دین با علم در تضاد نیست بلکه محرک علم است

دین بسیار مظلوم است. با این که دین همیشه محرّک محققان بوده است، مى گویند دین با علم در تضاد است. اما نه تنها چنین نیست، بلکه راه علم و دین یکى است به شرط اینکه علم نیز، علم باشد نه فرضیه و تئورى.

خبرگزاری شبستان؛ مسئله «نیاز بشر به دین » با تعبیرهایى همچون نیاز بشر به دین، آثار سازنده دین، و هدف بعثت انبیا بیان شده است. برخى افراد عنوان این مسئله را عوض مى کنند و به جاى آن، تعبیر «انتظار بشر از دین » را به کار مى برند. کتاب هایى هم تحت این عنوان تألیف کرده اند. بنابراین ابتدا باید بررسى کنیم که کدام یک از این دو عنوان درست و کدام نادرست است؟ به اعتقاد ما همان عنوانى که از قدیم مورد بحث بوده، صحیح می باشد و آن «نیاز بشر به دین» است. اما نویسندگان جدیدى که رویکرد سکولارى دارند، مسئله را با عنوان «انتظار بشر از دین» مطرح مى کنند. اما این عنوان صحیح نیست و اشکالات زیادى بر آن وارد است برخى از این اشکالات در قسمت پیشین این نوشتار ذکر شد که به عنوان نمونه می توان به مسئله نارسایى تعبیر «انتظار بشر از دین» و  این که حد انتظار بشر از دین تا کجاست؟ اشاره کرد. انسان ها مختلفند و هر یک به تناسب نیازهاى مشخص خود، انتظارى از دین دارند. بنابراین هر یک از انسان ها از دین انتظارى دارند و نمى توان حدود انتظار بشر از دین را مشخص کرد. دوم این که بدون شناخت نمى توان از دین انتظار داشت؛ ابتدا باید دین را بشناسیم بعد نسبت به آن توقع داشته باشیم. کسى که دین را نشناسد نمى تواند توقعى از دین داشته باشد. زیرا بر اساس قانون «ضرورت سنخیت بین علت و معلول»، هر چیزى نمى تواند علت هر چیز شود. داروى گوش درد، غیر از داروى چشم درد است و نمى توان با آن چشم را درمان کرد. اشکال دیگر این که این موضوع با قداست دین ناسازگار است؛ تعبیر «انتظار بشر از دین» دین را در حد لوازم و ابزار مادى تنزل مى دهد و نشان مى دهد کسانى که مسئله را این گونه مطرح مى کنند، به دین نگاه ابزارى دارند; همانند نگاه به یک چکش. اساساً طرح مسئله انتظار بشر از دین، ریشه و خاستگاه «اومانیستى» دارد. ماتریالیست هاى قرن اخیر، چون دریافتند در این مکتب، انسان تنها تولیدکننده و مصرف کننده توصیف شده است (مانند حیوان) و از معنویت در دیدگاه هاى آن ها خبرى نیست، براى فریب دادن مردم، در مکتب فکرى خود معنویتى ایجاد کردند تا دیگران نگویند ماتریالیست ها فاقد معنویت اند. آن معنویت مصنوعى، اصالت انسان یا «اومانیسم» است. اینان به انسان اصالت بخشیدند و دین و خدا و مذهب را در خدمت بشر قرار دادند و در مقابل خداپرستان، گفتند اگر مقدسات شما خدا، ملائکه و پیامبران هستند، از نظر ما بشر مقدس است.

همچنین تصریح کردیم که دو عامل باعث نیاز بشر به دین مى شود: حسّ مذهبى انسان و نیاز بشر به قانونگذارى. اما محور سوم بحث که عبارت است از آثار سازنده دین.

براى دین مى توان چهار اثر سازنده بیان کرد

الف) تکامل علوم در سایه مذهب؛ ب) ضمانت اجراى قوانین؛ ج) تعدیل غرائز؛ د) پرورش فضائل؛ اما توضیح اثر اول: از این همه انسان محقق و کاشف که با تلسکوپ و میکروسکوپ پدیده هاى جهان را مى بینند مى پرسیم گمشده شما چیست؟مى گویند مى خواهیم نظام حاکم بر آسمان و زمین و نظام حاکم بر این میکروب و ذرات را کشف کنیم. همه به دنبال کشف یک گمشده هستند و آن، نظام حاکم بر عالم خلقت است. از این کاوشگران مى پرسیم چرا مى گویید قانون و نظامى هست؟ شاید جهان بى قانون باشد. از این که مى گویید نظامى هست معلوم مى شود این نظام، سامان دهنده دارد و اگر معتقد به سازمان دهنده نشویم نمى توانیم بگوییم خود طبیعت به خودش نظام بخشیده، چون طبیعت بى عقل و شعور نمى تواند به چیزى نظام ببخشد. بنابراین تکامل علوم، در سایه اعتقاد به ارتباط جهان با ماوراى طبیعت مى باشد. پس اگر به خدا باور داشته باشیم بهتر مى توانیم سراغ تحقیق برویم چون مى دانیم این جهان سازمان دهنده اى دارد. انیشتین در کتاب «دنیایى که من مى بینم» مى گوید: «من تأیید مى کنم که مذهب، قوى ترین و عالى ترین محرّک تحقیقات و مطالعات علمى است و فقط آن ها که معناى کوشش خارج از حد متعارف و باورنکردنى دانشمندان را مى شناسند، مى توانند نیروى عظیم هیجاناتى را که مصدر این همه ابداعات عجیب و فنون زندگى است، دریابند».( [4]) مى گوید کسانى که با محققان آشنا باشند مى دانند محرّک آن ها براى تحقیق، اعتقاد به خدایى است که به این جهان نظم و نظام بخشیده و به خاطر این اعتقاد است که سراغ کشف نظم و قوانین مى روند و اگر این اعتقاد نبود هرگز محرکى براى تحقیق و کشف رازها نداشتند. بنابراین دین نه تنها ضد علم نیست بلکه محرّک علم است. دین خیلی مظلوم است. با این که دین همیشه محرّک محققان بوده است، مى گویند دین با علم در تضاد است. نه تنها چنین نیست، بلکه راه علم و دین یکى است به شرط اینکه علم هم، علم باشد نه فرضیه و تئورى.( [5])
 

 

ب) ضمانت اجراى قوانین
دین، ضامن اجراى قوانین است امااین بدان معنا نیست که ما نظام هاى ظاهرى را نپذیرفته ایم; نظام هاى ظاهرى پذیرفته شده است; بشر شهردارى و نیروى انتظامى و... مى خواهد. در اسلام هم قوه مقننه هست به معناى برنامه ریز نه «قانونگذار» و هم قوه قضائیه هست ( یا داوود اِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِى الأرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ)( [6]) و هم قوه مجریه که همان امر به معروف و نهى از منکر است. ما قواى سه گانه را پذیرفته ایم. پس اسلام داراى نظام است. در کتاب «معالم الحکومة الاسلامیة» درباره هر سه قوه از نظر آیات و روایات بحث شده است. ولى معتقدیم این نظام هاى سه گانه تا حدى مى تواند جلوى قانون شکنى ها را بگیرد. اما جلوگیرى از قانون شکنى هاى پنهان، کار قواى سه گانه نیست بلکه کار مذهب و اعتقاد به خدا است. اعتقاد به دین، بخشى از قوانین را در نهان اجرا مى کند. به عنوان مثال اگر سیم لختى که نیروى برق در آن جریان دارد در اینجا باشد، چه کسى حاضر است دستش را به آن بزند؟ هیچ کس. چرا؟ چون مى داند دست زدن همان و مرگ هم همان. اگر انسان یقین کند که این عمل، ظاهر و باطن دارد; ظاهر آن طلا و نقره است و باطن آن آتش، هرگز مال مردم را نمى خورد. دین علاوه بر ظاهر، باطن ها و پنهانى هاى اعمال را به ما مى شناساند. بنابراین اگر دولت هاى جهان، دین را ترویج کنند قسمت زیادى از قوانین خود به خود اجرا مى شود. عده زیادى از مردم اگر بدانند قانون راهنمایى و رانندگى، قانون شرع است، و نقض آن خلاف و گناه است و نتیجه گناه، آتش است، مرتکب خلاف نمى شوند. آیه( انّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَلَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَانَهُم بِظُلْم أُوْلَئِکَ لَهُمُ الأَمْنُ ) ( [7]) دراین باره است. امنیت در جامعه اى است، که اعضاى آن یکتا پرست باشند. البته این آیه، قواى سه گانه را نفى نمى کند ولى چون در خفا، قانون شکنى براى مردم آسان است اگر بخواهیم بخشى از قوانین در خفا اجرا شود، باید ایمان را ترویج کنیم. داستان یوسف و زلیخا، بهترین شاهد بر این سخن است; آن جا که یوسف گفت: ( معاذالله اِنَّهُ رَبّى اَحْسَنَ مَثْوَایَ) ( [8]) ، همان قوه و قدرت ایمان بود. او با علم غیب و آگاهى کامل مى دانست که باطن این عمل آتش است. در سوره تکاثر مى خوانیم: ( کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ) ( [9]) اگر علم یقین پیدا کنیم از همین جهان آتش را لمس کرده و مى بینیم.


ج) تعدیل کننده غرایز:
خداوند به همه ما غریزه داده است، و این یک ضرورت در وجود ماست. گمان نکنید غریزه به ضرر ماست. خشم و غضب نعمت است. اگر خشم و غضب نباشد، انسان طعمه درندگان مى شود. اگر شهوت نباشد نسل انسان قطع مى شود، اگر علاقه به ثروت نباشد تمدن از بین مى رود. روزى عیسى بن مریم(علیه السلام) دید پیرمردى نهال مى کارد، گفت: «خدایا امید را از قلب این مرد بگیر.» پیرمرد نهال را رها کرد و در گوشه اى نشست. بعد دعا کرد خدایا امید را به این پیرمرد بازگردان. دو مرتبه بلند شد و نهال را کاشت. حضرت مسیح(علیه السلام) سؤال کرد: «پیرمرد! چرا دو حال مختلف در تو دیدم؟»گفـت: «مشغـول کاشتـن بـودم که بـا خـود فکـر کـردم از کجا معلـوم کـه من از این نهال بهره خواهم گرفت. پس آن را رها کردم. بعد فکر کردم شـاید عمـر مـن طولانى شـود و من از این نهال بهره بگیرم. دوباره به نهال کارى مشغول شدم.» امید مایه حیات است. هر یک از این غرائز اگر در مسیر خود باشد خوب است. انسان مادى براى مال و مقام و منصب حد و مرزى قائل نیست. بنابراین مذهب و دین و اعتقاد به آخرت یکى از آثارش این است که خشم و شهوت را محدود مى کند و فردى روز عاشورا براى ملک رى، پسر پیغمبر را نمى کشد. تمام این ها به خاطر دورى از دین است. اگر تعداد کشته هاى عراق در دوران صدام را حساب کنیم، شاید در طول چهارده قرن، غیر از حمله مغول این تعداد از مردم عراق کشته نشده باشند.این نتیجه غریزه خشم و شهوت و مقام خواهى است. مذهب، اثرش این است که این غرایز را تعدیل مى کند. ( [10])


د) پرورش دهنده فضائل:
اگر بخواهید باغچه اى را آباد کنید ابتدا علف هاى هرز را از بین مى برید، بعد گل ها را مى کارید. در علم اخلاق کار اول را تخلیه و دومى را تحلیه مى نامند. نفس ما به مزرعه اى شبیه است که در آن علف هرز زیادى روییده است. باید علف هاى هرز را به وسیله تعدیل غرایز، تخلیه کرد. بعد از آن نوبت پرورش فضائل مى رسد و گلهاى عفت و عدالت خواهى و مانند آن کاشته مى شود. تمام این فضایل انسانى در سایه اعتقاد به خدا، وابستگى انسان به خدا و اعتقاد به این که بعد از دنیا، زندگى دیگرى هست پرورش مى یابد.چرا بشر مى خواهد سقط جنین را قانونى کند؟! چون دچار بى عفتى است. عفت گلى است که بستر آن، نفس دخترى است که از خدا بترسد. اگر ترس از خدا داشته باشد عفت در گلستان او رشد مى کند. آدم ثروتمند نیز هر روز بر ثروت خود نمى افزاید; بلکه مقدارى به دیگران مى دهد. ( [11])


محور چهارم: هدف بعثت انبیا
انبیا براى دعوت به توحید آمده اند. همه کمالات در توحید است. توحید انواع و مراتبى دارد: 1. توحید در ذات 2. توحید در خالقیت; 3. توحید در ربوبیت; 4. توحید در عبادت. ( [12]) اما در ظاهر، انبیا فقط براى مرتبه اخیر آمده اند چون سه مرتبه اوّل تقریباً بین بشر پذیرفته شده است. انبیا تنها براى مرتبه چهارم آمده اند ( وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِى کُلِّ أُمَّة رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ)( [13]) عبادت دو رکن دارد: رکن ظاهرى(خضوع) و رکن قلبى. عبادت وقتى صدق مى کند که این دو رکن وجود داشته باشد. عبادت وقتى مطلوب است که من او را در سرنوشت خود مؤثر بدانم و فکر کنم سرنوشت من به دست اوست و اگر این رکن نباشد اعمال من عبادت نیست. ملائکه بر آدم سجده کردند ولى عبادت نکردند; کرنش بود، اما ریشه اش نه خالقیت بود و نه ربوبیت. فقط به عنوان معلم سجده کردند. حضرت یعقوب(علیه السلام) و فرزندانش در مقابل یوسف(علیه السلام) ، سجده کردند اما تنها به خاطر خضوع نه عبادت. البته در اسلام سجده براى غیر خدا حتى به عنوان تعظیم حرام است. ما حتى در حرم ائمه(علیهم السلام) نباید براى آن ها سجده کنیم. حتى سجده شکر به عنوان توفیق زیارت پیدا کردن را باید در جایى دیگر، انجام داد تا دشمن بهانه اى براى اعتراض پیدا نکند. ( [14]) ما شیعیان که به حرم ها مى رویم، نه ائمه را آفریدگار مى دانیم و نه کردگار. در تمام زیارت هاى ما آنان را به عبودیت خدا توصیف مى کنیم، ولى در عین حال آنها، مقام شامخى دارند و «مستجاب الدعوه» هستند و ما به ایشان احترام مى گذاریم. توسل ما، توسل به دعاى آن ها و براى این است که در حق ما دعا کنند و دعاى آن ها مستجاب مى شود. 
 پی نوشت ها؛

 [4] . مدخل مسائل جدید در علم کلام، جعفرسبحانى، ج3، ص221.
[5] . همان، ص221، انتظار بشر از دین، جوادى آملى، ص43-41.
[6] . ص: 26. « اى داود! ما تو را نماینده و خلیفه در زمین قرار دادیم، پس در میان مردم به حق داورى کن » .
[7] . انعام: 82; آنها که ایمان آوردند، و ایمان خود را با شرک و ستم نیالودند، ایمنى تنها از آنِ آنها است و آنها هدایت یافتگانند.
[8] . یوسف: 23; پناه مى برم به خدا! او صاحب نعمت من است، مقام مرا گرامى داشته.
[9] . تکاثر: 5; چنان نیست (که شما خیال مى کنید) اگر شما علم الیقین (به آخرت) داشتید (افزون طلبى شما را از خدا غافل نمى کرد).
[10] . مدخل مسائل جدید در علم کلام،جعفر سبحانى، ج3، ص223 .
[11] . همان، ص224 .
[12] . الالهیات، جعفر سبحانى، ج2.
[13] . نحل: 36; ما در هر امّتى رسولى برانگیختیم که:خداى یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید.
[14] . الشفاعة فى الکتاب و السنة، جعفرسبحانى، ص78-70.
 منبع: پایگاه اطلاع رسانی آیت الله جعفر سبحانی

پایان پیام/

کد خبر 180060

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha