تلاش خستگی ناپذیر شهید شاه آبادی در تبدیل مسجد به پایگاه انقلاب

شهید شاه آبادی به منظورجذب جوانان و نیروهاى متعهد به مسجد در قالب جلسات مذهبى، مسئولیت امامت مسجد رستم‏آباد شمیران را قبول و با تلاشى خستگى‏ناپذیر آن مسجد را به پایگاهى براى انقلاب تبدیل می کند.

خبرگزاری شبستان: شهادت روحانیون و ائمه جماعات در سنگرهاى مقدس جهاد و دفاع از دین و در محراب گسترده و نورانى جبهه‏هاى حق، خواندن نماز عشق با وضوى خون است و رداى سرخ ائمه جماعات شهید، عَلَمى است که نشان از عاشوراى مجدد تاریخ امروز ما دارد. آنان صداقت و حقانیت رهبرى دینى را با اهداى خون پاک خویش به ثبت رساندند و در کربلاهاى ایران، با تکبیر عشق و ایمان در محراب عشق و حقیقت قیام نمودند و با آغوش باز، شهادت را پذیرا شدند. آرى شهیدان سرفرازى همچون آیات و حجج اسلام سعیدى، شاه‏آبادى، نواب صفوى، غفارى، مفتح و همرزمان به خون غلتیده ایشان با قلبى مالامال از معرفت ناب، نماز عشق را با سلام شهادت به پایان بردند و تا کوى دوست پرکشیدند.

 

در سال 1309 شمسى، در اوج اختناق سنگین و شیطانى رضاخان و در دورانى که این نوکر استعمار مى‏رفت تا حاکمیت بلامنازغ استعمار انگلیس را بر ایران عزیز حاکم کرده و روحانیت، این قشر پیشتاز و سازش‏ناپذیر امت اسلامى را سرکوب گرداند، در بیت بزرگمردى که به جرأت مى‏توان گفت که از استوانه‏هاى عرفان و سیاست بود، و در بیت عالمى فقیه که علاوه بر مدارج والاى علمى، از «سیاست» و «تحقق احکام اسلام در جامعه» غافل نبوده، و در مقابل رضاخان، با قامتى استوار ایستاده بود، و در دامان مادرى که در اوجى از علم و معرفت و کمال و مهربانى قرار داشت، فرزندى چشم به جهان گشود که او را «مهدى» نامیدند.


مهدى، پس از حدود چهار سال، به همراه والد مکرّم خود، آیه‏اللّه‏ العظمى میرزا محمدعلى شاه‏آبادى که در آن زمان در شهر مقدس قم رحل اقامت افکنده بود، به تهران آمد. پس آنگاه به مکتب‏خانه امامزاده یحیى سپرده شد و در طول دو سال (یعنى تا 6 سالگى) به فراگیرى علوم مقدماتى قرآن مشغول گردید.
 

سپس در شش سالگى به همراه دو برادر دیگرش که به دبستان توفیق مى‏رفتند، به آن مدرسه رفته و تا 12 سالگى دوره دبستان را پشت سرنهاد. از همان ابتدا داراى ذهنى خلاق و هوشى سرشار بود. در دوره دبستان علاوه بر خواندن درس‏هاى مدرسه در منزل «صرف» و دیگر مقدمات ادبیات عرب را از پدر بزرگوارش فرا مى‏گرفت. سپس در سال 1323 در 14 سالگى براى ادامه تحصیل علوم قدیمه به مدرسه مروى رفت. 18 ساله بود که در حضور والد ارجمندش و بدست یکى از سادات محترم، به لباس مقدس روحانیت ملبس گردید. بیش از یک سال از تلبس او به این لباس شریف نگذشته بود که در سال 1328 شمسى مطابق با 1369 قمرى پدر بزرگوارش به عالم بقاء رحلت کرد. پدر گرانقدرى که تنها براى او «پدر» نبود، بلکه معلم، استاد و مراد او بود.


پس آنگاه وقتى قریب دو سال از وفات پدر گذشت تصمیم گرفت جهت ادامه تحصیل علوم اسلامى به مهد علم و تقوا،قم عزیمت نماید و چنین کرد. سپس در سال 1331 به‏ منظور گذراندن دوره دبیرستان موقتا به تهران بازگشت و به خاطر هوش و استعداد سرشارى که داشت در طول چهارده ماه که در تهران بود، دوره دبیرستان را با موفقیت پشت سرگذارد.


در همین دوران بود که ایران در تب و تاب نهضت آیه‏اللّه‏ کاشانى بود. شیخ شهید پس از کودتاى ننگین 28 مرداد یعنى در شهریور 32 براى اولین بار دستگیر و زندانى مى‏شود ولى پس از مدت کوتاهى آزاد مى‏گردد. سپس در مهرماه 1332 دوباره راهى قم شده و تحصیل علوم قدیمه را ادامه مى‏دهد و با ذهن دراک و ذکاوت سرشار این دروس را سریعا مى‏آموزد. رسائل را از آیه‏اللّه‏ مشکینى و مکاسب را از آیه‏اللّه‏ ستوده و کفایة الاصول را از مرحوم آیه‏اللّه‏ مجاهدى و شرح منظومه و اسفار را از آیه‏اللّه‏ العظمى منتظرى فرا مى‏گیرد.


در سال 1334، یعنى در سن 25 سالگى، دوره سطح را به اتمام رسانید و درس خارج فقه و اصول را از محضر مبارک امام و مرحوم آیه‏اللّه‏العظمى بروجردى و نیز از محضر آیه‏اللّه‏ العظمى گلپایگانى و آیه‏اللّه‏ العظمى محمدعلى اراکى گذراند. در فراگیرى علوم، چنان علاقه و همت از خود نشان مى‏داد که مراتب پیشرفت او را از همان زمان‏ها مى‏شد پیش‏بینى کرد.


شهید شاه‏آبادى در سال 1336 و در سن 27 سالگى تصمیم به ازدواج مى‏گیرد و با بیت مرحوم آیه‏اللّه‏ میرزاى شیرازى بزرگ که خانواده علم و فضیلت و مبارزه و جهاد است، وصلت مى‏نماید.شروع مبارزات دینى ـ سیاسى ـ اجتماعى این شهید عزیز را باید از زمان نهضت ملى ایران و مبارزات آیه‏اللّه‏ کاشانى مجاهد بزرگوار اسلام جستجو کرد. از آن زمان، ایشان که در خانواده شیرمردى چون آیه‏اللّه‏ العظمى شاه‏آبادى رشد یافته بود، مبارزه براى تحقق احکام اسلام و حمایت از حرکت روحانیت در مقابل حکومت ظالمانه رژیم شاه را تکلیف خویش احساس کرده و از همان دوران، شعله‏هاى خشم علیه رژیم سفاک پهلوى در درون این طلبه جوان و پرشور سرمى‏کشید.
 

اوج‏گیرى مبارزات دینى ـ سیاسى ـ اجتماعى این شهید عزیز را باید از زمانى دانست که حضرت آیه‏اللّه‏ العظمى امام خمینى با مشاهده فجایع رژیم منحوس پهلوى، و هتک احکام اسلام توسط این رژیم غاصب و جنایتکار، تنها راه پیروزى و فلاح را در قیام عمومى و همه‏جا گستر ملت عزیز ایران و سرنگونى رژیم منحط شاه تلقى فرموده و به مبارزه بى‏امان علیه حکومت ظلم و جور پهلوى برخاستند.


حجه‏الاسلام مهدى شاه‏آبادى که اندیشه مبارزه را سالیان دراز به الهام از پدر بزرگوار خویش در عمق جان خود پرورده بود، در این زمان «صداى آشنایى» را مى‏شنید. گویى پژواک صداى «عزت‏آفرین» و «غرورانگیز» پدر ارجمند خویش علیه «رضاخان قلدر» است، آرى این «فریاد» شاگرد خلف آن بزرگمرد بود. شاگردى که چونان استاد خویش هم مملو از عشق و عرفان و سوز و گداز بود و هم در اوج اندیشمندى و توانایى و اقتدار سیاسى و هم پرجذبه و پرشور و برانگیزننده توده‏هاى محروم و مستضعف و مشتاق عدالت.
 

بدینسال شهید شاه‏آبادى با حضرت امام خمینى(ره) این رهبر الهى که پرچم افتخارآفرین مبارزه اسلام با کفر جهانى را بردوش گرفته بود، در همان زمان عهد و پیمان گرانمایه‏اى بست و علاقه این فرزند رسول اللّه‏ را با جان خویش درآمیخت. از آن پس با الهام از رهبر بزرگوار اسلام و با شیفتگى و پشتکار خاصى، مبارزات دینى خویش را تداوم بخشید. ایشان بویژه نقش اصلى خویش را شناساندن مقام والاى مرجع تقلید و رهبر شیعیان جهان امام خمینى، به توده‏هاى ملت مسلمان مى‏دانست. شهید شاه‏آبادى در انجام این امر خطیر از هیچ کوششى فروگذار نمى‏کرد.

 

تبلیغ زعامت امام امت دراین روستاها توسط شهید شاه‏آبادى بسیار علنى و روشن انجام مى‏شد. فرزندان خردسال این شهید در طول راه،همواره داخل اتوبوس‏هاى مسافربرى ضمن خواندن اشعار مذهبى، براى سلامتى امام دعا کرده و به کرات، نام این مرجع بزرگوار را همراه با صلوات‏هائى که مردم مى‏فرستادند، ذکر مى‏نمودند.مبارزات این روحانى شجاع با نظام طاغوت، از همان آغاز نهضت اسلامى و با شروع فریادهاى اعتراض امام علیه ظلم و جور آغاز مى‏گردد و او به عنوان عنصرى فعال، از همان لحظات اول مبارزه، به یارى امام زمان خود مى‏پردازد.
 

شهید شاه‏آبادى در کنار دیگر همسنگران چون مرحوم آیه‏اللّه‏ ربانى شیرازى، نقش مواصلاتى بسیار قوى با حضرت امام(ره) دارد و در جهت ایجاد هماهنگى‏هاى لازم بین حضرات مراجع عظام و حضرت امام، نقش بسیار خلاق و فعالى را به عهده مى‏گیرد. عموما اعلامیه‏هاى امام توسط دوستان ایشان و اکثرا درون عدل‏هاى پارچه به شهرستان‏ها حمل مى‏گردد.


شهید شاه‏آبادى در ادامه مبارزات خویش لازم مى‏بیند که از پایگاه قم به تهران هجرت کرده، در مرکز ایران حضور بارزترى در برخوردبا مسائل سیاسى داشته باشند. لذا در سال 1350 پس از حدود 21 سالت اقامت در قم به تهران مى‏آید و چهره در چهره شاه مى‏اندازد و رودررو و خلاق‏تر و فعال‏تر با مسئله شاه و رژیم طاغوت برخورد مى‏کند. پس از مدتى اهالى روستاى رستم‏آباد شمیران از ایشان دعوت مى‏نمایند تا با قبول امامت مسجد، این مسجد و محل را به پایگاهى جهت رشد نیروهاى انقلابى بدل سازند. گرچه براى شهید شاه‏آبادى مساجد بهتر و نزدیک‏ترى آماده بود، ولى ایشان با توجه به نیاز افراد منطقه و جذب جوانان و نیروهاى متعهد محل و تشکل آنان در قالب جلسات مذهبى، مسئولیت مسجد را قبول مى‏نمایند و با تلاشى خستگى‏ناپذیر و زحمتى شبانه‏روزى، آن مسجد را به پایگاهى براى انقلابیون بدل کرده، اعلامیه‏ها و نوارهاى امام را که از نجف مى‏رسید تکثیر مى‏کنند و به نقاط مختلف کشور ارسال مى‏نمایند. جهت تجدید بناء مسجد، شب‏ها بعد از نماز مغرب و عشاء آستین بالا مى‏زد و درست بسان یک کارگر ساده بنائى، کار مى‏کرد و در طول کار موعظه مى‏نمود. براستى لحظه به لحظه زندگى این شهید، درس‏آموز است.


در سال 1352 با یورش سبعانه رژیم به بیت این شهید بزرگوار بدلیل فعالیت‏هاى مخفى و علنى علیه رژیم سفاک پهلوى و لو رفتن ایشان در بازجوئى‏هاى بعضى از افرادى که از ایشان اعلامیه گرفته بودند که در حمله به منزل آن شهید بزرگ در نهایت تعداد قابل توجهى اعلامیه و کتب انقلابى اسلامى کشف گردید. در زندان ایشان تحت شکنجه شدید قرار گرفتند و حتى با بى‏شرمى تمام شوک الکتریکى به آن شهید عزیز وارد کردند، و وى را وادار مى‏کردند که سیم برق را به بدن خود وصل کند و در صورت امتناع، با شلاق وى را وادار به این‏کار مى‏کردند. لکن شهید شاه‏آبادى با استقامت و صبر زایدالوصفى شکنجه‏ها را تحمل کرده و ماه‏ها فشار را تحمل کردند و سرفرود نیاوردند و بالاخره پس از چهارده ماه آزاد شدند.
 

در سال 1353 در اثر تداوم مبارزه و ادامه فعالیت‏شاه مجددا دستگیر شده و پس از بیست روز آزاد مى‏شوند.
مسئولیت‏هاى پس از پیروزى انقلاب
1 ـ کمیته انقلاب اسلامى: شهید شاه‏آبادى با آن‏که مجتهد بود و علیرغم مشغله فراوانش، هرگز خدمت در کمیته را رها نکرد. شب‏ها دیرهنگام به کمیته مى‏رفت و تا اذان صبح به مشکلات مردم و مسائل کمیته رسیدگى مى‏کرد.
2 ـ خدمت در سنگر هدایت و ارشاد؛
3 ـ خدمت در سنگر مجلس شوراى اسلامى؛
4 ـ نمایندگى امام در هیئت بررسى عملکرد بنیاد مستضعفان؛
5 ـ آخرین سنگر: آخرین سنگر شهید سعید ما نمایندگى دوره دوم مجلس شوراى اسلامى بود که علیرغم عدم تمایلش، به اصرار جامعه روحانیت مبارز و حزب جمهورى اسلامى از سوى آنان و تمامى احزاب و گروه‏هاى اسلامى کاندیدا مى‏گردد و مردم تهران نیز به پاس خدمات صادقانه‏اش با اکثریت مطلق آراء در مرحله اول و با قریب یک میلیون و دویست هزار رأى او را به مجلس شوراى اسلامى فرستادند تا بار دیگر از خدمات پرفیضش بهره‏ها گیرند لکن تأکیدات مکرر امام نسبت به جبهه‏ها و رفتن روحانیون به آن خطه از یک طرف و از طرف دیگر عشق زایدالوصف خود آن شهید سعید به رزمندگان جان برکف، ایشان را وا مى‏داشت که مکررا به جبهه‏ها روند. وى که اصرار زیادى به حضور در جبهه‏ها داشت، مرتب با بدست آمدن کوچکترین فرصتى رو به سوى جبهه مى‏گذاشت. تعطیلى‏هاى مجلس را حاضر نبود با استراحت خود طى کند و سریعا حتى اگر دو روزه هم مى‏شد در جبهه‏ها حضور مى‏یافت و آن دو روز را در کنار رزمندگان جبهه‏ها سپرى مى‏کردند.

 

در همین سفر آخر که منجر به شهادت ایشان شد در جمعى از مسئولین نظامى و مسئولین تبلیغات جبهه و جنگ، که از هجوم رزمندگان بسوى او براى بوسیدن دست و صورتش جلوگیرى مى‏کرده‏اند مى‏گوید: «اگر رزمندگان سرناقابل ما را مى‏خواهند من تقدیم‏شان مى‏کنم و این سر در مقابل آنها ارزشى ندارد» و نیز در آخرین سخنرانى‏اش در لشکر 25 کربلا مى‏گوید: «اگر شهادت مى‏تواند نظام توحیدى‏مان را حفظ کند، اگر شهادت مى‏تواند دشمن را ذلیل کند، اگر شهادت مى‏تواند تفکر و بینش اسلامى‏مان را به دنیا اعلام کند، ما آماده این شهادتیم».
پایان پیام/

کد خبر 180314

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha