سیدناصر حسینی پور درباره اینکه در چاپ جدید کتاب پایی که جاماند بخش های خیلی کوتاهی اضافه می شود به خبرنگار شبستان ،گفت: این اضافه ها در حد چند جمله و یا شاید در حد چند صفحه باشد .
وی افزود:در روزهایی که در عراق در دست رژیم بعثی اسیر بودم همه هدف من این بود که یک دفترچه خاطرات به صورت یادگاری از روزهای اسارتم در عراق داشته باشم که با تمام سختی ها به جمع آوری آن پرداختم.
حسینی پور ادامه داد: هدفم از نوشتن این خاطرات این نبود که از خودم یک قهرمان بسازم من هیچ وقت از بچگی های یک نوجوان 16 ساله فرار نکردم و شخصیت این مجموعه به صورت کاملا دست یافتنی است که شاید بسیاری از نوجوانان که این اثر را بخوانند می توانند با آن هم ذات پنداری کنند.
وی با بیان اینکه همواره صداقت را در قلم خودم رعایت کرده ام ،عنوان کرد: زمانی که این کتاب به صورت منسجم نوشته شد خواستم که کتاب را به افسر عراقی که مرا مورد شکنجه قرار می داد تقدیم کنم که البته تمام خانواده من با این کار مخالف بودند اما من براساس چند نکته که به آن فکر می کردم این کار را انجام دادم.
حسینی سپس خاطر نشان کرد: در نگاه اول اینکه من فکر می کردم حادثه کربلا با چشم ظاهربین زیبا نبوده، چگونه می شود خون و مرگ را زیبا دید مگر با چشم دل و اینگونه بود که زینب (س) درباره این حادثه عنوان می کند ان رایت جمیلا، بنابراین من نیز در میان آن همه شکنجه زیبایی ها را دیدم که ولیولید فرحان به من داده بود او برای من شرایطی را فراهم کرد که من به خودم ثابت کنم صبور هستم و می توانم مقاومت کنم من او را در خلق این همه زیبایی سهیم می دانم.
وی ادامه داد: از طرفی دیگر من برای دشمنان خودم هم این آرزو دارم که لحظه ای به خودشان بیایند و حتی در مورد ولید فرحان نیز این آرزو را دارم که لحظه ای به خودش بیاید و با خودش درگیر شود و شاید روزی که این کتاب به دست او برسد و عذاب وجدان بکشد.
وی درباره اینکه بعد از اینکه پیام رهبری را درباره خودش شنید چه احساسی داشت،عنوان کرد : روزی که این پیام آقا را شنیدم احساس می کردم که خواب هستم آخر چگونه ممکن است که رهبری کتاب مرا بخواند و عنوان کند که «تاکنون هیچ کتابی نخوانده ام و هیچ سخنی نشنیده ام »و من فکر می کنم هنوز هم خواب هستم و هر وقت که بیدار شوم می توانم درباره این مساله حرف بزنم.
وی درباره آرزوهایش در مورد این کتاب عنوان کرد: یکی از آرزوهای من این است که روزی سفارت ایران در عراق ولید فرحان را پیدا کند و کتاب مرا به او بدهد و او به یاد بیاورد که لحظه ای را که به من می گفت اگر اسلحه به دست بگیری با من چه کار می کنی و من با این نوشته و این کتاب به او ثابت کنم که ایرانی حتی برای دشمن خود هم بد نمی خواهد.
وی درباره انگیزه خود از جمع آوری این خاطرات عنوان کرد: آن زمان که در جبهه بودم شخصیت حمید جبل عاملی را خیلی دوست داشتم و او در آن روزگار یادداشت های روزانه می نوشت این آدم از بس که برای من دوست داشتنی بود من نیز به تقلید از او خاطرات دوران جبهه ای را می نوشتم بعدها وقتی به اسارت گرفتار شدم 20 روز اول اسارتم بسیار تکان دهنده بود و من می خواستم که این لحظه ها را فراموش نکنم.
وی همچنین درباره انتخاب عنوان این اثر گفت: نام های بسیاری انتخاب شد اما از بین 20 عنوانی که برای این اثر انتخاب شده بود عنوان «پایی که جا ماند» به نظر بهتر آمد و من این عنوان را برای اثر خودم انتخاب کردم.
حسینی پور در پایان درباره اینکه آرزو دارم به لبنان بروم و در آزادسازی فلسطین نقش داشته باشم گفت: دوست دارم به لبنان بروم و به مردم مظلوم فلسطین در آزادسازی سرزمینشان کمک کنم حتی دوست دارم آنجا اسیر شوم و از خاطرات جنگ بنویسم اما با این وجود معتقدم که جنگ هیچ زیبایی ندارد اما انسان می تواند درسهای مختلفی از جنگ بگیرد درسهایی که در زندگی فردی و اجتماعی افراد نقش بسزایی خواهند داشت.
پایان پیام/
نظر شما