خبرگزاری شبستان- آران و بیدگل/روح اله باقری؛ امروز، ۲۱ فروردین، پنجاه و نهمین سالروز شهادت سرباز شجاع گارد جاویدان شاهنشاهی است که در سال ۱۳۴۴ جان خود را در راه مبارزه با رژیم پهلوی فدای آرمانهای انقلاب کرد.
او نه یک نام معمولی، بلکه فریادی بود در گلو خفته، که در کاخ مرمر طنینانداز شد و رژیم پهلوی را به لرزه درآورد. گرچه دشمن پیکر پاکش را در گمنامی به خاک سپرد، اما نام و یادش همچون خورشیدی بیغروب بر پهنه تاریخ انقلاب اسلامی تابیدن گرفت.
کودکی در آغوش کویر
در نهمین روز از بهار سال ۱۳۱۹، در دل کویری دورافتاده در قلعه شمس آباد نوش آباد از توابع شهرستان آران و بیدگل، کودکی چشم به جهان گشود که بعدها نامش در زمره بزرگمردان تاریخ ایران جاودانه شد.
هیچکس گمان نمیبرد کودکی که در یک قلعه کویری و در خانوادهای تنگدست به دنیا میآید، روزی حماسهای چنین بزرگ بیافریند. رضا شمس آبادی، فرزند «سیده منوره چایدوست نوشآبادی» و «علیاکبر شمسآبادی بیدگلی»، کودکی را با فقر و سختی سپری کرد. او همراه مادرش در مزارع به خوشه چینی مشغول بود تا سهمی در تأمین معاش خانواده داشته باشد.
فقر، رضا را از تحصیل بازداشت، اما او هرگز از آموختن دست نکشید. در سال ۱۳۳۳، همراه خانواده از نوش آباد به کاشان مهاجرت کرد و در یک کارگاه نساجی مشغول به کار شد. او روزها کار میکرد و شبها در کلاسهای اکابر به تحصیل ادامه داد تا سرانجام موفق به اخذ مدرک ششم ابتدایی شد.

جوانمردی در سالهای نوجوانی
رضا از همان نوجوانی به صفات نیک اخلاقی آراسته بود. پاکدامنی، جوانمردی، امانتداری و دستگیری از مستمندان از ویژگیهای بارز او بود. وی همواره به مسائل دینی پایبند بود و در اجتماعات مذهبی حضوری فعال داشت.
او قلبی رئوف و مهربان داشت و همواره در پی کمک به نیازمندان و مستمندان بود. به بزرگترها احترام ویژهای قائل بود و همواره با تواضع و فروتنی با آنها برخورد میکرد. رضا به حقوق دیگران احترام میگذاشت و در روابط خود با دیگران، انصاف و عدالت را رعایت میکرد.
ورود به عرصه سیاست
در سال ۱۳۳۹ و با ایجاد فضای باز سیاسی، رضا در جلسات «حزب مردم ایران» شرکت کرد، اما خیلی زود به ماهیت ناخالص این گروهها پی برد و از آنها فاصله گرفت. در سال ۱۳۴۰، زمانی که دکتر علی امینی، نخست وزیر وقت، به کاشان سفر کرد، رضا به او حمله کرد و بدون اینکه ردی از خود به جای بگذارد، از صحنه گریخت.
در واقعهای دیگر، رضا به شعبان بیمخ که به کاشان آمده بود، با سنگ و تخم مرغ گندیده حمله کرد که منجر به دستگیریاش شد. اما رضا در بازجوییها چنان زیرکانه عمل کرد که مأموران را فریب داد و آزاد شد.
آغاز نهضت و اندیشه قیام مسلحانه
با آغاز نهضت امام خمینی (ره) در سال ۱۳۴۱، رضا قدم در راه مبارزه گذاشت و با شرکت فعال در مراسم و مجالسی که علما به روشنگری میپرداختند، اقدام به پخش اعلامیههای امام میکرد.
او در مقطع حمله خونین شهربانی و ساواک قم به طلاب مدرسه فیضیه در تاریخ ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ در شهر آران و بیدگل بود. رضا در اعتراض به این اتفاق همراه با سایر مردم کوچه و بازار در مدرسه شاه کاشان تجمع کرد و در راهپیمایی خیابانی حضور یافت و به چشم خود شاهد ریخته شدن خون ده ها نفر از همشهریهایش توسط سربازان شهربانی بود. واقعه قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ تاثیر عمیقی بر او گذاشت. او را به این اندیشه رساند که تنها راه رهایی از ظلم و ستم، قیام مسلحانه است.

خدمت در گارد شاهنشاهی
رضا با وجود اینکه به عنوان تنها فرزند خانواده از خدمت سربازی معاف بود، تصمیم گرفت داوطلبانه به نظام وظیفه برود و انتقام خون شهدای ۱۵ خرداد را از شخص شاه بگیرد. او با تلاش فراوان، دوران خدمت سربازی را در «گارد جاویدان» (محافظان شاه) گذراند. رضا با الهام از اعدام انقلابی حسنعلی منصور به دست محمد بخارایی، در پی فرصتی برای انتقام از شاه بود.
روز موعود
رضا پس از مدتی زیر نظر گرفتن رفت و آمدهای شاه، متوجه شد که او هر روز ساعت ۹ صبح با اتومبیل از کاخ به دفتر مخصوص میرود و در برابر دفتر، برای دریافت گزارش روزانه، چند لحظهای توقف میکند.
رضا روز ۲۱ فروردین سال ۱۳۴۴ را برای اجرای نقشهاش انتخاب کرد. اما در آن روز، شاه بر خلاف همیشه با تأخیر به طرف دفتر آمد و گزارش روزانه را در کاخ دریافت کرده بود. به محض رسیدن اتومبیل شاه به مقابل دفتر، رضا پست خود را ترک کرد و با عبور از میان گاردی که راه عبور شاه را کنترل میکردند، به سوی او که در حال ورود به سرسرای دفتر بود، آتش گشود.

«من باید این جلاد را بکشم»
رضا شمس آبادی، استوار بابایی، یکی از محافظان شاه را که قصد داشت مانع او شود، از پای درآورد و خود نیز به شدت مجروح شد. با این وجود، خود را سینه خیز به سرسرا رساند. زمانی که رضا به راهروی منتهی به اتاق شاه رسید، خشاب اسلحهاش خالی شده بود. او در حالی که زیر رگبار گلولههای سربازان گارد قرار داشت، تلاش کرد خشابگذاری کند، اما یکی از سربازان سلاح او را از کار انداخت. رضا در حالی که فریاد میزد: «من باید این جلاد را بکشم»، به شهادت رسید.
جاودانگی یک نام
رژیم پهلوی پس از شهادت رضا، جنازه او را به مکانی نامعلوم منتقل کرد، به این امید که با گمنام کردن او، نام و یادش را نیز از اذهان پاک کند. اما غافل از اینکه این «شمس بیغروب خطه کویر» برای همیشه در تاریخ جاودانه خواهد ماند.

بعد از ترور ناموفق محمدرضا پهلوی، دربار شاه همه ساله بیست و یکم فروردین ماه به شکرانه قِسر در رفتن محمدرضا شاه از مرگ، آیین نیایشی در قالب برنامهای سراسری در کشور به اجرا درآورد.
وکیلالدولهها و نمایندگان بیست و یکمین دوره مجلس شورای ملی با امضای عبدالله ریاضی رییس این مجلس طرحی را در ۲۷ اردیبهشت ۱۳۴۵ تحت عنوان قانون «نامگذاری روز ۲۱ فروردین به نام روز نیایش» به تصویب رساندند.
ماده واحده طرح مذکور به این شرح بود: «به شکرانه مشیت الهی در رفع خطر از ذات مبارک شاهنشاه آریامهر روز ۲۱ فروردین ماه به نام روز نیایش نامگذاری میگردد.» ماده مذکور در دستور کار چهارمین دوره مجلس سنا قرار گرفت و در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۳۴۵ به تصویب رسید و در نهایت با امضای شخص شاه به تقویم رسمی کشور اضافه شد.
پس از انقلاب، یادمان شهید رضا شمس آبادی در شهرستان آران و بیدگل در دو مکان در گلزار شهدای شهر نوشآباد و در گلزار شهدای امامزاده هادی (ع) شهر آران و بیدگل بنا شد که همواره مورد احترام و علاقه مردم است.

نظر شما