خبرگزاری شبستان// قم
اشاره؛
بی شک یکى از فصول درخشان نهج البلاغه که همچون سایر مباحث آن رنگ جاودانگى گرفته و به ابدیت پیوسته است، عهدنامه ى مالک اشتر، یا همان فرمان تاریخى على (ع) به یار وفادار و صحابى بزرگوارش مالک اشتر نخعى است.
امام در این نامه گرچه مالک را مخاطب قرار داده و قوانین حکومت عدل اسلامى و خطمشى و چهارچوب آن را خطاب به او بیان فرموده است، اما واقعیت آن است که تمام انسانها، خاصه کارگزاران حکومت اسلامی در تمام مکانها و تمام زمانها مخاطب این پیمان نامه هستند.
سفارش هایى که آن حضرت در این نامه خطاب به مالک اشتر و در واقع خطاب به انسان و تاریخ بشریت بیان فرموده است، هرگاه به درستى و به طور کامل اجرا شود، به ویژه برای دولتمردان جامعه اسلامی نسخه ای راهگشا در حل مسایل کشور است به این معنی که نه تنها ضامن ایجاد و حفظ عدالت اجتماعى و امنیت زندگى و آرامش خاطر و آسایش مردم جامعه است، بلکه بالاتر از آن، عامل مهمى است که در جامعه ى انسانى، زمینه هاى مساعد پیشرفت مادی ومعنوی را ایجاد مى کند.
آنچه در پی می آید اشاره ای گذرا به مهم ترین توصیه های امیر مومنان در این عهدنامه بی نظیر است؛
لزوم غفلت زدایى از مسئول جامعه اسلامی
حضرت امیر (ع) بزرگترین آفت قدرتمندان "که بیشترینشان گرفتار فساد، تباهى، ظلم، ستم، استثمار، آدمکشى و... مى باشند" را غفلت از خودشان و چگونه بودنشان می داند. از نگاه ایشان اگر حاکم و قدرتمند در هر موقعیت و منصبى که باشد، بداند تمام قدرت و توان و استعدادهاى جسمی و روانى او، از جاى دیگر برایش افاضه شده و مى شود و هر آن که بخواهد مى تواند این قدرت و توانایی را از او بگیرد، دیگر به کسى ظلم نمى کند و به فکر جنگ، طغیان و سرکشى نمى افتد. در مقابل، اگر به این آفت توجه نکرد سرکشى او هر لحظه افزون تر خواهد شد.
در دیدگاه على علیه السلام قدرت مقام و ریاست، نفوذ معنوى و بالاخره آقایى و سیادت "به معناى راستین کلمه نه چپاول، غارت، زورگویى و..." در سایه ى عبودیت و بندگى 'الله' تحقق مى پذیرد.
اصلاح مردم ؛تکلیف مهم کارگزاران دولت اسلامی
در کلام امام علی (ع) هویداست که وظیفه ى حاکم اسلامی، تنها رعایت جهات مادى و مسائل رفاهى و دنیوى مردم نیست. اصلاح و ارشاد مردم از جمله ى کارهاى اساسى اوست.
البته عمران و آبادانى شهرها و روستاها دیگر وظیفه ى مهم و اساسى است.
این سخن خود حاکى از این است که اسلام برخلاف رهبانیت مسیحى به مسائل مادى و رفاهى جامعه ى اسلامى نیز توجه شایان داشته و دارد و برخوردارى باعث ظلم و ستم و استثمار دیگران نباشد، مشروع و جایز "بلکه لازم" مى داند.
لزوم انصاف با مردم
انصاف در رابطه با مردم یعنى اینکه حق هر کسى همانگونه که هست ادا شود و حقوق هر انسانى به طور کامل و به گونه اى مساوى رعایت گردد. حاکم در مقام حکومت از دو جهت بایستى با مردم با انصاف رفتار کند: نخست در رابطه با خود "چه در مسائل حکومتى و چه در مسائل شخصى" و دیگرى در رابطه با خویشان و دوستان و کسانى که به وى نزدیکترند.
حاکم اسلامی نبایستى اجازه بدهد که نزدیکان وى به اتکاى اینکه از طرف حاکم حمایت مى شوند، نسبت به مردم بى انصافى کنند، زیرا طبعا هر کسى نسبت به بستگان و نزدیکان خود، بخصوص نسبت به اهل خانه و فرزندانش علاقه ى خاصى دارد که گاهى ممکن است به طرفدارى از آنها یا جهت گیرى به سود آنها کشیده شود. حاکم نبایستى چنین باشد و اگر چنین وضعى پیش آمد و او شاهد عدم انصاف نزدیکانش نسبت به دیگران بود، عدل و انصاف اقتضاء مى کند که از پایمال شدن حقوق مردم جلوگیرى نماید.
معیارهاى تصمیم گیرى حاکم اسلامی
در اسلام تصمیم گیرى حاکم بایستى براساس ضوابط و معیارهاى اسلامى باشد. بر این اساس، معیار حاکم در پذیرش و جذب نیروها و هر گونه، تصمیم گیرى حکومتى، برقرارى 'حق' و 'عدالت' و رعایت رفاه و آسایش و رضایت عامه ى مردم خواهد بود. امام (ع) در این باره می فرماید: «...و باید که محبوب ترین کارها در نزد توان امورى قرار گیرند که معتدل ترین و میانه ترین در حق، همگانى ترین و فراگیرترین در عدل و جامع ترین و هماهنگ ترین در راه رضایت مردم باشند، چرا که بى تردید، خشم توده ى مردم، رضایت و خشنودى خواص و برگزیدگان جامعه را بى اثر مى سازد، در حالیکه خشم خواص، با رضایت توده ى مردم بخشوده و جبران خواهد شد. »
گره گشایى از کار مردم فراموش نشود!
وظیفه ى دیگرى که از جملات على (ع) "آنجا که مى فرماید: 'اطلق عن الناس عقده کل حقد'" براى فرماندار "و مسوولان کادر بالاى حکومت" مشخص مى شود، وظیفه ى گره گشایى و برآوردن حوائج مادى و معنوى مردم تحت حکومت است.
پرواضح است که مردم به مقتضاى طبع بشرى و به مقتضاى آمال و آرزوهایى که دارند، هرگاه به آنچه که مى خواهند، نائل نشوند "و اغلب هم نائل نمى شوند و نخواهند شد"، مجریان حکومت را مسوول محرومیتها و سرخوردگیهاى خود قلمداد مى کنند و مى پندارند که حکومت با امکاناتى که دارد، مى تواند تمام آرزوها و خواستهاى آنان را جامه ى عمل بپوشاند و طبیعى است که چنانچه حکومت نتوانست "و طبعا هم نمى تواند" تمام خواستهاى آنان را برآورده سازد، نسبت به مجریان امر، در دل کینه و عداوت مى پرورانند و با این ناراحتیها، اساس و پایه هاى حکومت متزلزل شده و به سستى مى گراید.
پس در نتیجه، از آنجا که حاکم نمى تواند تمام خواسته هاى مردم تحت حکومت خود را برآورده سازد، مى بایست در چنین مواردى با گشاده رویى و رعایت ادب و با پیروى از اخلاق اسلامى، مردم را با کمبودها آشنا سازد و از خود آنان چاره جویى نماید و در یک کلام، از هر طریق ممکن رضایت مردم را جلب کند
ضرورت مشورت پذیری حاکم اسلامی
در فرهنگ اسلام 'مشاوره' و 'مشورت' براى جلوگیرى از استبداد و خودمحورى و نیز دست یازیدن به افکار و اندیشه هاى دیگران و در نهایت، کسب اندیشه هاى بهتر و بالاتر و به کارگیرى عملى آنهاست. بر همین اساس، هر چقدر مسئله ى مورد مشورت داراى اهمیت و ویژگى خاصى باشد، مشاوره در پیرامون آن، حساس تر و ظریف تر خواهد بود.
آن بزرگوار، در ضرورت مشاوره مى فرماید:استبداد در راى و تحمیل عقیده، انسان را به هلاکت مى رساند، ولى مشورت با مردم شریک بودن در عقول و بهره گرفتن از افکار آنهاست. »
انتخاب دولتمردان چگونه باید باشد؟
بالاترین مقام تنظیم کننده ى برنامه هاى دولت، وزراء هستند. اینها هستند که مى توانند جامعه را، هم به سوى صلاح و رستگارى رهنمون سازند و هم در جهت فساد و تبهکارى سوق دهند و از این رو صلاح، اعتدال و عظمت حکومت با درستکارى و صلاح آنان ارتباط مستقیم دارد.
حضرت در این عهدنامه چنین می فرماید: «بدترین وزراى تو کسانى هستند که پیش از تو وزیر زمامداران اشرار بوده اند و در گناهشان شریک و یار. پس نباید که اینان "وزراى رژیم طاغوت" رازداران تو باشند، زیرا اینان همکاران گناهکاران و برادران ستمکارانند. در حالیکه تو بهترین جانشین را در اختیار دارى: کسانى که از نظر فکر و نفوذ اجتماعى کمتر از آنها نیستند و در مقابل، بار گناهان آنها را بر دوش ندارند و از کسانى هستند که با ستمگران در ستمشان همکارى نداشته و در گناه شریک آنان نبوده اند. »
على علیه السلام مالک را به وجود نیروهاى اصیل و انقلابى و کارآمد در جامعه رهنمون مى شود و گوشزد مى کند که با این تفکر و خیالبافى، از پاکسازى و سالم سازى جامعه ى اسلامى نهراسد، زیرا با طرد نیروهاى فاسد، نیروهاى سالم به سهولت جایگزین آنان خواهند شد
حاکمیت ضابطه به جاى رابطه در انتخاب کارگزاران دولت
در جامعه ى اسلامى، اجراى عدالت و تساوى و عدم تبعیض ، عدم پارتى بازى و باندبازى و پیروى از تمایلات شخصى، یکى از اساسى ترین و مهمترین مسائل جامعه و حکومت است. به دیگر سخن، هر چه در جوامع غیر اسلامى، باندبازیها و روابط خصوصى عامل تقسیم پستها و مقامها در میان عده اى بخصوص بشمار مى رود، برعکس آن در جوامع اسلامى مصداق دارد، چرا که در فرهنگ اسلامى، ضابطه و قانون جاى رابطه و تمایل شخصى را مى گیرد و رعایت عدالت اسلامى ایجاب مى کند که در تقسیم پست و منصب تنها به فضائل و اصالتهاى انسانى و امتیازات اسلامى توجه شود و هر کس بر حسب لیاقت و کاردانى و تقوایش به مقام مناسب دست یابد. از این رو، از دیدگاه على (ع) یک زمامدار لایق کسى است که در تقسیم مسوولیتها و پستها میان افراد، جز اجراى عدالت و دادن حق به حقدار، به چیزى فکر نکند و جز با دقت و تامل در خصوصیات و امتیازات افراد و امتحان و آزمایش آنها، کسى را به کارگزارى دولت نگمارد. به همین دلیل است که آن حضرت از مالک و تمام زمامداران اسلامى مى خواهد که در تعیین کارگزاران و صاحب منصبان دولت، تنها ملاکهاى اسلامى را در نظر داشته باشند و هرگز تمایلات شخصى، یا احساسات و عواطف و یا روابط خصوصى و باندبازى را در این امر دخالت ندهد.
در این میان ملاکهایى که ایشان براى تشخیص و تعیین یک کارگزار دولت برمى شمارد به طور فشرده عبارت است از:
1. با تجربه و کارآزموده باشد و در جریان مسائل و مشکلات و درگیریها، مجرب و آبدیده شده باشد.
2. نجابت و پاکدامنى داشته و اهل شرم و عفت و صیانت نفس باشد و رذیلت و وقاحت را به خود راه ندهد.
3. از خانواده هاى اصیل و صالح و متقى و پاکدامن بوده و در محیط جور و خیانت و فساد بزرگ نشده باشد.
4. داراى حسن سابقه بوده و در اسلام سابقه اش بیش از دیگران باشد، یعنى از کسانى باشد که پیش از نفوذ و گسترش و قدرت اسلام، به آیین خدا گرویده باشد، نه از آنهایى که وقتى عظمت روز افزون اسلام را دژیدند، بعضا به خاطر ترس یا بهره گیرى از قدرت اسلام یا دست یافتن به مقام و ثروت و رفاه تن به اسلام دادند.
5. صاحب شخصیت و دائما در صدد صیانت نفس و پاکى رو خود باشد و از هر گونه لغزشى دورى گزیند.
6. داراى خصیصه ى مدیریت و دور اندیشى و در کارها و مسائل گوناگون اهل تدبر و تعمق و تفحص باشد.
7. به مطامع مادى نظر نداشته و داراى حیثیت و سلامت نفس باشد.
عدالت؛لازمه مدیریت صحیح در نظام اسلامى
آیین اسلام براساس عدل پایه گذارى شده است. عدل یعنى اینکه هر چیزى در جاى خود قرار بگیرد 'العدل وضع الشى ء فى محله'. براساس این معیار اسلامى، مدیریت صحیح و منطبق با اسلام مدیریتى خواهد بود که در آن اولا کارمند خادم و خائن هر دو به یک چشم نگاه نشوند، بلکه خائن تنبیه و خادم تشویق گردد. ثانیا معیار تشویق افراد، تنها کار آنها و نتایج حاصله از آن باشد.
حضرت در این باره می فرماید: «نبایستى نیکوکار و بدکار در پیشگاه تو برابر و یکسان باشند، که این نیرومندترین عاملى است در بى تفاوتى نیکوکاران در نیکوکارى و تشویق بدکاران به بدکارى و هر کدام را مطابق کارش پاداش ده! »
مساوات در برابر قانون
یکى از اصول مهم و حیاتى در قوانین اسلام، اصل مساوات و برابرى تمام افراد، در مقابل قانون است. بر اساس این اصل، شارع مقدس مجازات هر جرمى را، براى همه ى افراد به طورى مساوى مقرر داشته است و تمام انسانها بدون در نظر بودن مقام و شخصیت و موقعیت اجتماعیشان و بدون ملاحظه ى دوستى و فامیلى و... براى جرم یکسان، به کیفر یکسان خواهند رسید و هیچ مسئله اى مانع از اجراى مساوات نخواهد شد.
با همین دید امام خطاب به مالک اشتر مى فرماید: «...و همیشه حق و عدالت را اگر چه بر نزدیک و دور باشد اجرا کن و در این راه بردبار و شکیبا باش و عملت را به حساب خدا بگذار، اگر چه از به کار بردن حق به خویشان و نزدیکانت زیان برسد. و همیشه به عاقبت حق بیندیش، زیرا که پایان حق ستایش انگیز است. »
ضرورت اعتمادبخشی به مردم
اساس حکومتهاى فاسد را بدبینى، بى اعتمادى و سوءظن نسبت به مردم تحت حکومت تشکیل مى دهد.
در مقابل، حکومت اسلامى براساس اعتماد و حسن ظن به مردم پى ریزى شده است.
امیر المومنین در این بخش این گونه مالک را درس سیاست مداری می دهد:
«بدان که هیچ عاملى براى جلب والى به وفادارى رعیت، بهتر از احسان به آنها و تخفیف هزینه هاى آنان و عدم اجبارشان به کارى که وظیفه ندارند، نیست. پس لازم است از جانب تو برنامه اى باشد که با آن اعتماد تو بر مردم فراهم گردد، که این خوشبینى، رنج فراوانى را از دوست برمى دارد.
سزاوارترین فردى که شایستگى خوشبینیت را دارد، کسى است که سیاست را نیکو بداند و سزاوارترین کسب به بدبینى، کسى است که سیاستت را بد بشناسد. »
ویژگیهاى حاکم مردمى
از ویژگیهاى حاکم مردمى این است که مردم را از خود مى داند و خود را از مردم . بر این اساس حاضر نیست بین خود و مردم موانع و حاجب ایجاد کند، بلکه درصدد است با مردم و در کنار مردم زندگى نماید.
این روش علاوه بر اینکه مردم را نسبت به حاکم خوشبین و دلگرم خواهد کرد "و در نتیجه مردم پشتیبان حکومت خواهند شد"، باعث مى شود نیروها و عوامل فرصت طلب "که در صدد فساد و خیانت هستند" نتوانند ذهن مصادر امور را نسبت به مردم بدبین نمایند و از این طریق، حاکم را در جهت ضدیت با مردم قرار دهند. از این رو على علیه السلام به مالک تاکید مى کند که همیشه در ارتباط مستقیم با مردم باشد و شرایطى را ایجاد کند که همه ى اقشار مردم بتوانند بدور از هر گونه تکلف و تشریفات و در محیطى خالى از رعب و وحشت، مسائل و مشکلاتشان را با والى مطرح کنند و اگر ظلمى بر ایشان رفته است ظالم را رسوا و خیانت را افشاء نمایند و خائن را به سزاى عملش برسانند.
ایشان به مالک چنین می فرماید: «بخشى از برنامه ى روزانه ات را به نیازمندان اختصاص بده! شخصا آنان را ملاقات کن و در مجلس عمومى با آنان شرکت نماى و براى "خشنودى" خداوندى که تو را آفریده است، "با آنان" فروتن باش! در این مجلس به لشکریان و یارانت بگو کنار بروند و مزاحم اشخاص نشوند تا کسى که مى خواهد با تو حرف بزند، بدون لکنت با تو گفتگو کند، زیرا من بارها از رسول خدا- صلى الله علیه و آله- و سلم- شنیده ام که مى گفت: 'امتى که در میانشان حق ضعیف به آسانى و بدون ترس و لکنت از قوى ستانده نشود، هرگز پاک و آراسته نخواهند گردید'.
سپس سعى کن که با آگاهى، برخوردهاى تندشان را تحمل کنى. و تنگ حوصلگى و خودخواهى را از خود دور کن تا خدا درهاى رحمتش را به رویت بگشاید و صواب طاعتش را به تو ارزانى فرماید. آنچه مى بخشى، با گشاده رویى ببخش و اگر به علتى مى خواهى منع کنى، با مهربانى و عذرخواهى منع کن! »
امام در این بخش از فرمان، ضمن بیان مفاسد جدایى حاکم از مردم، ثمره و نتایج حیاتى مردمى بودن را نیز چنین مطرح مى فرماید:
«مبادا پرده نشینى و رونشان ندادنت به رعیت طولانى شود، چرا که غیبت زمامداران از مردم نوعى تنگنا "براى خود یا براى مردم" و آگاه نبودن به امور است. از اینها گذشته در حجاب بودن، رعیت را از آنچه دور از آنان مى گذرد بى خبر مى دارد و این سبب مى شود که در نظرشان بزرگ، کوچک و کوچک، بزرگ و نیکو، زشت و زشت، نیکو آید و حق با باطل مخلوط گردد. »
عوامل سقوط و انحطاط حکومت از نگاه امیر مومنان(ع)؛
در دیدگاه امام على (ع) سه عامل موجب انحطاط و سقوط حکومت است:
1. روحیه ى تکاثر و جمع المال در دولتمردان
2. سوءظن و بدبینى براى بقا و استمرار دولت
3. پندناپذیرى از رخدادها و پیشامدها.
اگر دولتمردان از بقا و استمرار حکومت مطمئن نباشند و حکومت را متزلزل و در حال رفتن تصور کنند و به دنبال تکاثر و جمع المال باشند و از رخدادها و پیشامدها عبرت نگیرند، زمینه ى سقوط و انحطاط دولت و حکومت را فراهم کرده اند و چنین دولتى قابل ماندن و حکومت کردن نیست و خواه و ناخواه روزى بساط حکومتش برچیده خواهد شد.
به تعبیر امیر کلام حضرت علی (ع) خرابى زمین ناشى از تنگدستى کسانى است که بر روى آن کار مى کنند. اهل زمین هنگامى وضعشان بد مى شود که دولتمردان روحیه ى تکاثر داشته باشند و از رخدادها عبرت نیاموزند.
پایان پیام/
منابع و مآخذ:
1- نهج البلاغه
2- آیین کشورداری از دیدگاه امام علی علیه السلام،آیت الله محمد فاضل لنکرانی
3- امام علی علیه السلام و مسائل سیاسی،حجت الاسلام محمد دشتی
نظر شما