خبرگزاری شبستان: وهابیان اصل شفاعت را قبول دارند، ولی در پارهای از احکام و ویژگیهای آن دیدگاههایی خاص دارند که موجب شده تا عقیده مسلمانان دیگر را در مورد شفاعت شرکآلود بدانند. مهمترین مسئله مورد اختلاف درباره شفاعت، به درخواست شفاعت از شافعان بازمیگردد. درخواست شفاعت از شافعان - چه در حال حیات آنها و چه پس از مرگ آنان - از نظر مسلمانان امری جایز و مشروع است، ولی به اعتقاد وهابیان امری نامشروع بلکه شرکآلود است. آنان شفاعت را تنها در صورتی صحیح میدانند که انسان مستقیماً از خداوند بخواهد که پیامبرصلی الله علیه وآله و دیگر کسانی که مأذون در شفاعت میباشند، در حقّ انسان شفاعت کنند.
ابن تیمیه میگوید: «اگر کسی بگوید: از پیامبر به جهت نزدیکی به خدا میخواهم تا شفیع من در این امور باشد، این از کارهای مشرکان است».[1]
محمّد بن عبدالوهاب میگوید: «طلب شفاعت تنها باید از خدا باشد نه شافعان؛ یعنی باید گفت: بار خدایا! محمّد را در حقّ ما در روز قیامت شفیع گردان...».[2]
دلایل وهابیان
وهابیان برای اثبات مدّعای خود به ادلّهای تمسک کردهاند:
دلیل اول: طلب شفاعت از شفیع به منزله خواندن غیر خدا است و این شرک در عبادت است؛ زیرا خداوند متعال میفرماید: (فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدَاً)؛ [3]«با خدا هیچ کس را نخوانید».
پاسخ: خواندن غیر خدا به طور مطلق نه حرام است و نه مستلزم شرک؛ زیرا اگر انجام عملی توسط فردی مجاز و مشروع باشد، درخواست انجام آن از وی نیز مجاز و مشروع خواهد بود؛ هر گاه شفاعت کردن برای پیامبرصلی الله علیه وآله و دیگر شفیعان در قیامت، حقّ و مشروع است، طلب شفاعت از آنان نیز چنین خواهد بود. حقیقت شفاعت، دعا کردنِ شفیع برای مستحق شفاعت و درخواست بخشش او از جانب خداوند است. بنابر این، همانگونه که انسان میتواند از هر فرد مسلمان و مؤمنی درخواست دعا کند - که این مطلب مورد قبول وهابیان است - طلب شفاعت از غیر خدا هم جایز خواهد بود. لیکن در طلب شفاعت از دیگران، تنها از کسانی میتوان طلب کرد که شایستگی شفاعت را دارند؛ مانند پیامبران، مؤمنان صالح و فرشتگان.
ترمذی از انس بن مالک نقل کرده که از پیامبرصلی الله علیه وآله خواست تا در قیامت او را شفاعت کند و پیامبر صلی الله علیه و آله آنرا پذیرفتند.[4]
فرزندان یعقوب نیز از پدر خواستند تا برای آمرزش آنان استغفار نماید: «یا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ»؛ [5] برادران یوسف عرضه داشتند ای پدر! برای ما از خدا آمرزش طلب کن که [درباره یوسف] خطا کردهایم.
و نیز خداوند به جهت عفو و آمرزش گناهان، مردم را دعوت میکند که از پیامبرصلی الله علیه وآله بخواهند تا برای آنان استغفار نماید:«وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً»؛[6]و هنگامی که به نفس خود ظلم کردند، نزد تو آمده و از خدا طلب مغفرت کرده که تو بر آنان استغفار کنی و در آن هنگام به طور حتم خدا را توبهپذیر مهربان خواهند یافت.
اگر وهابیان طلب دعا از پیامبرصلی الله علیه وآله را پس از وفات او شرک میدانند، در هر دو حالت شرک خواهد بود وشرک زنده و مرده ندارد. گذشته از این، مرگ پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله مربوط به جسم اوست، اما روح او زنده است و شنیدن درخواست دعا و شفاعت و اجابت آن مربوط به روح است نه بدن.
دلیل دوم:
به گواهی قرآن کریم، خداوند مشرکانِ عصر رسالت را به این دلیل که از غیر خدا طلب شفاعت میکردند، مشرک دانسته است:«وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُمْ وَلَا یَنْفَعُهُمْ وَیَقُولُونَ هؤُلآءِ شُفَعَآؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ»؛[7] آنان به جای خدا، چیزهایی را میپرستیدند که به آنها هیچ سود و زیانی نمیرساند و میگویند که این بتها شفیع ما نزد خدا هستند.
پاسخ: در اینکه مشرکان عصر رسالت برای بتها و معبودهای خود مقام شفاعت قائل بودند، تردیدی نیست، ولی آنچه در این آیه آمده این است که آنان هم بتها را عبادت میکردند و هم برای آنان مقام شفاعت قائل بودند، و اعتقاد به شفاعت همراه با عبادت آنها، سبب مذمّت آنان شده است.
مشرکان همچنین حقّ شفاعت بیقید و شرطی برای موجوداتی قائل بودند که خداوند چنین مقامی را به آنان نداده بود. و این امور سبب مذمّت و شرکآلود شدن اعتقاد و درخواست آنان شد. ولی اگر اعتقاد به مقام شفاعت، در حق کسی باشد که خداوند برای آنها این حق را قرار داده و به کار گرفتن آن را نیز به اذن خدا بداند و این اعتقاد منجرّ به عبادت شفیع نشود، دلیلی بر حرمت آن نیست.
دلیل سوم:
قرآن کریم شفاعت را حقّ ویژه خداوند دانسته است:«قُلْ للَّهِِ الشَّفاعَةُ جَمِیعَاً»؛[8] بگو شفاعت تنها از آنِ خداوند است. بنابر این باید شفاعت را فقط از خداوند درخواست کرد.
پاسخ: شفاعت از آن جهت که نوعی تأثیرگذاری در سرنوشت بشر است، از مظاهر و جلوههای ربوبی خداوند است و بدین جهت اوّلاً و بالذات به او اختصاص دارد، ولی این مطلب با اعتقاد به حقّ شفاعت برای پیامبران و صالحان منافات ندارد؛ زیرا شفاعت آنان به صورت مستقل نیست، بلکه مستند به اذن و مشیّت الهی است. و این مطلبی است که از قرآن کریم به روشنی به دست میآید:«مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ»؛[9]کیست که در پیشگاه الهی به شفاعت برخیزد، مگر به فرمان او. و یا آیه:«مَا مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ»؛[10] هیچ شفیعی جز به اجازه او نخواهد بود.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . زیارة القبور، ص18،الإدارة العامة للطبع والترجمة – الریاض:« وإن قال أنا أسأله لکونه أقرب إلى الله منی لیشفع لی فی هذه الأمور لأنی أتوسل إلى الله به کما یتوسل إلى السلطان بخواصه وأعوانه فهذا من أفعال المشرکین والنصارى فإنهم یزعمون أنهم یتخذون أحبارهم ورهبانهم شفعاء یستشفعون بهم فی مطالبهم
[2] . الهدیة السنیة، ص 42.
[3] . سوره جن، آیه 18.
[4] .سنن الترمذی، ح2433، دار احیاء التراث العربی:« حدثنا عبد الله بن الصباح الهاشمی حدثنا بدل بن المحبر حدثنا حرب بن میمون الأنصاری أبو الخطاب حدثنا النضر بن أنس بن مالک عن أبیه قال : سألت النبی صلى الله علیه و سلم أن یشفع لی یوم القیامة فقال أنا فاعل قال قلت یا رسول الله فأین أطلبک ؟ قال اطلبنی أول ما تطلبنی على الصراط قال قلت فإن لم ألقک على الصراط ؟ قال فاطلبنی عند المیزان قلت فإن لم ألقک عند المیزان ؟ قال فاطلبنی عند الحوض فإنی لا أخطئ هذه الثلاث المواطن.
قال أبو عیسى هذا حدیث حسن غریب لا نعرفه إلا من هذا الوجه ، قال الشیخ الألبانی : صحیح».
[5] . سوره یوسف، آیه 97.
[6] . سوره نساء، آیه 64.
[7] . سوره یونس، آیه 18.
[8] . سوره زمر، آیه 44.
[9] . سوره بقره، آیه 255.
[10] . سوره یونس، آیه 3.
پایان پیام/
نظر شما