نشست ادبی رهاتر از آسمان در بیرجند برگزار شد

محفل و نشست ادبی شاعران بانو با عنوان رهاتر از آسمان به همت حوزه هنری خراسان جنوبی در بیرجند برگزار شد.

به گزارش خبرگزاری شبستان از خراسان جنوبی، محفل و نشست ادبی شاعران بانو با عنوان رهاتر از آسمان ادبی با حضور مدیرکل بانوان و خانواده استانداری خراسان جنوبی، بانوان شاغل ادارات و تعدادی از بانوان شاعر برگزار شد.

فاطمه یعقوبی، مسئول واحد ادبیات پایداری و آفرینش‌های ادبی حوزه هنری خراسان‌جنوبی در این محفل با بیان اینکه نشست ادبی رهاتر از آسمان با حضور بانوان شاعر و مشاوران امور بانوان دستگاه‌های اجرایی برگزار شد، گفت: در این محفل ادبی احساس همسران، دختران رزمندگان و جانبازان در قالب شعر بیان می شود.

 وی یادآور شد: در این محفل ادبی حدود 60 نفر از بانوان شاعر، مشاوران بانوان در دستگاههای اجرایی شرکت کردند.

یعقوبی یادآور شد: در این جلسه پنج تن از بانوان شاعر اشعار سروده خود در خصوص دفاع مقدس، جانبازان اعصاب و روان قرائت کردند.

یکی یکی اشعار خود را قرائت می کنند و نوبت به یکی از شاعرانی می رسد که قرار است اشعار خود را در خصوص جانبازان اعصاب و روان قرائت کند.

عاشقانه های این شاعران؛ سرودن اشعار آیینی و دفاع مقدس است. هنوز شعرش به اوج‌نرسیده که از گوشه و کنار صدای گریه ها بلند می شود.  به قسمتی از شعر که "مادر سپر بلای دختری می شود که پدر او را در قالب دشمن می بیند"، دیگر بدون هیچ خجالتی اشک از دیده گان همه سرازیر می شود.

به راستی زنان سرزمینم قابل تحسین هستند هر کدام در حوزه ای متفاوت و همسران جانبازان، مادران شهدا و ...نیز همه عمر تیر و ترکش 8 سال دفاع مقدس بر دوششان سنگینی می کند اما بدون کوچکترین بی مهری خود را سپر بلای فرزندان کرده و به آرامش همسران خود بها می دهند.

انگار همه خود را در صحنه جنگ تصور کرده و یا خود را جای دخترکی می بینند که پدری که باید پشتوانه باشد او را در قالب دشمن دیده و به سمتش حمله می کند. صدای آه و ناله که به پا خواسته نشان از عمق و تأثیرگذاری اشعار دارد.

در ادامه اشعار«سیده اقدس حسینی» یکی از شاعران برای جانبازان اعصاب وروان آمده است.

قرصشو خورده تخت خوابیده

اصلا انگار توی دنیا نیست

اصلا انگار این که رو تخته

آدم قیل و قال و دعوا نیست

سخته باور کنم دو ساعت پیش

زیر مشت و لگد کم آوردم

باز هم مادرم سپر شده بود

اگه نه شک نکن که میمردم

داد میزد تو رو خدا بس کن

دشمنت نیست دخترت زهراس

وسط گریه ها قسم میداد

تورو دست بریده ی عباس

نقطه ضعفش همیشه این بوده

اسم عباسو تا شنید شکست

نوحه اومد دوباره روی لبش

رو دو زانو کنار میز نشست

عمو عباس تو سرم غوغاست

(قرص هی روی قرص) بغضشو خورد

از عطش گفت و مشک پاره ی آب

وسط نوحه بود خوابش برد

بعضی روزا عمیق و آرومه

بعضی روزا ولی پر از کینه

مثل یه بمب منفجر میشه

وقتی اخبار جنگو می بینه

پدرم تو گذشته جامونده

پاتوقش جبهه های مجنونه

مادر عاشقم کم آورده

دلش از دست زندگی خونه

بوی باروت و سوت خمپاره

شده مهمون هر شب پدرم

معنی جنگ هشت ساله چیه

من سی و چند ساله دربه درم

ما سی و چند ساله تو جنگیم

خط به خط گذشته مون درده

بس که دریای زندگیمونو

بیقراری موج پرکرده

با من از سهمیه نگو سهمم

غیر روزای تلخ چیزی نیست

وقتی آرامشت بهم بخوره

ارزش زندگیت پشیزی نیست

کوله پشتی دوباره همسفرم

میزنم باز با خودم بیرون

رادیو روی موج آرامش

زندگی روی موج جنگ و جنون

شعر دیگری از این شاعر جوان در ادامه آمده است.

دوباره خودش نیست بی قرار شده

دوباره چاره ی ما سنگر و فرار شده

دوباره مادر و ما توی سنگری با هم

بغل گرفته مرا و برادرم را هم

پدر که توی سرش انفجار خاطره هاست

شکست هرچه دم دستش آمد از چپ و راست

شکست قلب مرا و غرور مادر را

پدر به زعم خود آوار کرد سنگر را

چه بد، به دست پدر باز هم اسیر شدیم

و باز طعمه ی یک موج ناگزیر شدیم 

چقدر توی سرش خورد و دم نزد مادر

چقدر توی خودش مرد و دم نزد مادر

بلند قهقهه زد نه پدر نبود این مرد

حسین با همه ی کودکی مداخله کرد

نخند بازی تو بازی قشنگی نیست

عزیز مادر من که اسیر جنگی نیست

که ناگهان پر فریاد شد پدر، فریاد

به روی شانه ام از تشنگی کسی جان داد

چقدر لاله درین دشت، بی سر افتاده ست

به خون نشسته چه نعش کبوتر افتاده ست

هلاک کرده عطش بچه های گردان را

(چه خوب می‌شنوم من صدای باران را)

به لطف حضرت باران که با ترانه رسید

کنار پنجره آرام شد پدر خوابید

حسین مشق شبش را نوشت در سنگر

نوشت معنی جنگ است دفتری پرپر

نوشت جنگ نرفته هنوز پابرجاست

هنوز دامنه دارد که توی خانه ی ماست

اشعار «وجیهه نوزادی» در خصوص دفاع مقدس در ادامه آمده است.

بابا چه جوری جا شدی تو قاب عکست

شاید شکستس تا شدی تو قاب عکست

هر چند بابایی نکردی توی خونه

اما برام بابا شدی تو قاب عکست

هر بار مامان خیره عکساتو نگاه کرد

به احترامش پا شدی تو قاب عکست

بابا بزرگ می گفت با چشمای گریون

بابا چقدر آقا شدی تو قاب عکست

دیروز بود و بودی و امروز افسوس

که راهی فردا شدی تو قاب عکست

در ادامه تعدای از شاعران اشعار خود را در خصوص دفاع مقدس و جانبازان اعصاب و روان قرائت کردند.

کد خبر 1728649

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha