به گزارش خبرگزاری شبستلان، روزنامه کیهان در یادداشت امروز خود با عنوان آمریکا چرا در سوریه باخت؟ به بررسی عملکرد امریکا در منطقه خاورمیانه پرداخته است که به شرح زیر است:
مدیریت آمریکا بر بحران دست ساز علیه سوریه، هر روز کمتر می شود. این گزاره هیچ تناقضی ندارد با تحلیل دیگری که به درستی اذعان دارد فشارها بر دولت دمشق در اوج خود قرار دارد. سوریه در معرض فشارهای شدید سیاسی، نظامی و امنیتی است. اما این تشدید فشار الزاما به معنای اشراف آمریکا و متحدانش بر پروژه مهندسی شده بحران نیست. اکنون می توان ادعا کرد اجرای پروژه طی 16 ماه گذشته بر خلاف پروژه اصلی پیش رفته و به نوعی از ریل خارج شده است. به بیان دیگر می توان گفت که پروژه آمریکا و اسرائیل - و کارگزاران منطقه ای آنها- کاملا معکوس عمل کرده است، شاید مشابه اتفاقاتی که در افغانستان و عراق رخ داد.
ماجرای سوریه چرا رخ داد؟ 19 ماه پیش که جرقه انقلاب ها بر مبنای بیداری اسلامی در تونس زده شد، آمریکا و رژیم صهیونیستی و رژیم سعودی برای چند ماه غافلگیر شدند. حاصل این غافلگیری سقوط رژیم بن علی در تونس و سپس به زیر کشیده شدن حسنی مبارک بود. غرب پس از آن که از شوک اولیه بیرون آمد، مهندسی چند لایه ای را برای مهار موج خروشان انقلاب انجام داد؛ آوردن گزینه های بدلی، سرکوب مخالفان، فرسایش تدریجی انقلاب ها یا انحراف آن به سوی تحرکات رفورمیستی و از این قبیل. اما آمریکا و متحدانش برای مهار خیزش های منطقه ای نیاز به انحراف اذهان عمومی از جغرافیای انقلاب داشتند. آنها برای پیشبرد سناریوی جدید، سوریه را نامزد کردند و هدف قرار دارند. ویژگی مهم سوریه این بود که در نقطه اتصال محورهای جبهه مقاومت اسلامی قرار داشت. بلوک آمریکا، اسرائیل و رژیم سعودی پیش از آن نتوانسته بودند در معارضه با ایران، لبنان و عراق کاری از پیش ببرند و اکنون تصور می کردند سوریه حلقه ضعیفی است که اگر از جا کنده شود زنجیره مقاومت گسیخته می شود.
پروژه ای که نوشته شد این بود: راه اندازی انقلاب مصنوعی در سوریه (چیزی شبیه ساختن اثر باستانی!) به عنوان امتداد خط کودتای مخملی نرم که در اروپای شرقی و آسیای میانه و قفقاز با موفقیت نسبتاً بالایی امتحان شده بود. بدین ترتیب به کمک شاخه های غربی، عبری و عربی ناتوی فرهنگی می شد نگاه عمومی را از انقلاب های حقیقی خاورمیانه برداشت و بر بحران سوریه متمرکز کرد؛ هم کار انقلابیون مسلمان را یکسره کرد و هم سر سوریه را که مانند استخوان لای زخم جبهه صهیونیسم مسیحی شده با یک «عملیات نرم» از جا کند. سوریه ماجرایی کاملا متفاوت از لیبی داشت، بر خلاف تبلیغاتی که القا می کرد آمریکا و ناتو، مانند مدل لیبی سراغ سوریه خواهند رفت. جنگ در مرزهای فلسطین اشغالی، مطلقا به صلاح نبود و به تله انفجاری می مانست که می توانست انبوهی از چاشنی های انفجاری را به ویژه علیه اسرائیل فعال کند. همچنین هنوز زخم های دو جنگ افغانستان و عراق بر پیکره آمریکا مداوا نشده بود که آنها بخواهند تجربه پرابهام مشابهی را در سوریه تکرار کنند. بنابراین قرار اصلی، راه اندازی انقلاب و بهار عربی در سوریه بود اما وقتی معلوم شد حکومت سوریه با همه ضعف هایش دارای اپوزیسیون منسجم و قدرتمندی نیست، به تدریج حلقه نظامی-تروریستی «ارتش آزادسوریه» عرصه را بر گروه موازی موسوم به «شورای ملی» تنگ کرد. این اتفاق که آمریکا مجبور شد به آن تن بدهد، سبب مسخ نقاب انقلاب و چهره شبه دموکراتیک آن شد.
وقتی تروریست ها-ی عمدتا وارداتی و وابسته به القاعده و گروه های سلفی- با پشتیبانی علنی دولت هایی نظیر عربستان و ترکیه وارد ماجرا شدند، معلوم شد که دیگر با هیچ چسبی نمی توان نام این شعبده بازی تروریستی خارجی را انقلاب برای دموکراسی گذاشت. درست از همین نقطه بود که هر چند آمریکا و متحدانش توانستند بر حسب ظاهر ضرباتی به حاکمیت سوریه بزنند و از جمله چند مقام ارشد دولتی را ترور کنند، اما در واقع رشته مدیریت پروژه نرم از دست آنها در رفت و پرده از ماهیت پروژه بر افتاد، معلوم شد جبهه غرب دنبال«ترورکراسی» و شبه میلیتاریسم در پوشش دموکراسی است. در مقابل دست نظام سوریه برای تسویه حساب با جریان معارض و برانداز باز شد، شاید شبیه اتفاقی که سازمان منافقین از خرداد و تیرماه 1360 با ورود به فاز جدید آغاز کردند و گور خود را کندند. البته تفاوت هایی نیز در این میان وجود دارد از جمله اینکه سازمان منافقین ایرانی بود اما حجم قابل توجهی از گروه های تروریستی در سوریه، اعضای غیر سوری القاعده هستند.
شوک عملیات تروریستی-نظامی نتوانست سوریه را از پا درآورد همان گونه که اپوزیسیون مستظهر به آمریکا و اتحادیه اروپا و کمک های عربستان و قطر و ترکیه نتوانست در کنار بمباران تبلیغاتی، موجب ریزش در بدنه سیاسی یا نظامی حاکمیت سوریه شود. طبیعتا وقتی حاکمیتی این چالش مهم را پشت سر گذاشت، قدرتمند تر از گذشته عمل می کند و همین هم شد. هلاکت دست کم 2 هزار تروریست ظرف دو سه روز، ماجرایی شبیه عملیات مرصاد در مردادماه سال 1367 و علیه نیروی نظامی سرمست سازمان منافقین را تداعی می کند ضمن اینکه دولت بشار اسد پس از چند دهه زیست در آرامش و آسایش، تجربه یک جنگ محدود و در عین حال سخت را به مثابه یک رزمایش جدی از سر گذرانده و اکنون برای معارضه با رژیم صهیونیستی چند برابر آماده تر از 17ماه پیش خویش است.
در ابعاد سیاسی و بین المللی اتفاق مهمی افتاده است. مشاوران ارشد دولت اوباما در ارزیابی علت شکست بوش در خاورمیانه به این نتیجه رسیده بودند که غیر از موضوع بیداری اسلامی، اولا میلیتاریسم عریان و ثانیا تکروی باعث آن ناکامی ها شد. بنابراین اوباما تلاش بسیاری کرد تا در کنار کاستن از نمایش خشونت های نفرت انگیز و کور، اروپا و به ویژه روسیه و چین را بیشتر درگیر بحران ها کند و تصمیمات خود را از مجرای شورای امنیت بگذراند. آنها این روش را درباره ایران به کار بستند و تا حدودی هم موفقیت هایی کسب کردند، اگرچه در میانه راه با مشکلاتی مواجه شدند. اما با مقاومت حاکمیت سوریه در چالش اخیر که از جمله نقش آفرینی جمهوری اسلامی در این مقاومت تعیین کننده بود، آمریکا مجبور شد به همان خوی غیرعقلانی و خشن خود بازگردد و در واقع وارد بازی بلوک مقاومت شود. تیم اوباما با همه زیرکی هایش، اینجا بازی خورد و مجددا به تدبیر و استراتژی پشت پا زد. بدین ترتیب آمریکا در شورای امنیت و نشست هایی نظیر پاریس و ژنو، تودهنی های سختی از هیجان دوباره روش میلیتاریسم و ترورکراسی خورد و این بار قطب بندی های جهانی مقابل آمریکا آشکارتر شد. نقشی که روسیه و چین در این ماجرا ایفا کردند، کم سابقه و غیرقابل مقایسه با گذشته رفتار آنها در همین چند سال اخیر است. آمریکا می خواست در سوریه با پنبه سر ببرد اما روند حوادث اکنون به جایی رسیده که همه بالاتفاق از جنگ نیابتی و جهانی در سوریه میان غرب و شرق سخن می گویند. کودتای مخملی چنین ظرفیتی در خود نداشت اما ترورکراسی این ظرفیت را به حرکت درآورد.
آمریکا و ترکیه و رژیم صهیونیستی ضررهای استراتژیک را در روند تحولات سوریه متوجه خود کرده اند که به مرور زمان خود را نشان خواهد داد. سوریه بشار اسد که تا پیش از این بحران، روابط نسبتا خوبی با آمریکا داشت، به یک خودآگاهی تاریخی درباره ماهیت استکبار رسید. ورزیدگی سوریه در جنگ محدود اخیر هم، علامت هشدار بزرگی برای رژیم صهیونیستی خواهد بود. اما دولت ترکیه در حالی که تا چند سال پیش به واسطه حمایت از مردم فلسطین اعتباری کسب کرده بود، اکنون نقش خود را در حد مباشر سرویس های جاسوسی آمریکا و اسرائیل و عربستان فروکاسته است. این خبط راهبردی را دو دهه پیش، دولت وقت پاکستان مرتکب شد و اکنون خود دست به گریبان دست اندازی و ماجراجویی القاعده و گروه های سلفی است. بعید نیست که دامنه این فرقه گرایی آمیخته به تروریسم چند صباحی بعد به داخل مرزهای ترکیه نیز کشیده شود، همان طور که خبرهایی از فعال شدن گروه هایی نظیر پ ک ک منتشر می شود. همین دیروز خبرهایی از سوی منابع ترک منتشر شد حاکی از اینکه نیروهای وابسته به گروه «ارتش آزاد سوریه» در مرز باب الهوا 30 کامیون و تریلر ترکیه را غارت کرده و 9 کامیون را به آتش کشیده اند. خبرگزاری فرانسه در گزارشی، رانندگان این کامیون ها را بشدت خشمگین توصیف کرده و از قول آنها نوشته طی یک دهه گذشته اولین بار است که با چنین ناامنی هایی مواجه می شوند.
در واقع حکایت رفتار مثلث آمریکا، اسرائیل و رژیم صهیونیستی حکایت کسی است که قمار می کند و می بازد و قرض می گیرد و نزول می کند تا بتواند به قمار با ریسک بالاتر ادامه دهد شاید که دفعه بعد برنده شود. ترورکراسی دیر یا زود گریبان آمریکا را خواهد گرفت همچنان که همین حالا با ابعاد محدودتری در افغانستان گرفته است. ترورکراسی در عراق جز بر نفرت مردم این کشور از آمریکا و عربستان نیفزود. و پرورش گروه های تروریستی در افغانستان، بلای جان نظامیان آمریکایی شد. ششم دی ماه 1390 (26دسامبر 2011) هیلاری کلینتون گزارشی به یکی از کمیته های کنگره ارائه کرد که حاوی اعترافی تلخ بود. او گفت «ما گذشته مشترکی با القاعده داریم. کسانی را که امروز با آنها در افغانستان و پاکستان می جنگیم 20 سال پیش خودمان به وجود آوردیم و در جنگ علیه شوروی استفاده کردیم. آن روز دولت ریگان این طرح را با همکاری دموکرات ها پیش برد. ما با دستگاه اطلاعاتی پاکستان وارد عمل شدیم تا نیروهایی را از عربستان و سایر کشورها استخدام کنند. در همین موقعیت بود که وهابیت به نام اسلام وارد عرصه شد. اما پس از عقب نشینی شوروی از افغانستان، ما میلیاردها دلار خسارت دیدیم و مهار القاعده را از دست دادیم.» در واقع غولی که به اراده آمریکا و عربستان و پاکستان و انگلیس آزاد شده بود، دیگر به این سادگی به شیشه بازنمی گردد.
شاید بیان صریح تر مربوط به مشاور ژنرال اودیرنو (فرمانده نیروهای اشغالگر در عراق از سال 2008) باشد که در گزارشی از سوی روزنامه گاردین منتشر شده است. «ا ما اسکای» مشاور انگلیسی اودیرنو بود که حتی به استخدام ارتش آمریکا درآمد و مدتی فرماندار غیرنظامی کرکوک بود. او 10 سال در بیت المقدس فعالیت کرده و متخصص امور اعراب است. گاردین در گزارش خود می نویسد «خانم اسکای مشاور ژنرال اودیرنو که چند سال را در عراق سپری کرده با نگرانی می گوید غرب باید منتظر انتقام جنگ علیه تروریسم باشد. چرا هیچ کدام از مقامات دوسوی آتلانتیک (آمریکا و انگلیس) قبل از حمله به عراق برنامه صحیحی نداشتند و به این خاطر بازخواست نشدند؟ من نگران تاثیراتی هستم که ماجرای عراق بر جهان عرب باقی گذاشته است. اشتباهاتی که در عراق انجام گرفت، در افغانستان نیز تکرار شد. سیاستمداران دوسوی آتلانتیک باید به دلیل تصمیم شروع جنگ بدون داشتن استراتژی و برنامه ریزی مناسب و عواقب ناشی از آن، بازخواست شوند. غرب از فهم اینکه چرا این میزان خشونت به بار آورده عاجز ماند. ما بعد از 10 سال جنگ، دشمنان زیادتری را به وجود آوردیم. ممکن است از نظر سیاستمداران ما با بیرون کشیدن نیروها همه چیز پایان یافته باشد اما از نظر جهان اسلام، پایان نیافته است. صدها هزار مسلمان در افغانستان و عراق کشته شدند. باید از خود بپرسیم چرا چنین فجایعی پدید آمد؟ و چگونه آنها سال های بعد انتقام خواهند گرفت؟ ما از محدودیت قدرتمان درس نمی گیریم. چه کسی پاسخگوی وضعیت عراق است؟»
تروریست سالاری و ترورکراسی که آمریکا و متحدانش در پیش گرفتند بسیار پرخطر است، درست مانند هم آغوشی با مارهای افعی. این رفتار پرخطر هر لحظه می تواند علیه آمریکا یا عربستان و ترکیه بازتولید شود و برخلاف عمل کند. آمریکا خطای محاسبه بزرگی را در سوریه مرتکب شد و با طناب عربستان و اسرائیل در چاه رفت. شاید هم رفتار این طیف، نوعی رفتار بیش فعالانه بود، مانند کسی که در متن باتلاق با سرعت دست و پا بزند. عربستان مرتجع هنوز ظرفیت بزرگی برای زدن ضربات مهم به آمریکا دارد. عربستان ترورکرات، دمل بدترکیبی بر سیمای دموکرات آمریکاست.
پایان پیام/
نظر شما