به گزارش خبرگزاری شبستان به نقل از روابط عمومی خانه کتاب و ادبیات ایران، نشست علمیآموزشی «قهرمانسازی از طریق روایت» ویژه «بررسی آثار مکتوب و تصویری به مناسبت ایام شهادت سردار سلیمانی؛ قهرمان ملت» سهشنبه (۱۲ دی ۱۴۰۲) با حضور رضا قیومیپور، عضو هیأت علمی دانشگاه جامع امام حسین (ع) در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برگزار شد.
قیومیپور در ابتدای این نشست گفت: امروزه جنگ اصلی جنگ ادراکهاست و ما به شدت در این زمینه ضعف داریم. استعمار در گذشته و حال وجود داشته و دارد و انواعش نیز گوناگون است. اولین نوع، استعمار کهن بوده است که کشورهای استعمارگر برای اینکه یک کشور دیگر را تحت سلطه خود قرار دهند نیروی نظامی برده و در کشور مقصد مستقر میشدند و منابع آن کشور را تصاحب میکردند. استعمار دیگر استعمارنو بود که از خودِ آن کشور شخصی را که وابسته و سرسپرده بود حاکم میکردند و برنامههایشان را از این طریق پی میبردند.
وی افزود: جدیدترین نوع استعمار، فرانو است. در این حوزه دیگر حتی لازم نیست شخصی را به عنوان حاکم انتخاب کنند؛ بلکه استعمار فرانو دعوا و جنگ بر سر ذهنها و ادراکهاست. اندیشمندان کشورهای استعمارگر امروزه تأکید دارند که اهمیت تسلط بر مغزها و ذهنها از تسلط بر سرزمینها به مراتب بیشتر است. به این دلیل که اگر بتوانید ذهن آن جامعه را تصاحب کنید آن جامعه خود، سرزمینش را بدون هیچ دردسری به شما تقدیم میکند. امروز اگر میخواهند تمرکز داشته باشند و هزینه کنند، روی ادراک و ذهن است و از این راه، به راحتی منافعی را که میخواهند به دست میآورند.
آمریکایی که تاریخ، قهرمان و اسطوره ندارد برای نوجوانانش اسطورهسازی میکند
این عضو هیأت علمی دانشگاه جامع امام حسین (ع) در بخش دیگری از سخنان خود به بحث اهمیت روایت پرداخت و گفت: اگر قرار است واقعیتها تغییر داده شوند، چیزی که واقعیت یا واقعیتهای جدید را رقم میزند، روایت است. در کتاب «روایت و کنش جمعی» نوشته فردریک دبلیو مِیِر به شکلی مفصل در این زمینه صحبت شده است. در بخشی از این کتاب درباره امور سیاسی عنوان شده که مهمترین مفهوم همین کنش جمعی است و هر جامعهای که میخواهد به آرمانهای خود برسد باید جامعه را به حرکت درآورد. نویسنده پس از بررسی نظریههای مختلف به این نتیجه رسیده است روایت و قصه است که میتواند کنش جمعی ایجاد کند. مؤلفهای که نقاط قوت دارد و نقاط ضعف ندارد.
قیومیپور اضافه کرد: سینما مهمترین ابزار فرهنگی است که آمریکا از آن استفاده میکند و به راحتی میتوان این استعمار را در آثارشان دید. آمریکایی که تاریخ، قهرمان و اسطوره ندارد، برای نوجوانان خود اسطورهسازی میکند تا نوجوان، این کشور را متمدن بداند و سبک زندگی خودش را نشان دهد. از سوی دیگر آمریکا اگر قدرت نظامی نداشت با همین سینما میتوانست همچنان هژمونی خود را داشته باشد؛ ولی برعکس آن اتفاق نمیافتد. امروز حتی فرهنگ را میخواهند تعریف کنند، میگویند مجموعهای از معانی است که در اذهان یک جامعه وجود دارد. در واقع تعاریف قدیمی از میان رفته و تغییر کرده است. از سوی دیگر نسبت او و روایتش از کشورهای دیگر را نیز میتوان دید. به طور مثال در اسکار میبینیم که ضریبی به فیلمها میدهد که اهمیت پیدا میکنند. در فیلم «انگل» نوع روایتی که از کره جنوبی ارائه میدهد نمونه بارز این اتفاق است. در کشورهای دیگر نیز به همین شکل است. افغانستان، مکزیک، آرژانتین و… هم بررسی شده و همین اتفاق در حال انجام است.
قیومیپور در توضیح بیشتر جریانهای رایج در سینما گفت: در جشنواره کن هم این روند ادامه یافته و روایتها از کشورهای مختلف متفاوت است. سال گذشته فیلمی از لبنان جایزه گرفت که درباره شکایت یک نوجوان از پدر و مادرش بود. نوجوانی که در طول فیلم لبخندی بر لب ندارد جز یک سکانس که جلوی دوربین قرار میگیرد و لبخندش برای عکس پاسپورت مهاجرتیاش است. بدانید که این اتفاق، اتفاق اصلی در فضای فعلی دنیاست و جنگ روایتها از هر مسئله دیگری مثل اقتصادی، امنیتی، اجتماعی و سیاسی مهمتر است. دیگر گذشت که سیاست و قدرت حرف اول را میزد. امروز جنگ روایتهاست و همه بر این مسئله تأکید دارند؛ چرا که جوانب دیگر را نیز تحتتأثیر خود قرار میدهد.
خلاء و فقدان راوی در نحوه انتقال پیام و روایتها مشهود است
این پژوهشگر در بخش دیگری از سخنان خود سؤال «مهمترین عنصر در عناصر سهگانه انتقال پیام که اهمیت بیشتری دارد کدام است؟» را مطرح کرد و پاسخش را چنین داد: در انتقال سه عنصر وجود دارد. عنصر راوی که انتقالدهنده پیام است، عنصر دیگر خودِ پیام است و عنصر سوم مخاطبی است که این پیام را دریافت میکند. در پارادایمهای ارتباطات اول روی پروپاگاندا تأکید داشتند، بعدها روی مخاطب تمرکز کردند و براساس ذائقه او محتوا را تولید کردند؛ اما در نهایت به این نتیجه رسیدند که باید ذائقه مخاطب را بسازند و تولید کنند تا در مسیر اهداف خودشان باشد. بنابراین دقت و معنایی که از آن منتشر میشود و نسبت آن با مخاطب، را نیز بررسی کردند. در این فضاها پارادایمی که در چند سال اخیر دیده شد، اساساً میگویند فارغ از متن و پیام و نسبت آن با مخاطب، ذهن انسان را به مثابه ظرف و محتوا را مظروف باید قرار داد؛ چون مظروف در هر حالت شکلِ ظرف را میگیرد. بنابراین به سمت این رفتند تا طرحوارههای ذهن مخاطب را به شکلی بسازند که هر آنچه را که شما ساختید، تحلیل کند. البته تمام این نظریهها یک ضعف جدی دارند و آن هم این است که به صورت مشخص، عنصر راوی را نادیده میگیرند. خلاء و فقدان راوی در نحوه انتقال و روایت کاملاً مشهود است.
وی افزود: مهمترین مؤلف همان راوی است و دلایل گوناگونی هم دارد. فضای انتقال پیام عمیق امروز دیده نمیشود و بیشتر استدلالی و ذهنی پیش میرود. هرچقدر یک اثر را هنریتر ببینیم توجهمان به راوی بیشتر میشود و هرچقدر رسانهای ببینیم، توجه به راوی کمتر خواهد بود. هنر همعرض با فلسفه است و زیرمجموعه هم نیستند و هنر بر فلسفه بیشتر اثر میگذارد؛ حال اگر این نگاه مترقی وجود داشته باشد این است که چیزی باید در هنر بجوشد تا تبدیل به حس در مخاطب شود. در واقع کار هنر انتقال حس است که در جان مخاطب مینشیند. این انتقال حس در مخاطب اتفاق نمیافتد مگر اینکه برآمده از یک حس درونی در هنرمند باشد.
در دنیای مدرن چندان فرصت تفکر عمیق ایجاد نمیشود
قیومیپور جدیترین چالش ما در تولیدات فرهنگی را محصول زمان و دنیای مدرنیته بودن این تولیدات دانست و ادامه داد: این دنیا مرز تکثیر و روزمرگی دارد. اگر دقت کنید رمانهایی که در صد سال گذشته نوشته شدهاند همچنان در قله هستند یا حتی در سینما نیز به همین شکل است. باید دید چه بستری در آن دوران حاکم بود که آثار حس بیشتری انتقال میدادند. اصلیترین مسئله این است که دنیای مدرنیته به شدت شلوغ است و چندان فرصت فکر کردن عمیق ایجاد نمیشود. از سوی دیگر دادههایی که به مخاطب ارائه میشود، دیگر فرصتی برای تفکر و تعقل باقی نمیگذارد و کارها رسانهای هستند و عمیق نمیشوند. از زاویه دیگر کارها سفارشی هستند. نمیگویم هر کار سفارشی هنری نمیشود؛ اما اگر بخواهیم با دقت نگاه کنیم اولین نکتهای که از یک اثر میتوان متوجه شد این است که چقدر مسئله و دغدغه صاحب اثر بوده است.
این نویسنده اضافه کرد: وقتی ما در ساخت براساس یک فرمول مشخص پیش میرویم، عنصر راوی از میان برداشته میشود؛ چرا که همهچیز از پیش تعریف شده و این هم حاصل زندگی مدرن است. در مواجهه با برخی از افراد متوجه میشویم که آدم حقیقت است و مجاز نیست و آنچه که عنوان میکند در دل و جان شما نفوذ میکند؛ بنابراین باید برای ساخت و تولید یک اثر دغدغه آن موضوع را داشته باشید. به طور مثال تفاوت فیلم «موقعیت مهدی» با فیلم سینمایی «غریب» چیست؟ هر دو فیلم درباره دو قهرمان صحبت میکنند، به عنوان یک مخاطب میگویم که فیلم «غریب» که روایتی از زندگی شهید بروجردی است در ذهن من جایی پیدا نکرد و نتوانستم با آن ارتباطی برقرار کنم؛ اما در نقطه مقابل، فیلم «موقعیت مهدی» است که به نظرم خیلی دلیتر است و میتوان با شهید باکریِ فیلم ارتباط گرفت و او را شناخت. در واقع حسی را ایجاد میکند که مهدی باکری در جان ما بنشیند. هادی حجازیفر کارگردان این فیلم در مصاحبههای خود گفته است من از بچگی عاشق شهید باکری بودم و یکی از دلایلی که به سوی کارگردانی رفتم این بود که فیلم او را بسازم.
این عضو هیأت علمی دانشگاه جامع امام حسین (ع) در پاسخ به این سؤال که «در فضای نقد اولین مواجهه با اثر چه چیزی است؟» گفت: از مؤلف به متن رسیدن را بسیاری از صاحبنظران قبول دارند و از سال ۱۹۶۰ به بعد، عدهای نظریه «مرگ مؤلف» را ارائه کردند که وقتی اثری تولید میشود صاحب اثر میمیرد. مواجهه شما با یک اثر، مواجهه با نماد و نشانه نباشد؛ بلکه با صورت اثر باشد یعنی آنچه که میبینیم یا میشنویم.
نشست قهرمانسازی از طریق روایت و بررسی آثار مکتوب و تصویری به مناسبت ایام شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی با همکاری کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و خانه کتاب و ادبیات ایران برگزار شد.
نظر شما