با وجود آن که اعراب طی قرن ها تحت دو حکومت مقتدر مرکزی(عثمانی و عباسی) که از فرهنگ سیاسی متفاوتی با آن ها برخوردار بود می زیستند؛ با نگاه به جنبش های رهایی بخش و آزادی طلبانه دیگر مناطق مورد ستم آن روزگار، فریاد تجدد و آزادی خواهی سر دادند. این خواسته ها اگر چه در آغاز با موفقیت نسبی در بخش استقلال سیاسی همراه شد؛ اما در فرایند زمان مشخص گردید که این استقلال نسبی نیز ناقص بوده و در فرایند ملت-دولت سازی، با نوعی کاستی و نقص وجه همراه بوده است.
واحدهای سیاسی تازه تولد یافته عربی، به دلیل نفوذ شایان توجه دولت های مقتدر اروپایی مانند بریتانیا و فرانسه، در راه توسعه نهادهای مدنی راه اشتباهی را پیمودند. اتحاد جماهیر شوروی، با توجه به در اختیار داشتن خاورمیانه توسط بلوک غرب، با اتخاذ سیاست های زیر ساختی و توسعه ای سعی بر آن داشت تا با همراه کردن نخبگان سیاسی معترض؛ فرهنگ رو به رشد چپ را در میان جوانان و دانشجویان عرب توسعه داده تا بعدها با استفاده از اهرم "سفیران فرهنگی بومی" نفوذ خود را در این کشورها بسط و پایدار سازد.
در آن هنگام، فضای غالب در مجامع روشنفکری، چپ میانه و مائوئیستی بود و بدین سان با ورود جوانان عرب به پایتخت های شرقی و تحصیل در دانشگاه های بزرگ شوروی، با نوعی مدرنیته آشنا شدند. در حالی که این کشورها روند شرقی شدن را در پیش گرفته بودند، کشورهایی مانند عربستان سعودی، شیخ نشین های حاشیه خلیج فارس، اردن و تونس نیز با نزدیکی هر چه بیشتر به آمریکا و اروپا روند سیاسی کشورهای خود را به سمت معیارهای توسعه غربی به پیش می بردند. جوانان این دسته از کشورها نیز با ورود به پایتخت های غربی و آشنایی با فضای علمی در جهان غرب، منادی تمدن غرب در کشورهای خود شدند.
با توجه به این شرایط، فرایند فزاینده توسعه مدنی ناقص در قشر تحصیل کرده عرب را به خوبی می توان مشاهده نمود .جوانان کشورهای عربی اگر چه برای فراگیری علوم نوین راهی کشورهای شرقی و غربی شدند؛ اما به این دلیل که این مهاجرت به وسیله سیاست های تحکم آمیز حاکمان مرتجع و به دور از احساس نیاز اجتماعی صورت گرفته بود تنها توانستند مظاهر ظاهری تمدن غرب و شرق را دریافته و بدون توجه به بومی سازی این تجارب، سعی در اجرای این نگاه در کشورهای خود داشتند. بر این اساس بود که همین قشر تحصیلکرده به یک عامل منفی برای حکومت های عربی تبدیل شده و با به وجود آمدن تشکل های مخفیانه دانشجویی و در برخی موارد با نافرمانی مدنی در برابر سنت ها و ارزش های کشور خود؛ سعی در تقابل با سنت گرایان جوامع خود داشتند.
هنگامی که جامعه مدنی در کشورهای عربی نتوانست به وجود آید (این درحالی بود که دیگر کشورهای جهان به سرعت روند ترقی و توسعه انسانی را می پیمودند) جوانان و دانشجویان این کشورها به نوعی یاُس سیاسی و اجتماعی رسیدند که به وسیله وقوع انقلاب اسلامی در ایران، مؤلفه اسلام برای دیگر بار توانست نظر آنان را به خود جلب کرده و به یک آلترناتیو جدید اما دیرین برای خواست های جوانان تبدیل شود. در این راستا، پس از فروپاشی شوروی و تقابل غرب با جهان اسلام، روند فزاینده اسلام خواهی و تشکیل جنبش های دانشجویی با ماهیت اسلامی در کشورهای عربی آغاز شد که در جریان انقلاب های اخیر عربی نیز تاثیر و میزان نفوذ این عامل را به خوبی می توان مشاهده نمود.
اما متاسفانه نقش دانشجویان و جنبش های دانشجوی در جریان این انقلاب ها نسبت به دیگر اقشار بسیار کمرنگ بوده است. همین مسئله باعث شد تا گروه های سلفی و وهابی، بر موج این انقلاب ها سوار شده و عرصه را بر قشر متوسط و دانشجوی طرفدار اسلام میانه رو تنگ کرده و آینده سیاسی این کشورها را در هاله ای از ابهام فرو برند.

پس از جنبش های رهایی بخش در جهان عرب و دیگر کشورهای مستعمره در اوایل قرن بیستم، توده عرب به دنبال احساس هویت و حس استقلال طلبی خود، خواسته های جدیدی را بر خلاف رویه پیشینیان خود مطرح ساختند.
کد خبر 175129
نظر شما