خبرگزاری شبستان، گروه بینالملل: در هفتههای اخیر، تنشهایی میان آمریکا و ایران بهطور نگرانکنندهای افزایش یافته است. نزدیک دو هفته پیش، دونالد ترامپ در مصاحبهای با شبکه «فاکسنیوز» از محتوای نامهای به رهبر انقلاب اسلامی ایران، پرده برداشت که در آن هشدار داده بود زمان ایران در حال اتمام است و تنها دو گزینه پیشرو دارد و گزینه سومی درکار نیست، این دو گزینه شامل مذاکره با آمریکا برای دستیابی به توافق جدید درباره برنامه هستهای در مدت دو ماه، یا حمله نظامی ویرانگر است.
اگرچه ایران در آن زمان هنوز نامه ترامپ را بهصورت رسمی دریافت نکرده بود، اما رهبر ایران بلافاصله پاسخ داد که تهران با تهدید مذاکره را نمیپذیرد و مذاکره با کشوری که به تعهداتش پایبند نیست و قابل اعتماد نمیباشد، بیفایده است.
پس از دریافت نامه کتبی ترامپ، ایران نیز پاسخ خود را بهصورت مکتوب ارسال کرد. نکته جالب توجه ناظران این بود که این دو کشور که روابط دیپلماتیک مستقیم ندارند، برای انتقال پیامهای خود دو کشور عربی را انتخاب کردند. به طوری که آمریکا از امارات متحده عربی برای ارسال پیام به ایران استفاده کرد و ایران نیز نامه خود را از طریق عمان به آمریکا فرستاد.
مقامات آمریکایی و ایرانی اخیراً تأکید کردهاند که ایران حاضر به مذاکره مستقیم با آمریکا دستکم در مرحله فعلی نیست، اما گفتوگوهای غیرمستقیم را رد نکرده است. به نظر میرسد این مذاکرات غیرمستقیم آغاز شده باشد.
اگرچه تقابل آمریکا و ایران از زمان انقلاب ۱۳۵۷ همواره وجود داشته است، اما احتمال درگیری نظامی بین این دو کشور هیچگاه به اندازه امروز جدی نبوده است.
دلیل اصلی یا اعلامی این تنشها، نگرانی واشنگتن از پیشرفت برنامه هستهای ایران است. دولت ترامپ میداند که ایران در حال غنیسازی اورانیوم با درصدهایی فراتر از محدودیتهای توافق برجام است که واشنگتن در سال ۲۰۰۸ از آن خارج شد، و تحریمهای حداکثری نیز نتوانستهاند تهران را از ادامه این مسیر بازدارند. بنابراین، توانایی ساخت سلاح هستهای در مدت کوتاهی امکانپذیر شد که ممکن است ر عرض چند ماه آینده به سلاح هستهای دست یابد.
دولت ترامپ به خوبی میداند که آیتالله امام خامنهای در سال ۲۰۰۳ فتوایی دینی صادر کرد که استفاده از سلاحهای کشتار جمعی را حرام میشمرد، اما ترامپ معتقد است در موضوعی به این اهمیت و حساسیت، نمیتوان تنها به حسن نیت ایران اکتفا کرد.
دولت آمریکا براین باور است که باید مکانیسمی قانونی و سختگیرانه ایجاد شود تا تضمین کند ایران در هیچ مقطع زمانی و نه فقط طی یک بازه زمانی محدود مانند توافق ۲۰۱، به سلاح هستهای دست نیابد.
با این حال، دلیل واقعی تمایل احتمالی آمریکا به حمله نظامی به ایران در این برهه خاص، تنها به برنامه هستهای مربوط نمیشود، بلکه دو عامل دیگر که پیوندی ناگسستنی با هم دارند نیز در این تصمیم دخیل هستند.
اولین عامل برنامه تسلیحاتی به خصوص مربوط به موشکهای دقیق و پهگادهای دور برد است که تواناییهای راهبردی آن را افزایش داده است. دومین عامل نیز به نفوذ منطقهای ایران برمیگردد که اسرائیل را با محاصره بازیگران قدرتمند طرفدار تهران مواجه کرده است.
برهمین اساس، تهران باتوجه به این احتمال میدهد ترامپ بخواهد مذاکرات را به موضوعات موشکی و تسلیحاتی بکشاند، ترجیح میدهد در مرحله کنونی تنها به مذاکرات غیرمستقیم بپردازد و تا زمانی که اطمینان حاصل نکند بحثها تنها به برنامه هستهای محدود میشود، به مذاکره مستقیم تن نمیدهد.
ایران از مذاکره درباره برنامه هستهای هراسی ندارد، بهویژه آنکه مدت توافق برجام سال ۲۰۱۵ رو به پایان است و نیاز به گفتوگوهای جدید در هر صورت احساس میشود. از آنجا که ایران عضو معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای (NPT) است و متعهد به صلحآمیز بودن برنامه هستهای خود است، انتظار میرود که هیچ مانعی وجود نداشته باشد که توافقنامه منعقد شده شامل مفاد جدیدی باشد که این صلح را از طریق مکانیسمهای نظارتی سختگیرانهتر تضمین کند، به ویژه اگر وجود آن با لغو تحریمهای ظالمانه اعمال شده علیه آن و ادغام مجدد آن در جامعه بینالمللی مرتبط باشد.
اما نگرانی ایران این است که برنامههای موشکی و نفوذ منطقهای در دستور کار مذاکرات گنجانده شود، زیرا این امر را نقض حاکمیت ملی و دخالت در امور داخلی خود میداند و به قطع آن را رد خواهد کرد. زیرا هیچ کشوری نمیپذیرد محدودیتهای خارجی بر سیاستهای دفاعی یا سیاستخارجیاش تحمیل شود، مگر در چارچوب توافقات امنیتی منطقهای متقابل که شامل اسرائیل نیز بشود، چیزی که تلآویو بهشدت با آن مخالف است. به همین دلیل عامل اسرائیل باید در معادله گنجانده شود، زیرا این عامل تعیین کننده ترین و تاثیرگذارترین عامل در تمامی تعاملاتی است که در حال حاضر منطقه شاهد آن است، از جمله احتمال رویارویی نظامی مستقیم آمریکا و ایران.
در اینجا میتوان گفت که اسرائیل که از دسامبر ۲۰۲۲ تحت حکومت ائتلاف راستگرای افراطی قرار دارد، این رژیم در عملیات طوفان الاقصی فرصتی نه تنها برای حذف مسئله فلسطین، بلکه برای نابودی تمام منابع تهدید در منطقه بهویژه «محور مقاومت» پیدا کرد.
نگاهی جنایات نتانیاهو پس از اکتبر ۲۰۲۳ در محور مقاومت
در جبهه فلسطین:نتانیاهو نهتنها به نابودی نوار غزه و تبدیل آن به منطقهای غیرقابل سکونت اکتفا نکرده، بلکه با راهاندازی جنگ نسلکشی، پاکسازی قومی و کوچاندن اجباری ساکنان این منطقه، به تشدید عملیات نظامی در کرانه باختری نیز پرداخته است. این رژیم با تخریب و ویرانسازی دهها اردوگاه فلسطینی در این مناطق، ساکنان آنها را مجبور به ترک خانه و کاشانه خود کرده است.
در جبهه لبنان: نتانیاهو نهتنها به تلاش برای از هم پاشیدن ساختار نظامی حزبالله بسنده نکرد، بلکه کوشید تا پایگاه مردمی این گروه را نیز نابود کند و با تحت فشار قرار دادن معادلات سیاسی داخلی، توازنهای جدیدی ایجاد نماید تا زمینه را برای تحمیل یک توافق سیاسی بر اساس شرایط خود فراهم کند. اگرچه در تضعیف ساختار نظامی حزب الله و نابودی پایگاه مردمی این جنبش در لبنان موفق نبود.
در جبهه سوریه نیز نتانیاهو علاوه بر ایجاد مزاحمت برای حضور نظامی ایران و حمله به انبارهای تسلیحاتی، فشارهای گستردهای را برای دگرگونی شرایط داخلی این کشور اعمال کرد که در نهایت منجر به سقوط نظام بشار اسد و کاهش نفوذ ایران به سوریه شد.
در جبهه یمن، نتانیاهو با انصارالله که پشتیبانی نظامی از نوار غزه انجام میدهد، درگیر شده است. اما هنگامی که نتوانست به تأثیرگذاری مطلوب دست یابد، موفق شد ایالات متحده را متقاعد کند تا مأموریت را به جای او تکمیل کند. اکنون نیروهای آمریکایی، بهویژه پس از قدرتگیری ترامپ، تصمیم گرفتهاند از سوی اسرائیل، وارد جنگ نیابتی با انصارالله شوند. نتانیاهو اکنون با تمام قوا میکوشد ترامپ را متقاعد کند که زمان جنگ با ایران و بازطراحی خاورمیانه تحت سلطه مطلق اسرائیل فرا رسیده است. با این ادعا که اسرائیل تنها عامل معتمد و قابل اتکای آمریکا در منطقه است. اما در اینجا این پرسش مطرح میشود که آیا نتانیاهو در این مأموریت خطرناک موفق خواهد شد؟
از استناد به محاسبات عقلانی میتوان گفت که جنگ تمامعیار بین آمریکا و ایران بعید به نظر میرسد، زیرا اگرچه آمریکا از برتری نظامی برخوردار است، بنابراین مشخص است که موزانه قوی به طور قطعی به نفع اولی متمایل است، اما هزینههای چنین جنگی نه تنها برای آمریکا، بلکه برای همه جهان بسیار سنگین خواهد بود.
ایران برای مثال میتواند با آغاز جنگ تنگه هرمز را ببندد و نه تنها به پایگاههای نظامی آمریکایی موجود در منطقه حمله کند و بلکه زیر ساختهای بازار نفت را دچار اختلال کند که چنین اقدامی میتواند به افزایش چندبرابری قیمت نفت، اختلال در تجارت جهانی و البته کشته شدن شمار زیادی از نظامیان و غیرنظامیان بینجامد. اما نباید از عوامل ذهنی غافل شد؛ عواملی که به ویژگیهای شخصیتی رهبران سیاسی اسرائیل و آمریکا مرتبط است و تأثیر مستقیمی بر روند تحولات منطقه دارد.
برهمین اساس، ترس از فروپاشی ائتلاف حاکم در اسرائیل ممکن است تنها عامل تأثیرگذار بر ذهنیت تصمیمگیرندگان نباشد، همانگونه که علاقه وسواسگونه به امضای قراردادهای تجاری یا میل به کسب جایزه نوبل یا مصلحتگرایی سیاسی، لزوماً مهمترین عوامل تاثیرگذار در برداشت سیاستمداران آمریکایی به شمار نمیآید. اما از آنجایی که هر دو رهبر دارای حس قدرت افسار گسیخته و احساس اغراق آمیز خود بزرگ بینی هستند، بعید نیست که تصمیماتی بگیرند که با منطق و هر گونه محاسبات عقلانی یا تدبیر خردمندانه مغایرت داشته باشد.
اما نباید از نقش عوامل ذهنی غافل شد، به طوریکه شخصیتهای مغرور مانند ترامپ و نتانیاهو ممکن است برخلاف منطق عمل کنند. همانگونه که ناپلئون با حمله به روسیه در سال ۱۸۱۲ و هیتلر با یورش به شوروی در سال ۱۹۴۱ امپراتوریهای خود را نابود کردند، تصمیم غیرعاقلانه برای حمله به ایران نیز میتواند به پایان توهمات نتانیاهو و حماقتهای ترامپ بینجامد.
برهمین اساس، هرگز احتمال تصمیم غیرمنطقی ترامپ و نتانیاهو برای حمله به ایران را دستکم نگیرید. همانگونه که حمله به روسیه پایان ناپلئون بود، حمله به ایران نیز میتواند آغاز سقوط این دو ماجراجوی مغرور باشد.
نظر شما