آیه‌ای که پیامبر را پیر کرد!

روایتى از پیغمبر هست که فرمود: «شیّبتنى سورة هود» سوره‌ «هود» من را پیر کرد؛ از بس بار این سوره سنگین بود. چون به پیامبر مى‌فرماید: همچنانى که به تو دستور دادیم، در این راه ایستادگى واستقامت کن.

خبرگزاری شبستان؛ پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب مدظله العالی اقدام به درج مجموعه ای از درس گفتارهای قرآنی ایشان کرده است که روزانه در طول ماه مبارک رمضان منتشر می شود. امروز دوازدهمین درس از این سلسله گفتارها تقدیم مخاطبان سرویس قرآن و معارف می شود.

آیه‌ای که پیامبر را پیر کرد!

«فَاستَقِم کَما أُمِرتَ وَمَن تابَ مَعَکَ وَلا تَطغَوا ۚ إِنَّهُ بِما تَعمَلونَ بَصیرٌ» پس همان‌گونه که فرمان یافته‌ای، استقامت کن؛ و همچنین کسانی که با تو بسوی خدا آمده‌اند (باید استقامت کنند)! و طغیان نکنید، که خداوند آنچه را انجام می‌دهید می‌بیند! (1) در سوره‌ «هود» خداى متعال به پیغمبر مى‌فرماید: «فاستقم کما امرت و من تاب معک و لا تطغوا» یک روایتى از پیغمبر هست که فرمود: «شیّبتنى سورة هود» (2)؛ یعنى سوره‌ «هود» من را پیر کرد؛ از بس بار این سوره سنگین بود. کجاى سوره‌ هود؟ نقل شده است که مراد، همین آیه «فاستقم کما امرت» است. چرا پیغمبر را پیر کند؟ چون در این آیه مى‌فرماید: همچنانى که به تو دستور دادیم، در این راه ایستادگى کن، استقامت کن و صبر نشان بده. خود این ایستادگى کار دشوارى است. این «صراط» است؛ پل صراطى که مظهر آن را در روز قیامت براى ما تصویر کرده‌اند. باطن عمل و راه ما در اینجا،‌‌ همان پل صراط است؛ ما الان داریم روى پل صراط حرکت مى‌کنیم؛ باید دقت کنیم. اگر انسان بخواهد این دقت را در همه‌ رفتار خود به کار بگیرد، او را پیر مى‌کند. لیکن از این مهم‌تر به گمان من، آن جمله‌ بعد است: «و من تاب معک». پیغمبر فقط مأمور نیست که خودش ایستادگى کند؛ باید خیل عظیم مؤمنان را هم در همین راه به ایستادگى وادار کند. انسانهایى که از یک طرف در معرض هجوم بلایا و مشکلات زندگى هستند - دشمنان، توطئه‌گران، بدخواهان و قدرتهاى مسلط - و از طرف دیگر، مورد تهاجم هواهاى نفسانى خودشان هستند - خواهشهاى نفسانى و دل بى‌طاقت انسان که از زر و زیور دنیا مجذوب مى‌شود و به سمت آن‌ها کشیده مى‌شود - از این صراط مستقیم، به چپ یا راست انحراف پیدا مى‌کنند. محبت طلا و نقره، محبت پول، محبت شهوات جنسى، محبت مقام و این‌ها، چیزهایى است که هر کدام، یک کمندى بر گردن دل انسان مى‌اندازند و آن را به سمت خودش مى‌کشانند. مقاومت و ایستادگى در مقابل این‌ها که انسان پایش نلغزد: «و من تاب معک»؛ مؤمنین را در بین این دو جاذبه‌ قوى - جاذبه‌ فشار دشمن و جاذبه فشار درونى دل هوسران - و این دو مغناطیس، در خط مستقیم نگه داشتن و هدایت کردن، به گمان زیاد، این، آن کارى است که پیغمبر را پیر کرد. مى‌دانید نبى اعظم اسلام مسلمان‌ها را - چه در دوران مکه (سیزده سال) و چه در دوران تشکیل حکومت در مدینه - از چه گذرگاههاى لغزنده و دشوارى عبور داد و به آن قله‌ها رساند؟ یک چنین حرکت عظیمى، کار هیچ انسانى نبود. آن مردمى که هیچى نمى‌فهمیدند و از اخلاق انسانى هیچ بویى نبرده بودند. پیغمبر این‌ها را به انسانهایى تبدیل کرد که فرشتگان الهى در مقابل عظمت و نورانیت آن‌ها احساس حقارت مى‌کردند. استقامت، این است. (3)

خطر انحراف از جهت‌گیری‌های انقلاب
نقطه‌ مقابل این حرکت مستقیم در این آیه شریفه، طغیان قرار داده شده است؛ «و لاتطغوا». طغیان، یعنى سرکشى؛ منحرف شدن. به پیغمبر می‌فرماید: هم تو - شخصاً - هم کسانى که همراه تو و با تو هستند، این راه را درست ادامه بدهید و منحرف نشوید؛ «انّه بما تعملون بصیر». مرحوم علامه‌ طباطبائى بزرگوار در تفسیر المیزان می‌فرماید: لحن این آیه، لحن تشدد است؛ هیچ نشانه رحمت در این آیه نیست. خطاب به خود پیغمبر است؛ «من افراد النّبىّ بالذّکر». در درجه‌ اول، خود پیغمبر را مخاطب قرار می‌دهد: «فاستقم». لذا این آیه به نحوى است که پیغمبر اکرم درباره‌ سوره‌ هود فرمودند: «شیّبتنى سورة هود»؛ سوره‌ هود مرا پیر کرد. این به خاطر همین آیه است. در روایت است که آن بخشى از سوره هود که پیغمبر می‌فرماید «من را پیر کرد»، همین آیه‌ مبارکه است؛ به خاطر تشدیدى که در این آیه هست. در حالى که در یک جاى دیگر قرآن هم دارد: «فلذلک فادع و استقم کما امرت»، (4) اما عنوان «فاستقم کما امرت و من تاب معک و لا تطغوا» - منحرف نشوید، از راه برنگردید - خطاب سختى است که به خود پیغمبر است. این خطاب، دل پیغمبر را می‌لرزاند. این به خاطر همین است که تغییر جهتگیرى‌ها و منحرف شدن از راه اصلى - که هویت اصلى هر انقلابى به آن جهتگیرى‌هاست و در واقع، سیرت انقلاب‌ها همین جهتگیرى‌هاى اصلى است - بکلى راه را عوض می‌کند و این انقلاب به هدفهاى خود نمی‌رسد. (5)

استقامت در برابر دشمن هنر بزرگی است

امروز ما احتیاج به استقامت داریم. ما هم از یک طرف، جاذبه‌هاى زندگى رنگارنگ، دل‌ها و هوسهاى ما را برمى‌انگیزد. ما در دوران انقلاب، چقدر آدم‌ها دیدیم که دل‌ها و اعتقادهاى خوبى داشتند؛ اما در مقابل راحت‌طلبى، شهوات، قدرت و مقام، تعریف این و آن، و تهدید دشمن طاقت نیاوردند، به یک طرف لغزیدند و به معارضان و احیاناً معاندان راه خدا تبدیل شدند. بنابراین ایستادگى لازم است. در مقابل دشمن هم ایستادگى لازم است. دشمن تهدید مى‌کند، وعید و وعده مى‌دهد، دائم عظمت خود را به رخ جامعه‌ اسلامى و پیشرو مى‌کشد، با زبان زور صحبت مى‌کند و احیاناً زبان زور را با برخى شیرینى‌هاى وعده‌هاى فریبنده در هم مى‌آمیزد تا اینکه دل‌ها را گمراه کند. استقامت کردن در مقابل فریب‌ها و تهدیدهاى دشمن، هنر بزرگى است که اگر یک ملت این هنر را داشته باشد، آن وقت به قله مى‌رسد؛ به جایى که دیگر دشمن فایده‌اى در تهدید نمى‌بیند و مجبور است با او بسازد یا در مقابل او تسلیم شود. (6)
چالش اصلى همه تحولات بزرگ اجتماعى- از جمله انقلاب‌ها- صیانت از جهتگیرى‌هاى اصلى این انقلاب یا این تحول است. این مهم‌ترین چالش هر تحول عظیم اجتماعى است که هدفهائى دارد و به سمت آن هدف‌ها حرکت و دعوت می‌کند. این جهتگیرى باید حفظ شود. اگر جهتگیرى به سمت هدف‌ها در یک انقلاب، در یک حرکت اجتماعى صیانت نشود و محفوظ نماند، آن انقلاب به ضد خود تبدیل خواهد شد؛ در جهت عکس اهداف خود عمل خواهد کرد. (7)

استقامت در اهداف لازم است نه در روش‌ها
در اهداف و مبانى، ملاک ما باید «فاستقم کما امرت» باشد. به‌هیچ‌وجه عدول از مبانى و عدول از ارزش‌ها جایز نیست؛ اهداف، اهداف الهى است و هیچ تردید، شک یا ارتدادى از این اهداف جایز نیست؛ اما در روش‌ها بایستى تکامل، اصلاح، تغییر و رفع خطا، جزو کارهاى دائمى و برنامه‌هاى همیشگى ما باشد؛ ببینیم کدام روش ما، ولو به آن عادت کرده باشیم، غلط است، آن را عوض و اصلاح کنیم. باید مراقب باشیم که جاى این تعبیرات عوض نشود؛ یعنى ما در زمینه‌ اهداف، مى‌گوییم استقامت؛ باید جاى «هدف» را با «روش» اشتباه نکنیم. استقامت در روش‌ها لازم نیست، استقامت در اهداف لازم است. در کار روش‌ها آزمون و خطا جارى است. البته باید از تجربه‌ها استفاده کنیم که آزمون ما آزمون موفقى باشد و نخواهیم که دائم تجربه کنیم و پشت‌سر هم اشتباه؛ اما در زمینه‌ اهداف، بایستى قرص و محکم بایستیم و یک قدم پایین نیاییم. (8)

پی‌نوشت:
1) هود: 112
2) الخصال، شیخ صدوق، ج 1، ص 199. «قَالَ أَبُو بَکْرٍ یَا رَسُولَ اللَّهِ أ
سْرَعَ إِلَیْکَ الشَّیْبُ قَالَ شَیَّبَتْنِی هُودُ وَ الْوَاقِعَةُ وَ الْمُرْسَلَاتُ وَ عَمَّ یَتَساءَلُونَ.» عکرمه از ابن عباس نقل مى‌کند که ابو بکر به پیامبرخدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) عرض کرد: یا رسول اللَّه پیرى زودرس به سراغ تو آمد، فرمود: سوره هود و سوره واقعه و سوره مرسلات و سوره عم یتسائلون مرا پیر کرد.
3) بیانات در دیدار بسیجیان‌ 1385/01/06
4) شوری: 15
5) خطبه‌هاى نماز جمعه‌ى تهران در حرم امام خمینى (ره) 1389/03/14
6) بیانات در دیدار بسیجیان‌ 1385/01/06
7) خطبه‌هاى نماز جمعه‌ى تهران در حرم امام خمینى (ره) 1389/03/14
8) بیانات در دیدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى 1383/06/31
پایان پیام/ 

کد خبر 158103

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha