به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از کرمان؛ فاطمه حسینی، همسر و خواهر شهید در ویژه برنامه «آوینی های نسل چهارم» در جمع مسئولین فضای مجازی سازمان بسیج دانش آموزی استان در گلزار شهدای کرمان به بیان خاطراتی از همسر و برادر خود پرداخت.
وی به عنوان خواهر شهید مدافع حرم فاطمیون-محمدعلی حسینی- گفت: برادرم چون ته تغاری خانه بود مادرم با رفتن او به سوریه موافقت نمی کرد؛ اما او به مادرم می گفت شما 5 فرزند داری، یکی را باید خمس بدهی!
حسینی با اشاره به عدم رضایت مادر، اظهار کرد: سرانجام او برای رفتن به سوریه فرار کرد؛ اما از آنجا که اتباع باید برگ تردد داشته باشند او را در پاسگاه مهریز دستگیر کردند اما ما یک هفته از او بی خبر بودیم و در این مدت مادرم چند تا گوسفند نذر کرد تا او پیدا شد؛ در آن یک هفته شبی در خواب حضرت زینب سلام الله علیها را می بیند که به ایشان می فرمایند« برگرد، مادرت را راضی کن، به ما می رسی»
وی ادامه داد: برادرم برگشت، به پای مادرم افتاد و بر آن بوسه زد، اما باز مادر راضی نشد و گفت اجازه نمی دهم؛ تا اینکه جمله ای گفت« اگر فردای قیامت امام حسین علیه السلام به شما بگوید اجازه ندادی از خواهرم دفاع شود، شما جواب می دهید؟» که مادرم گفت نه، من نمی توانم جواب حضرت را بدهم، برو!
حسینی افزود: نیمه های شب اشک می ریخت، جوشن کبیر و قرآن می خواند، به مکان های مذهبی و زیارت امامزادگان می رفت، سال 94 ماه مبارک رمضانف همه روزه هایش را گرفت و به سوریه رفت و در محرم و زمانی که فقط 18 سال داشت به شهادت رسید.
وی در خصوص همسرش-شهید محمدنبی محمدی- هم گفت: اول بگویم که من یکی دو سال داشتم که به ایران آمدم؛ الان هیچ تصوری از افغانستان ندارم بله به ایران دلدادگی دارم چون امام رضاعلیه السلام اینجا و صاحب این کشور امام زمان عجل الله تعالی است و نائب حضرت هم که امام خامنه ای است.
حسینی ادامه داد: محمدنبی اما 15 ساله بود که به ایران آمد، پسرعموی مادرم هست؛ پسر نجیبی بود و هر وقت برادرم محمدعلی از او تعریف می کرد من بیشتر خوشم می آمد؛ او هم خواهان من بود اما هیچیک از دل دیگری خبر نداشتیم.
وی افزود: ۱۵ ساله که شدم آمد خواستگاری اما پدرم گفت باید با پسرعمویش ازدواج کند اما من نمی خواستم؛ تا اینکه بعد از 5 سال مجدد خواستگاری کرد و البته این پنج سال دوران سختی بود؛ با خودم گفتم اگر جور شد مهریه را فقط یک سکه قرار می دهم که او 14 سکه پیشنهاد داد اما گفتم من با خدای خود عهد کرده ام فقط یک سکه باشد.
حسینی با بیان اینکه ۲۹ بهمن ۹۳ در حالی عقد کردیم که اصلاً حرفی از رفتن به سوریه نبود و من مطمئن بودم همیشه کنارم هست؛ اما او با برادرم قرار گذاشته بودند و برادرم به داو گفته بود اول برو سر خانه زندگی بعد سوریه؛ بعد از چهلم برادرم ما رفتیم زیر یک سقف که او حرف از سوریه زد و من گفتم به این امید در زندگی با تو وارد شدم که همیشه باشی اما او گفت من حتی یک تار موی حضرت زینب را با شما عوض نمی کنم.
وی ادامه داد: ۲۵ مرداد ۹۵ اعزام شد و چند ماه فرزندمان محمدعلی به دنیا آمد، به او گفتم حالا که یک دلخوشی جدید داری برگرد، گفت اینها دلخوشی دنیایی است؛ در مجموع چهار نوبت اعزام شد و در آخرین اعزام گفت تو را هم به سوریه می برم و آنجا رضایت می گیرم؛ گفتم زور تو به من نمی رسه، رضایت نمی دهم!
همسر شهید محمدی با اشاره به اینکه ۲۶ اسفند ۹۶ به سوریه رفتیم و برگشت ما به ایران چند روز بعد در نوروز ۹۷ دقیقاً روز وفات حضرت زینب سلام الله علیها واقع شد؛ در صحن حرم و روبروی گنبد حضرت زینب سلام الله علیها به پای من افتاد و گفت: رضایت بده که بهترین بروم و باشکوه ترین برگردم.
وی افزود: در آن لحظه گنبد را نگاه کردم و گفتم یا زینب آن وقت که اسیر شدی کسی نبود از شما حمایت کند اما الان اینها هستند؛ رضایت دادم و گفتم مهریه ام را بخشیدم به شرط شفاعت والا شکایتت را می کنم؛ محمدنبی وصیت کرد در جمع گریه نکن، دوست ندارم اشک ناموسم را کسی ببیند.
نظر شما