خبرگزاری شبستان-کرمان؛ طاهره بادامچی
ایام شادمانه غدیر که تمام می شود و روزها به محرم نزدیک، ملت امام حسین علیه السلام رفته رفته شال و بیرق و علم عزا می آورد، خیمه بر می افرازد، اذن عزا می گیرد و کوچه ها و محله ها و مساجد و هیئات و حتی خانه های زیادی آماده برگزاری روضه سیدالشهدا می شوند.
ملت امام حسین با رخت عزایی که بر تن کرده و اشک ماتمی که پای بند بند روضه ها بر دیده می افشاند، نفسی تازه می کند و جانی دوباره می گیرند.
شب اول محرم تقریباً می دانی کجاهای شهر مراسم است؛ از مساجد و تکایا تا حسینیه ها و بقاع متبرکه؛ امسال اما توفیق مضاعفی نصیب شد و پای این نگارنده به روضه های خانگی زیادی باز شد؛ از این جهت زیاد که در مقایسه با گذشته که به تعداد کمتر از انگشتان دست بود؛ با روضه های خانگی بیشتری آشنا شدم.
جدای از روضه سادات خوشرو و حاج ماشاءالله که در کرمان معروف هستند؛ خانه هایی چون مرحوم علم آموز هم قریب به نیم قرن سابقه برگزاری روضه دارند.
شبی که از مسجد حضرت ولی عصر خیابان 24 آذر به سمت خیابان شهید نامجو می رفتم، به طور اتفاقی، صدای روضه ای توجهم را جلب کرد؛ آرام آرام به سمت صدا رفتم و به خانه ای قدیمی رسیدم؛ منزل «آبرون» که سابقه سالها برگزاری روضه را داشتند؛ از آنجا پایم به روضه خانه شهید لاری نجفی باز شد؛ آن وقتی که شنیدم یکی از دختران شرکت کننده در روضه منزل آبرون می گفت چند روز دیگر کوچه بالایی خانه شهید لاری نجفی روضه شروع می شود.
جای مادر شهید امسال در روضه خالی بود؛ اما پدر به رسم ادب ورودی منزل صندلی زده و به میهمانان خوشآمد می گفت. روضه را جوری برگزار می کنند که سالگرد شهادت شهید(۱۹ محرم) هم جرو ایام روضه خوانی باشد.
خواهر شهید می گوید: پدر؛ سهم الارثی را که به برادر شهیدم می رسید، برای روضه می گذارد و این روضه ها تقریباً از اولین سالگرد شهید برقرار است.
روضه های ناشناخته زیادی در گوشه گوشه شهر است که تنها برخی از آنها را از طریق اطلاعیه های فضای مجازی شناختیم و رفتیم و گزارش تهیه کردیم؛ منزل علم آموز، امامی پور، قربانی، مصطفوی، مداحی، دوستعلی، یزدی، مادر شهیدان مظهری صفات و... تا روضه های تکیه قلعه محمود به عنوان قدیمی ترین عزاخانه کرمان هر کدام شان حلاوتی در جان مان نشاند.
پایت که به مجلس روضه باز شود و دلت را که وسط بگذاری، صاحب اصلی مجلس خودش می داند چگونه دل تو را تعمیر و روحت را آباد کند و تو به شعف بعد از روضه برسی؛ شعف آنجا بود که وقتی پای این ابیات به پهنای صورت می گریستی:
«چشماتو ببند؛ خیال کن که با زائرایی!
چشماتو ببند؛ خیال کن که الان کربلایی!
وقتی عاشقی؛ تو هم اونجایی…
چشماتو ببند؛ اگه گذاشت گریه بی امونت
چشماتو ببند، چای عراقی بخور نوش جونت...» همان ساعات، اربعین تو امضا می شد.
دو ماه محرم و صفر چای روضه که نه، عشق را جرعه جرعه سر کشیدیم؛ برای روضه به هر خانه ای که وارد شدیم، فیض و بهره ای گرفتیم و هیچوقت دست خالی از هیچ مجلسی بیرون نیامدیم؛ اشک بر اهل بیت، شعف بعد از روضه را ارزانی داشت و این اشک ها بزرگترین رزقی بود که از برکت آن، کربلایی شدیم و پا در راه مشایه گذاشتیم و در فضای معطر و ملکوتی بین الحرمین غرق عشق شدیم.
برای آن لحظات بی تکرار رو به حرم باب الحوائج گفتمش: «در حوالی نگاهت چنان رفته ام از خویش که دگر باز نخواهم گشت...»
حسن ختام روضه های این دو ماه، سالروز شهادت امام رضا جان شد؛ هم او که با رخصت از ایشان، کربلایی شدیم؛ روزی که حس دلتنگی برای روضه ها امان مان را پای آخرین روضه برید، های های گریستیم و خواستیم که تنهایمان نگذارند، ما را از روضه ها جدا نکنند؛ دعا کردیم « اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتی تُحْرِمُنِیَ الْحُسَیْنْ» گناهانی که مرا از حسین جدا می کند، ببخش!
نظر شما