حديث غدير؛ سند ولايت علي(ع) يا خير؟

بايد منصفانه به قضاوت بنشينيم و تمامي توجيهات و عذرهاي اهل سنت در نپذيرفتن حديث غدير به عنوان يکي از نصوص امامت و خلافت بلافصل علي(ع) را بررسي کنيم تا مشخص شود اين حديث چنانکه شيعه مدعي است دليل ولايت حضرت علي(ع) است يا نه؟

خبرگزاري شبستان: اگر دانشمندان همه فِرق با پذيرفتن اصل اساسي وحدت، درباره مسائل اصلي يا فرعي، اعتقادي يا فقهي به بحث علمي بپردازند، نه تنها دل‌ها از يکديگر گريزان نمي‌شود، بلکه به همديگر نزديک خواهد شد و اين يکي از راه‌هاي صحيح تقريب بين مذاهب اسلامي است.
امام احمد حنبل در «مسند»ش آورده است: «براء بن عازب مي گويد:با رسول خدا(ص) در سفري همراه بوديم. در غديرخم توقف کرديم. ندا در داده شد: الصلاة جامعه (کلمه اي که براي گردآمدن مسلمانان فرياد مي شد). زير دو درخت براي رسول خدا(ص) تميز شد، نماز ظهر را خواند و دست علي را گرفت و گفت: آيا نمي دانيد من سزاوارتر هستم بر هر مؤمني از خود او؟ همگي گفتند: آري . پس دست علي را گرفت و گفت: هر کس من مولاي اويم، علي مولاي اوست؛ خدايا دوست بدار آنکه علي را دوست بدارد و دشمن دار آنکه علي را دشمن دارد. سپس عمر با علي ملاقات کرد و به او گفت: گوارايت اي پسر ابوطالب! صبح و شام کردي در حالي که مولاي هر مرد و زن مؤمني هستي (1)». اين روايت در «مسند احمد» در موارد مختلف (2) و با سندهاي بسيار نقل شده است.
حافظ ابن عبداللّه حاکم نيشابوري نيز در «مستدرک» با الفاظ مختلف و در موارد گوناگون حديث غدير را بيان کرده از جمله مي‌گويد: «حدثنا ابوالحسين محمد بن احمد بن تميم الحنظلي ببغداد، ثنا ابوقلابة عبدالملک بن محمد الرقاشي، ثنا يحيي بن حماد، وحدثني ابوبکر محمد بن احمد بن بالويه وابوبکر احمد بن جعفر البزاز، قالا ثنا عبدالله بن احمد بن حنبل، حدثني ابي، ثنا يحيي بن حماد و ثنا ابونصر احمد بن سهل الفقيه ببخاري، ثنا صالح بن محمد الحافظ البغدادي، ثنا خلف بن سالم المخرمي، ثنا يحيي بن حماد، ثنا ابوعوانة، عن سليمان الاعمش، قال ثنا حبيب بن ابي ثابت عن ابي الطفيل، عن زيد بن ارقم ـ رضي اللّه عنه ـ قال: لمّا رجع رسول اللّه ـ صلي اللّه عليه وآله وسلم ـ من حجة الوداع ونزل غديرخم امر بدوحات فقممن فقال: کانّي قد دعيت فاجبت. اني قد ترکت فيکم الثقلين احدهما اکبر من الآخر: کتاب اللّه تعالي وعترتي فانظروا کيف تخلفوني فيهما فانّهما لن يفترقا حتي يردا عليّ الحوض. ثم قال: ان اللّه ـ عزّ وجلّ ـ مولاي وانا مولي کل مؤمن. ثم اخذ بيد علي ـ رضي اللّه عنه ـ فقال: من کنت مولاه فهذا وليّه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه. و ذکر الحديث بطوله. هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين ولم يخرجاه بطوله (3)».
رأي شيعه
شيعه معتقد است: مسئله بسيار مهم رهبري ديني و دنيايي مردم پس از ارتحال پيامبر (ص) مهمل و بدون تکليفِ مشخص رها نشده است بلکه رسول اکرم(ص) از اولين روز دعوت خويش (يوم الدار) تا پايان عمر، اين مسئله مهم را بيان کرد و اميرالمؤمنين علي(ع) را به خلافت بلافصل بعد از خويش معرفي کرد و حديث غدير يکي از بسيار رواياتي است که بر اين امر دلالت دارد.
آراي ديگران
مذاهب ديگر اسلامي در مقابل اين سخن شيعه، استدلالاتي آورده‌اند و معتقد شده‌اند که اين روايت نمي‌تواند دليل خلافت بلافصل اميرالمؤمنين علي(ع) باشد. اولين شرط استدلال به يک روايت، صحت سندي آن روايت است؛ به عبارت ديگر تنها روايتي را مي‌توان در اين بحث به عنوان دليل اقامه کرد که قبلاً صدور آن از پيامبر اکرم(ص) ثابت شده باشد، بخصوص بنا به نظريه شيعه که مدعي است در مسايل اعتقادي نظير امامت، خبر واحد کافي نيست و دليل بايد متواتر باشد از اين روي برخي از دانشمندان عامه خبر غدير را براي استدلال شايسته نديده‌اند، چنانکه قاضي عضدالدين ايجي در «مواقف» گفته است: «ما صحت اين روايت را انکار مي کنيم و ادعاي ضرورت داشتن (متواتر بودن) آن سخني گزافه و بدون دليل است. چگونه اين روايت متواتر است در حالي که اکثر اصحاب حديث آن را نقل نکرده اند؟ (4)».
ابن حجر هيتمي نيز مي‌گويد: «فرقه هاي شيعه اتفاق نظر دارند که آنچه به عنوان دليل بر امامت آورده مي شود بايد متواتر باشد، در حالي که متواتر نبودن اين روايت معلوم است؛ چرا که اختلاف درباره صحت اين حديث قبلاً گذشت، بلکه آنانکه در صحت اين حديث اشکال کرده اند برخي از پيشوايان علم حديث همانند ابوداود سجستاني و ابوحاتم رازي و غير ايشان هستند.پس اين، خبر واحدي است که در صحت آن نيز اختلاف است (5)».
اين اشکال در نظر هر فرد آگاه به تاريخ و روايت، سخني از سر تعصب و پيشداوري است وگرنه انکار حديث غدير چون انکار واقعه جنگ بدر و احد و ساير قضاياي مسلّم صدر اسلام است.
علامه اميني در «الغدير» عبارت چهل و سه نفر از اعاظم علماي اهل سنت را (از جمله: ثعلبي، واحدي، فخر رازي، سيوطي، قاضي شوکاني) نقل مي‌کند که به صحت سند و طرق حديث غدير تصريح کرده‌اند (6) و نيز اسامي و عبارات سي نفر از مفسّران بزرگ اهل سنت را (از جمله: ترمذي، طحاوي، حاکم نيشابوري، قرطبي، ابن حجر عسقلاني، ابن کثير، ترکماني)مي نگارد که همگي آنان در ذيل آيه شريفه: ياايها الرسول بلّغ ما انزل اليک وان لم تفعل…(مائده،67) به نزول اين آيه در ارتباط با حديث غدير تصريح کرده‌اند (7).
شايان توجه است که شيعه در روايات مربوط به اثبات امامت، تواتر و قطعي بودن را شرط مي‌داند و روايت غدير از نظر جوامع روايي شيعه متواتر و قطعي است چنانکه در بسياري از مصادر اهل سنت نيز نقل شد ولي بنا به عقيده برادران اهل سنت براي اثبات امامت همانند ساير فروع دين، صحيح بودن سند کافي است و هيچ نيازي به اثبات متواتر بودن حديث نيست با توجه به اين نکته بي پايگي اين اشکال بديهي است.
اشکال ديگر که پردامنه تر و مهمتر است درباره معني کلمه «مولي» است. اين کلمه داراي معاني مختلفي نظير: «اولي»، «پسر عمو»، «آزاد کننده برده»، «همسايه»، «هم قَسم»، و… است. شيعه با توجه به شواهد بسيار مدعي است معناي اين کلمه در اين حديث همان «اولي» و يا به عبارت ديگر «سرپرست» و «ولي» است، ولي برخي عالمان سني در معناي کلمه مولي شبهه‌اي را مطرح کرده‌اند که به نظر مي‌رسد اصل اين شبهه از فخر رازي در کتاب «نهاية العقول» باشد که ديگران نظير قاضي عضد الدين ايجي (8) و ابن حجر (9) و فضل بن روزبهان (10) آن را نقل کرده‌اند.
قاضي عضد الدين ايجي در «مواقف» مي‌گويد: مراد از کلمه «مولي» در روايت غدير «ناصر» است؛ زيرا جمله دعايي پس از آن «اللّهم وال من والاه» به همين معناست و مقصود از «مولي»، «اولي» نيست، چرا که هرگز وزن مفعل به معناي افعل نيامده است. (11)
ابن حجر هيتمي نيز مي‌گويد: ما نمي پذيريم که معني «مولي» همان باشد که آنان (شيعه) ذکر کرده‌اند، بلکه معناي آن «ناصر» است؛ زيرا حکم «مولي» مشترک بين معاني متعددي نظير: «آزاد کننده برده»، «برده آزاد شده»، «متصرف در امور»، «ناصر» «محبوب» است… ما و شيعه هر دو معترفيم که اگر منظور از اين روايت، «محبوب» باشد، معني آن صحيح خواهد بود زيرا علي(ع) محبوب ما و آنها است، اما اينکه «مولي» به معني «امام» باشد نه در شرع و نه در لغت، معهود نيست، اما اينکه در شرع اين گونه نيست نيازي به بحث ندارد و واضح است، امّا اينکه در لغت اين گونه نيست، زيرا هيچ يک از پيشوايان لغت عرب نگفته است که مفعل به معني افعل مي‌آيد. (12)
شيعه معتقد است اگر فرضاً بپذيريم که معناي کلمه «مولي» مشترک بين اين چند معنا است و فرضاً پيشوايان لغت عرب در دوران‌هاي بعدي کلمه «مولي» را «اولي» معنا نکرده‌اند ولي در عصر رسول خدا(ص) و به هنگام بيان اين حديث شريف، تمامي حاضران از اين کلمه معني «اولي» را فهميده‌اند.
حسان بن ثابت که در محل حادثه حاضر بود و مقام ادبي او منکري ندارد، (13) از رسول خدا(ص) اجازه خواست تا اين واقعه مهم را بسرايد و از جمله اشعار او در اين رابطه اين بيت است:
فقـال لـه قـم يـا علـيّ فـاننـي
رضيتک من بعدي اماماً وهادياً
علامه اميني اين اشعار را از دوازده مصدر از عامه و بيست و شش مصدر از خاصه نقل کرده است.
براستي اگر پيامبر اکرم(ص) با بيان جمله «فعليه مولاه»، چنين در نظر داشت که علي(ع) «ناصر» يا «محبوب» همه مؤمنان باشد، جاي اين گونه تهنيت و تبريک بود؟ از ديگر شواهد اين معنا، انکار و اعتراض شديد برخي از حاضران در صحنه غدير (حارث بن نعمان فهري) است تا آنجا که از خداوند خواست اگر اين مسئله حقيقت دارد عذابي بر وي نازل شود.
آيا اگر معناي حديث غدير «ناصر» و يا «محبوب» بود جاي اين گونه غضب و انکار بود يا آنکه حارث و امثال او را به غضب آورد؟ غير از آيات و رواياتي که به محبت به مؤمنان دعوت مي‌کند، روايات بسيار ديگري نيز در محبت اميرالمؤمنين و نيز ساير صحابه هست؛ چرا آنها اين چنين خشم و غضبي را برنيانگيخت؟
شاهد ديگر آنکه روايات بسياري نيز بيانگر اين معناست که رسول خدا(ص) چون زمينه پذيرش حديث غدير را در مردم نمي‌ديد از بيان آن پرهيز مي‌‌کرد تا آنجا که آيه نازل شد: واللّه يعصمک من الناس(مائده،67).
آيا بيان محبوبيت و ناصريت علي(ع) بود که به مذاق منافقان خوش نمي آمد و پيامبر(ص) از نپذيرفتن آنها توسط مردم واهمه داشت؟ بسيار آشکار است که به هيچ روي ممکن نيست بيان محبوبيت و يا ناصر بودن علي(ع) زمينه پذيرش نداشته باشد و عکس العملي را برانگيزد که پيامبر(ص) از آن واهمه داشته باشد. بنابراين پس از نفي امکان اراده معناي «ناصر» يا «محبوب» در حديث غدير، معناي «اولويت» معنايي صحيح خواهد بود.
علامه اميني درباره نزول آيه شريفه واللّه يعصمک من الناس (مائده، 67) درباره حادثه غدير و نيز بيمناکي رسول خدا(ص) از بيان اين مطلب، سي مصدر از اهل سنت را نام مي‌برد. (14)
عذر تقصير ديگري که برخي در پيشگاه حديث غدير آورده‌اند اين است که پس از پذيرش معناي اولي در حديث غدير، اولويت در تصرف را نمي‌پذيرند، بلکه مي‌گويند علي(ع) اولي است، ولي در اطاعت و تقرب جستن به وي نه اينکه اولي به تصرف باشد تا دلالت برخلافت وي کند.
پاسخ به اين اشکال با نگاهي به صورت کامل روايت کاملاً آشکار و بديهي است. پيامبر اکرم(ص) در ابتدا جمعيت را مخاطب قرار داده و از آنان مي‌پرسد: «ألست اولي بکم من انفسکم» و پس از پاسخ مثبتِ جمعيت مي‌فرمايد: «هرکس من اولي به او هستم علي نيز اولي به اوست». در حقيقت صدر سخن نوعي استدلال و زمينه‌سازي براي سخن بعدي است. اگر کلمه «اولي» در قسمت اوّل سخن به يک معنا باشد و کلمه «مولي» در قسمت دوم به معناي ديگري باشد، در سخن مغالطه صورت گرفته است. درست بدان مي‌ماند که شخصي گروهي را مخاطب قرار دهد و از آنان بپرسد: آيا عين (به معني طلا) فلزي گرانبها نيست؟ و پس از اعتراف مخاطب به درستي اين سخن بگويد: پس عين (به معني چشم) از فلز ساخته شده است.
پي‏نوشت‏ها:
1. مسند احمد بن حنبل، ج4، ص281
2. در پانزده مورد و گاه با چند سند، اصل کلام رسول خدا(ص) آورده شده است.
3. المستدرک علي الصحيحين، حاکم نيشابوري، تصحيح: مرعشلي، بيروت، دارالمعرفة، بي تا، ج3، ص109و110
4. شرح المواقف، جرجاني، مصر، مطبعة السعادة ـ قم، منشورات رضي، ج8، ص361
5. الصواعق المحرقة، ابن حجر هيتمي، بيروت، دارالکتب العلمية، 1405هـ،ص64
6. الغدير في الکتاب والسنّة والأدب، علامه اميني، بيروت، دارالکتاب العربي، 1387هـ، ج1، ص294
7. همان، ص 222
8 . شرح المواقف، ج8، ص361
9 . الصواعق المحرقة، ص65
10 . دلائل الصدوق، ج2، ص83
11 . شرح المواقف، ج8، ص361
12 . الصواعق المحرقة، ص65
13 . الاغاني، ابوفرج اصفهاني،ج4، ص143: تمامي عرب اجماع و اتفاق کرده اند که شاعرترين مردمان ،مردم مدينه اند و شاعرترين آنان حسان بن ثابت است.
14 . همان، ج1،ص214
منبع: فصلنامه علوم حديث
پايان پيام/
کد خبر 1715

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha