خبرگزاری شبستان: استقبال مفرط منتقدان غربی از فیلم سقوط (1993) Falling down و کشف یکباره جوئل شوماخر پس از ساخت هشتمین فیلمش، دلیلی جز مطرح کردن ایده ارض موعود به شکلی تمثیلی ندارد. البته این امر در اصل مرهون فیلمنامهنویس اثر، یعنی ابه رو اسمیت (Ebbe Roe Smith) است، که یک فیلمنامهنویس و بازیگر کمکار است.
فیلمهای بسیاری در هالیوود و غرب ساخته میشوند که در آنها از تورات و انجیل به صورت غیر مستقیم یا سمبولیک (تمثیلی) اقتباس شده است، به طوریکه افراد ناآشنا با این کتب نمیتوانند مفاهیم پنهان در این فیلمها را کشف کنند. قصۀ این فیلمهای تمثیلی معمولاً در عصر حاضر میگذرد ولی در لایههای پنهان خود یک قصۀ تاریخی بر وفق آموزههای تحریف شدۀ دین یهود را روایت میکند. این فیلمها موضوعات مختلفی را دستمایۀ خود قرار دادهاند از قبیل: آموزۀ صهیونیسم، منجی ادیان، دوران آخر الزمان، توفّق و سیطرۀ یهود بر جهان، تمسخر سایر ادیان و زندگی و قومیت یهود. ما در این سلسله مقالات قصد داریم تعدادی از این فیلمها را در هر یک از این موضوعات معرفی کرده و ضمن بازگشایی نمادها، اندیشۀ تحریف شدۀ آنها را نقد کنیم.
مردی در راهبندان یکی از اتوبانهای شهر، اتومبیل خود را رها کرده و رو به رانندگان عقبی معترض فریاد میکند که او با پای پیاده به "خانه" خود خواهد رفت. لحظاتی بعد، از صحبت تلفنی او میفهمیم که در آن "خانه"، همسر مطلّقة این مرد زندگی میکند و در واقع آنجا اکنون خانة او نیست. مرد سالگرد تولد دختر شش سالهاش را بهانة بازگشت خود قرار داده است. در صحبت تلفنی همسر سابقش او را شدیداً از بازگشت بدانجا نهی میکند، اما او خیلی قاطعانه سخن خود را تکرار میکند: "بت! من دارم به خانه میآیم، بت! Beth". این جمله البته برای ما معنایی به جز یک گفتوگوی معمولی ندارد اما برای مخاطبان یهودیِ این فیلم حامل پیامی دیگر است. کلمة "بت" (Beth) در زبان عبری به معنی «خانه» است و معادل است با کلمه «بیت» در زبان عربی.1 لهذا سخنی که از دهان مایکل داگلاس در ابتدای فیلم بیرون میآید، برای یهودیان پراکنده در نقاط مختلف جهان، یادآور مسئله ارض موعود است، یعنی لزوم بازگشت به فلسطین، خاستگاه قوم یهود.
استقبال مفرط منتقدان غربی از فیلم سقوط (1993) Falling down و کشف یک بارة جوئل شوماخر پس از ساخت هشتمین فیلمش ، دلیلی جز مطرح کردن ایده ارض موعود به شکلی تمثیلی ندارد. البته این امر در اصل مرهون فیلمنامهنویس اثر، یعنی ابه رو اسمیت (Ebbe Roe Smith) است، که یک فیلمنامهنویس و بازیگر کمکار است.2
مایکل داگلاس در این فیلم، در مسیر رفتن به خانه در مواجهه با افراد مختلف ظاهراً سعی دارد تا حقوق شهروندی خود را به طور تمام و کمال استیفا کند. وقتی برای تهیه سکه تلفن مجبور به خرید نوشابه میشود، به سبب گرانفروشی با آن فروشنده کرهای درگیر شده و چوب بیسبال او را به غنیمت میبرد. کمی بعد در یک سبزهزار خلوت برای نوشیدن نوشابهاش بر سنگی مینشیند. دو جوان سبزهرو که عربتبار مینمایند با تهدید چاقو بدو تحکم میکنند که چون وی وارد حوزة استحفاظی آنها شده است لذا باید کیف دستی خود را به آنها بدهد. او ناگهان با همان چوب بیسبال بر سر آنها میکوبد و چاقویشان را به غنیمت میگیرد. دقایقی بعد که این دو جوان سوار بر اتومبیل سراسر پیادهرو را برای کشتن او به رگبار میبندند، او به قدرت خداوند به سلامت میگذرد! از قضا مهاجمان در همان لحظه تصادف میکنند و مایکل داگلاس پس از شلیک گلولهای به یک فرد زخمی از آنها، بدو توصیه میکند که حتماً رفته و فن تیراندازی را بیاموزد.
او سپس ساک ورزشی حاوی سلاحهای پیشرفتة آنها را به غنیمت میبرد. سازندگان آشکارا دست خود را رو کرده آن عربتباران را تروریست و عصبی و بیمنطق نشان میدهد. در همین لحظات به پاره شدن کفش این مسافر سرگردان در مسیری که در پیش گرفته است تأکید میشود. لذا او به جهت خرید کفش به یک مغازة سمساری وارد میشود که اتفاقاً صاحبش یک نئونازی است و از قضا در حضور او جملاتی نیز بر ضد یهودیان و نژاد سامی بر زبان میراند، بدون اینکه بداند چه کسی را به مغازهاش راه داده است. او حتی با حسن ظن نادرست خود قوطیهای گاز زیکلون ب که در آشوویتس استفاده میشده است را به این غریبه نشان میدهد.
از آن سو، در اداره پلیس به تبع ماجرای تیراندازی و نیز شکایت آن فروشنده کرهای، افسر مهربانی به نام پِرِندِرگاسْت (رابرت دووال) در روز آخر خدمت خود مأمور شناسایی این جنتلمنِ سفیدپوشِ کراواتزده میشود. از قضا او صبح مایکل داگلاس را به وقت رها کردن اتومبیلش در بزرگراه، دیده بود و حتی آن را به کمک مردی دیگر (با بازی کوتاه جناب فیلمنامهنویس) کنار زده بود. کمی بعد مایکل داگلاس از مغازة سمساری به همسر سابقش زنگ زده و میگوید: "من از یک نقطة بدون بازگشت میآیم". این اصطلاح، آشکارا به آشویتس اشاره دارد. به همین دلیل آن سمسار در فیلم، تمثیلی است از نازیها و تمام دشمنان قوم یهود که در راه رسیدن ایشان به ارض موعود بایست از میان برداشته شوند. لحظاتی بعد به ادارة پلیس خبر میرسد که جنازة یک سمسار که با چاقو مقتول گشته، در ویترین مغازهاش پیدا شده است.
غنیمت مایکل داگلاس از این سمسار، یک دست لباس نظامی تیرهرنگ است که او بر تن کرده و یک قبضه بازوکا، که او به مدد راهنمایی یک نوجوان نسل تلویزیون، آن را به سمت تأسیسات تعمیرکنندگان اتوبان شلیک میکند. یکی از آن تعمیرکاران که حتی اجازة عبور پیاده را نیز به او نداده بود، پس از رؤیت تصادفی اسلحه پنهان او، اعتراف میکند که این اتوبان هیچ عیبی ندارد. اینجا نیز بخشی از همان اتوبان ابتدای فیلم است که مایکل داگلاس اتومبیل خود را در مسیر آن رها کرده بود.
این سکانس با سکانس ابتدای فیلم حاوی این پیام هستند که راه اصلی و مستقیم که به ارض موعود ختم میشود، فعلاً به دلایل واهی مسدود است. لذاست که فیلم مجدداً به این مسیر غیرمتعارفی که جناب مایکل داگلاس برای رسیدن به "خانه" برگزیده است، تاکید میکند. وقتی که او وارد یک ملک خصوصی و زمین گلفِ وسیع آن میشود، صاحب زمین به وی اعتراض میکند. اما او تأکید میکند که صرفاً در حال عبور از آنجا است. سپس به تلافی ضربه تصادفی توپ گلف بدو، به سوی اتومبیل آن مرد ثروتمند شلیک میکند که به سکته وی میانجامد. کمی بعد، پس از عبور از نردههای باغ بزرگ منزل یک جراح پلاستیک، به سرایدار آنجا اعتراض میکند که چرا روی نردهها سیم خاردار نصب کردهاید؟3
عبور از میان زمینهای مردم برای رسیدن به خانه (ارض موعود) اشاره است به فرازهایی از تاریخ یهود در تورات کنونی، که در بخش های بعدی این مقاله بدان خواهیم پرداخت.
پینوشتها:
1- کلمه "بِت" همچنین در اسامی برخی از شهرهای فلسطین همچون بیت لحم، بیت صیدا، بیت شمس نیز به کار رفته است.
2- مطابق آنچه که در عنوانبندی پایانی آمده است، فیلمنامهنویس در سکانس اول فیلم در نقشی کوتاه ظاهر شده و به همراه رابرت دووال ماشین رها شدة دیفنس را از جاده کنار زده است.
3- این اقوال یادآور فیلم وسترن مرد بیستاره /کینگ ویدور( 1955) است که کرک داگلاس (پدر مایکل) به صاحبان مزارع تگزاس همین اعتراض را داشت که چرا بر مزارع خود سیم خاردار نصب کردهاند.
سایت موسسه موعود
پایان پیام/
نظر شما