نوجوانی که سه روز در مسجد ماند تا برای حضور در جبهه پذیرش شود

وقتی منصور 13 ساله را به دلیل سن پایین از پذیرش برای حضور در جبهه سلب کردند سه روز در مسجد ماند و ماتم گرفت و گریه کرد و می گفت: حاضرم کفش ها را واکس بزنم اما قبول کنند، باشم.

خبرگزاری شبستان: با بررسی زندگی شهدای مسجدی دانش آموز تاثیر شگرف مسجد را می بینیم، کم سن سال اما پرتحرک و بانشاط خلاق و مبارز، باقوه خلاقیت و ابتکار. آنچنان مردانه و شجاعانه جنگیده اند و خدمات قابل توجهی ارایه داده اند که می مانی اینها همان جوانان و دانش آموزان مقطع راهنمایی و دبیرستانی اند!


پس امروز رسالت مسئولان مساجد بسیار حساس و خطیر است تا همواره این نسل را از آسیب ها محفوظ و مصون بدارند. مساجد باید پایگاه حضور نسل جوان باشد پس لازم است به همه کارکردهای مسجد و نیازهای نوجوانان توجه و اهتمام ویژه داشت.


در روزهای اول جنگ تحمیلی شهدای دانش آموز و بسیج بودند که سنگرهای دشمن را درهم شکستند و راه مقدس دفاع را تداوم بخشیدند. سهم آبادان از حماسه دفاع و مقاومت 400 شهید دانش آموز از میان 36 هزار شهید دانش آموز سراسر کشور است.

 

امروز 25 شعبان که با عنوان مسجد بستر ترویج فرهنگ ایثار و شهادت نامگذاری شده اسن گذری بر زندگی شهدای دانش آموز مسجدی آبادان خالی از لطف نیست تا یادگاری باشد برای حفظ یاد و خاطره اسناد افتخار آبادان.

 

شهید مهدی روزبه

متولد سال 43 است و در 27 خرداد سال 63 به شهادت رسید.

شهدا خاطره نمی خواهند خاطرخواه می خواهند که بدانید و عمل کنید. شب عید بود مادرش برایش لباس خریده بود، نگذاشت و برداشت بدون این که باز کند برداشت و برد به یک بنده محتاج خدا در مسجد داد و به مادرش گفت: نه اینکه من نیاز نداشتم اما هستند کسانی که بیشتر از من نیاز دارند.


خلاق تر و فرز و زرنگ و کاری بود سر نترسی داشت با تسلط بسیاری که داشت ورود به تخریب پیدا کرده بود و با محاصره آبادان و ضربه زدن به دشمن باعث تقویت روحیه رزمندگان و نیز طرح مین گذاری جاده فاو را به فرماندهان داد و گفت: اجرایش هم با خودم و به همراه شهید طونی به راه افتادند و توی یک کشتی نیم سوخته وسط اروند کمین کردند و بعد با شنا وسط شط عراق رفتند توی این عملیات سخت پرخاطره و استرس بعد از سه روز به کاری کردن کارستان.


لبخند ملیح مهدی و کارش همه را سر حال آورده بود خوره کتاب بود خیلی می خواند از آن طرف کارها و تجربیات خود و خاطراتش را می نوشت. کارگری می کرد تا اینکه یک روز صاحب مغازه از او خواسته بود مشروب بخرد، رفت و دیگر برنگشت می گفت این پول ها به درد زندگی کردن نمی خورد.


به خاطر هوش بالا دوره های کوتاهی دیده بود به زبان فرانسوی تسلط داشت مادرش با خانم دکتر به سالن آمدند دکتر آلمانی حرف می زد مهدی به زبان آلمانی و فرانسوی جواب داد به مادرش گفت حیف مهدی است بیاید آلمان دکتری می گیرد.


شهید منصور باغی

متولد 25 بهمن سال 47 بود و 15 اردیبهشت سال 60 به شهادت رسید. در صدر اسلام پیامبر (ص) افرادی را که برای جهاد نقص عضوی داشتند از حضور ممنوع کردند آنها از این سلب توفیق غصه دار شد و چشم هایشان اشک بار می شد و چه زیبا تکرار این الگوها در قرن های بعد...


وقتی منصور 13 ساله به دلیل سن خیلی پایین از پذیرش سلب کردند سه روز در مسجد ماند و ماتم گرفته بود و گریه می کرد و می گفت: حاضرم کفش ها را واکس بزنم اما قبول کنند باشم.


تا آخر در همان محل، نگهبانی را به او دادند و پذیرفت سر از پا نمی شناخت. اهل مطالعه به ویژه خواندن کیهان بچه ها بود همیشه کتاب دستش می دیدند مثل همیشه روی صندلی نشسته بود و کتاب می خواند که ترکش قسمتی از سرش را جدا کرد. دوستانش با قلبی شکسته و چشم گریان روی دیوار نوشتند منصورجان شهادتت مبارک.


غلامرضا قیم

وی شهریور سال 50 در آبادان به دنیا آمد و اول مرداد سال 60 در منطقه حاج عمران به شهادت رسید.

خیلی آیه ها را دوست داشت خیلی وقت ها ورد زبانش بود «الذین آمنوا و هاجروا منتظر» فرصتی بود برای هجرت و پریدن فرصت حضور پیدا کرد کوله بارش مملو از کتاب درسی مدرسه اش بود.
حرف آخر:
ای برادر استغفار و دعا را از یاد نبرید دعا بهترین درمان برای تسکین دردهاست.
موقع خداحافظی از مادر گفت دیگر برنمی گردم برگشت اما به ....


مهدی صفایی

وی متولد 10 آبان سال 45 در منطقه جمشید آباد آبادان به دنیا آمد و 23 تیر سال 61 در منطقه کوشک به شهادت رسید.

ضریب هوش بالایی داشت چند بار لوح تقدیر درسی و علمی دریافت کرده بود خوش صدا بود به سبک عبدالباسط مصری قرآن می خواند، مسئول پخش نشریات، اعلامیه ها، پوستر در مقرها، فعالیت های واحد بیسیم، کتاب می خواند و بحث با کمونیست ها باز هم بگم.
 

عباس کمالی پور قندی

وی در سال 43 به دنیا آمد و اول آذر سال 60 به شهادت رسید. قلب کوچک ما خانه بزرگ امام است اگر اهل کار باشی دیگر سن کم و قد قامت و کمبودها بهانه ات نمی شود.


در انقلاب پخش اعلامیه ها را با دل و جان انجام می داد در جنگ هم از خود لیاقت ها نشان می داد. مسئول موتوری عملیات سپاه آبادان، مسئول تعاونی مسجد برای پیرزن ها و پیر مردها توی شهر مانده بود آذوقه مشخص کرده بود. بچه ها در سرما و گرما می رساند دست عباس. عباس هم مثل سرش درد می کرد برای این کارها.


شهید سعیده رشیدی

وی متولد سال 44 در منطقه جمشیدیه آبادان بود و در سال 65 یازدهم مرداد در جبهه فیاضیه به شهادت رسید.
بهش می گفتم مادر تو کم سن و سالی تازه برادرت هم جبهه است نمی خواهد بروی می گفت این سفره ای است که صدام آن را پهن کرده و ما باید جمعش کنیم، هر کسی با خصلت ویژه ای می شناسند سعیده وقت زیاد برای فعالیت فرهنگی می گذاشت و زبان زد بود در برپایی نمایشگاهها در مسجد، تظاهرات و غیره و به ویژه ورزش کشتی و در کشتی به عنوان قهرمانی را در آبادان کسب کرد.


عبدالله حاکم بنی رشید

این شهید متولد سال 43 هفدهم فروردین بود و در تاریخ 30 تیرسال 61 در منطقه کوشک عملیات رمضان شهادتش رقم خورد.

خیلی باید کار درست باشد و مطالعه داشته باشی و توی هر بخشی دشتی داشته باشی تا تبلیغات و جوسازیها روی فکرت اثر نکند، توی این تبلیغات داخلی و خارجی چهره مظلوم شهید بهشتی را تخریب می کردند و حتی برخی بزرگترها جذب آنها می شدند.


اما عبدالله با مردم مسجد و محل برای شهید بهشتی می مردند شهید بهشتی را می شناخت و برای او تبلیغات می کردند مخصوصاً وقتی برای سخنرانی به آبادان امده بود. افتخار شیعه باشید، اگر بین من و فرج امام زمان (عج) فاصله ای شد مرا از قبر بیرون آورده کفن پوشیده شمشیر به دست و لبیک امام زمان را به لب دارم.

 

در کدام مقطع و تاریخ نوجوانانی این چنین آگاه، مدیر و مدبر، خلاق و اندیشمند می شناسید به جز ایران. این جوانان تربیت شده کدام مکتب و خانه اند جز مکتب حسین و مامنی جز مسجد؟ پرورش یافتگان برخاسته از مسجد، آگاه، پاک و فارغ از تعلقات دنیایی، مهیای لبیک به ندای هل من ناصر حسینی بودند. به حرمت خونشان و برای ماندگاری راهشان از جان ناقابلمان می گذریم و در این سر می دهیم همچنان که آنان برای ماندگاری راه سالار شهیدان سر دادند و جاودانه شدند.

شهید احمد جهان‌بانی
وی متولد 21 اردیبهشت سال 61 بود و در عملیات بیت‌المقدس به شهادت رسید.

قرار بود یک خاکریز در نقطه مهم و استراتژیک زده شود و باید یک نفر به طرف تیربارچی عراقی‌ها که می‌خواست لودرچی‌ها را بزند، تیراندازی کند و او را سرگرم خود کند که احمد وظیفه را داشت، بعد از دو نقطه خاکریز سه کیلومتری زدیم البته با چند زخمی و شهید.
فعال فعال فعال، راه‌اندازی کتابخانه سپاه، پاسداری دادن در مساجد، فعال در جزیره مینو و دست‌گیری ستون پنجم (جاسوس‌ها) از دیگر فعالیت‌های احمد نوجوان بود.
حرف آخر: خدایا مرا از بلا غرور خودخواهی نجات ده تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبایی را مشاهده کنم.

 

شهید علی اموری
شهید علی اموری متولد 29 آبادان سال 48 بود که 24 اسفند سال 63 در شرق دجله در عملیات بدر به شهادت رسید.
"الاعمال با نیات"، اگر زرنگ‌باشی و اعمال معمولی روزانه ات را با نیت خالص انجام بدهی، بردی."
محسن استاد این تکه‌ها بود، لباس‌ها کثیف خود و همرزمان خود را می‌شست و می‌گفت در برابرش برای سلامتی امام زمان (عج) صلوات بفرستید، چندین بار دارایی ناچیز خود را از بانک درآورد و به نیازمندان می‌داد. تازه وصیت کرده چندین لباس را به مستحق بدهید.
حرف آخر: میهن عزیز است و من کوشش خود را می‌کنم و روسفید بیرون بیایم.

 

محمد حسین ارغوانی
محمدحسین ارغوانی، متولد سال 44 آبادان متولد شد و 11 بهمن سال 61 در عملیات والفجر مقدماتی به شهادت رسید.
حساب و کتاب و محاسبه مسایل عبادی توی این سن و سال جالب و ماندنی است، وصیت کرده بود لطفا 6 ماه نماز و 30 روز روزه بگیرد کارهایتان برای رضای خدا باشد نه برای دیگران که اگر کار بکنید عذاب دردناکی دارید.


محمد تقی نجیبی
محمدتقی نجیبی، متولد سال 45 سوم خرداد به دنیا آمد و در سال سیزدهم آذر 62 عروج کرد.
خیلی مامانی بود، جانش می‌رفت برای مادرش، هر وقت می‌آمد خانه کلی مادرش را با شوخی‌هایش روده‌پر می‌کرد در خانه، در عین باحالی شوخ بود، سر عقایدش قرص محکم بود. با آن سن و سال کمش مخصوصا به حجاب خیلی حساس بود می‌گفت بعد جنگ می‌ایستم ایستگاه 7 نمی‌گذارم. بی‌حجاب‌ها بیایند توی شهر، مگر کم خون دادیم برای این شهر، از آرزوهایش عضویت در بسیج و اعزام به منطقه جنگی که به هر ضرب و زوری بود به آرزوی بزرگش شهادت 13 رجب روز میلاد علی (ع) مهمانش شد. عراقی‌ها روی اسکله 14 زدنش.

 

شهید محمدرضا پرورش
شهید محمدرضا پرورش در 27 آبان سال 43 به دنیا آمد و 29 اسفند سال 60 در منطقه رقابیه شوش به خیل شهدا پیوست.
شهدا هم پهلوان مبارزه با امیال شهوانی بودند. قهرمان صحنه‌های مختلف، محمدرضا کشتی‌گیر آن هم سه دهه قهرمانی و آخرین مقامش دومی استان خوزستان.
حرف آخر: نگاهی به انقلاب اسلامی می‌کنم که چگونه برادران و خواهران ما در زندا‌ن‌ها شهید می‌شدند و شکنجه می‌شدند.
آخرین جمله چیزی نبود جزء اسم شیرین آخرین الهی (یا مهدی)

 

یوسف برتینا
یوسف برتینا در سال 44 سیزدهم اردیبهشت به دنیا آمد و در سال 60، هشتم آذر در عملیات طریق‌القدس بوستان به شهادت رسید.
هنرمند مؤمن و متعهد متمدن مذهبی شهر بود که در تبلیغات بسیج مسجد و سپاه آبادان فعالیت می‌کرد بیشترین کارهای تبلیغات به تنهایی انجام می‌داد، نقاش و طراحی بزرگ بود به طوری که بعدها همرزمان یوسف هنرمند معروف شد.
علاوه بر کارهای فرهنگی عقیدتی، در بحث نظامی تبحر داشت. با رزمندگان در عملیات پدافند با عملیات شرکت کرد و در عملیات طریق‌القدس فتح بوستان به شهادت رسید.
جمله معروف یوسف:" این خمپاره است که از من می‌ترسد."

 

منصور کارکوب‌زاده
منصور کارکوب‌زاده چهارم اسفند سال 45 به دنیا آمد و در سال 61 در عملیات فکه به شهادت رسید.
10 نفر بچه ریزه و کم سن و سال را آوردند سپاه جزیره مینو، مسئولان آنجا به شوخی گفت اینها را ورداشتی شیشه شیر همراهشان.
منصور که خیلی بهش برخورد و گفت همین الان برنامه بزار ببین چطور انجام می‌دهیم وی نشان داد اهل عمل است.
در عملیات والفجر جزو نیروهای شناسایی اطلاعات بود و در عملیات حماسه‌ها آفرید.

 

شهرام منصورآبادی
شهرام منصورآبادی 10 آبان سال 45 در منطقه جمشیدآباد متولد شد و 23 تیر سال 61 در منطقه کوشک (شوش) به شهادت رسید.
آخر فوتبال بود و عاشق بسکتبال تازه درسش هم خوب بود. حقوق 100 تومان با 10 سر عائله با آنکه وضع خوبی نداشت، شهرام با مختصر پولی که داشت رنگ می‌خرید برای شعارنویسی علیه رژیم پهلوی پوستر امام برای دیوارها.
مادر پدرت توی جبهه است من این چند بچه چه کنم. خیلی مصمم تو خدا را داری زینب باش زینب شش برادر از دست داد.
خدایا گناهانی را که پرده عصمت و پاکی را می‌برد ببخش هیچ‌گاه زیر بار آمریکا نروید بیشتر به فکر معاد با شهید صحبت من با کسی که عضو بدن یا اعضا از دست ندهید که آزمایش خداوند است.

 

نسرین آب بست
نسرین آب‌بست سال 1345 به دنیا آمد و 5 مهر سال 59 در آبادان به شهادت رسید.
برق خانه‌شان خیلی قطع می‌شد و این قطعی را برای کمک به انقلابیون غنیمت می‌شمرد و می‌گفت: این گوشت‌های توی یخچال فاسد می‌شود بهتر نیست برویم مسجد به تظاهرکنندگان بدهیم، ساواک‌ها افتادند دنبال تظاهرکنندگان آنها را به داخل حیاط آورد هر چی بهش گفتم حالا ما را می‌گیرند می‌برند گوشش بدهکار نبود، می‌گفت من را بکشید ولی اینا بمانند بالاخره از پشت بام فراری دادیمشان و نسرین راضی شد. نسرین خبر عملیات ثامن‌الائمه را 5 مهر از یک روز قبل به مادرش گفته شود.

پایان پیام/

 

کد خبر 151802

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha