اولین مقابله ایرانیان با مدرنیته مستبدانه

ریشه‏های قیام مسجد گوهرشاد را باید در سیاست های مذهبی، فرهنگی و اجتماعی رضاخان جست‌وجو کرد. قیام گوهرشاد با کشتار ناجوانمردانه مردم و دستگیری علمای طراز اول مشهد سرکوب شد اما خاطره آن در ذهن ایرانیان باقی ماند.

خبرگزاری شبستان: شاید بتوان قیام مسجد گوهرشاد مردم خراسان در سال 1314 هجری شمسی را اولین رویداد مهم تاریخی در مورد مقابله ایرانیان با مدرنیته مستبدانه و در عین حال ظاهری و سطحی عصر پهلوی دانست. رضاخان که با دیدار امان‏الله خان پادشاه غربگرای افغانستان در تهران و ملاقات با آتاتورک در استانبول شدیدا تحت تاثیر ایده‏های غرب گرایانه آنها قرار گرفته بود و از طرفی پایه‏های حکومت خود را تثبیت شده می‏دید، دست به انجام اقداماتی تجددمابانه زد که هرکدام از این اقدامات فصل پرماجرایی از تاریخ ایران شد.

 

واقعه مسجد گوهرشاد که در پی اعتراض علما و مردم مشهد به مسئله کشف حجاب و لباس متحدالشکل و رواج بی‏بندوباری در مجالس و محافل رسمی و بازداشت مرحوم آیت‏الله العظمی قمی توسط دولت پهلوی، رخ داده بود یادآور ددمنشی روس ها در هجوم به آستان قدس رضوی(ع) در سال 1330 قمری بود. اگرچه نام شیخ محمدتقی بهلول با واقعه گوهرشاد گره خورده و نقش او در تهییج و تجمع مردم درجه اول بود اما زمینه‏های این قیام از قبل فراهم شده بود و علمای مشهد در نشست ها و جلسات خود، مقابله در مقابل اقدامات رضاخانی را هشدار داده بودند.

 

سفر مرحوم آیت‏الله قمی به تهران برای مذاکره با رضاشاه که منجر به بازداشت او شده بود، در راستای همین زمینه‏ها و انگیزه‏ها تلقی می‏شود. به هر حال قیام مردم مشهد در مسجد گوهرشاد که چندین روز به طول انجامید با کشتار ناجوانمردانه مردم و دستگیری علمای طراز اول مشهد سرکوب شد اما خاطره آن در ذهن تاریخی مردم ایران باقی ماند و ماهیت حکومت دست‏ نشانده رضاخانی را برای مردم آشکار کرد.

 

ریشه‏های قیام
ریشه‏های اصلی قیام مسجد گوهرشاد را باید در سیاست های مذهبی، فرهنگی و اجتماعی عصر رضاخان جست‌وجو کرد. رضاخان در سال های آغازین ورود به صحنه سیاست ایران، سیاست مذهبی خود را چنان تنظیم کرد که به نظر می‎‏رسید، فردی دیندار و مقید در عمل به شعایر و احکام اسلامی و حفظ آنها است. زمانی که وی پله‏های ترقی را می‏پیمود، خود را مسلمانی متعصب معرفی کرد؛ زیرا از ریشه‏داری مذهب در میان مردم ایران به خوبی آگاه بود و از پیامدهای مقاومت و تعارض با روحانیون و نیروهای مذهبی نیز به خوبی اطلاع داشت؛ از این‌رو، در راستای تظاهر به مذهب به زیارت عتبات عالیات می‎رفت، مدال مولای متقیان را به گردن می‏آویخت، در دسته‎های عزاداری محرم شرکت می‏کرد و کاه‏گل به سر و روی خود می‏ریخت، مجالس روضه‏خوانی ترتیب می‏داد،حتی روضه‏خوانی در قزاقخانه را به صاحب مجلسی خودش برقرار می‏کرد.

 

در پادگان ها قاضی عسکر تعیین کرد، به دیدار علمای قم می‏رفت و اعلام می‏کرد که بر حفظ و حراست از اسلام مصمم است. مشروب‏فروشیها و قمارخانه‏ها را بست، به تنظیم امور و نوسازی آستان قدس رضوی و آستانه حضرت معصومه توجه  کرد و اعمالی از این قبیل که در میان مردم و حتی روحانیون هرگونه شکی را در مذهبی‏بودن و پایبندی وی به مذهب از میان برد.


این سیاست که باید آن را نهایت فریبکاری صبورانه نامید تا سال 1305ش ادامه یافت و از اواخر این سال و به ویژه از سال 1306ش ـ که پایه‏های حکومت و قدرتش تحکیم و تا حدودی تثبیت شده بود و خود را آن‌قدر توانا و قدرتمند می‏دید که در مقابل اعتراضات و مقاومتهای احتمالی ایستادگی کند ـ سیاست فریب مذهبی را تغییر داد و در صدد تحدید روحانیون و نیروهای مذهبی و اجرای سیاست های اجتماعی و فرهنگی که در تقابل با مذهب و فرهنگ آمیخته به مذهب بود، برآمد.

 

شکل‏گیری قیام
چنانچه گفته شد، ریشه‏های اصلی و بلندمدت قیام دست‌کم در طول یک دهه سلطنت رضاخان و اجرای سیاست مذهب ‏ستیزی و دین‎گریزی، نیرویی که در صدد غربی‏کردن ایران بود، شکل گرفت؛ اما این قیام، علت آنی نیز داشت. علت آنی، گرفتاری آیت‏الله حسین قمی در تهران و محاصره محل اقامت وی در شهرری توسط نیروهای دولتی بود. وقتی این خبر در فضای پرالتهاب سیاسی و مذهبی مشهد پیچید، تعادل روانی افکار عمومی در شهر برهم ریخت که واکنشهای متفاوتی را به‌دنبال داشت.


روحانیون مشهد، همچون رخدادهای قبلی، با تشکیل جلسات متعددی به مشورت و تبادل نظر پرداختند و در اطلاعیه‏هایی از مردم خواستند که با اعتراض به سیاست مذهبی و اجتماعی رضاخان و محدودیتی که برای آیت‏الله قمی به‌وجود آورده، دست به اعتصاب و تحصن بزنند و در مسجد گوهرشاد گرد هم آیند. خود نیز تصمیم گرفتند، در آن مسجد به مردم بپیوندند و هر روز، یکی از آنها در خصوص اوضاع جاری کشور برای مردم سخنرانی کند.

 

مردم مشهد نیز در طیفی گسترده با مراجعه به روحانیون مشهد و مقامات صاحب ‏نفوذ مثل محمدولی‏خان اسدی، فتح‌الله پاکروان  درصدد جست‌وجوی علت توقیف آیت‏الله قمی برآمده، آزادی وی را خواستار شدند. همچنین بر اثر مساعی روحانیون، نامه‏ای به امضای 150 نفر از روحانیون و متنفذین مشهد خطاب به رضاخان نوشته و در آن، خواستار آزادی آیت‏الله قمی شدند؛ اما مسوول تلگرافخانه مشهد قبل از ارسال تلگراف، آن را به اطلاع فتح‏الله پاکروان رساند. استاندار خراسان هم بدون درنگ، دستور تعقیب تمام امضاکنندگان تلگراف را صادر کرد؛ از این‌رو، عده‏ای دستگیر و برخی نیز مجبور به ترک مشهد شدند. با این پیشامد، اوضاع مشهد بیش از پیش به وخامت گرایید و شهر در حالی که چشم به راه خبری از آیت‏الله قمی بود، آبستن رخدادهای جدیدی شد.

 

هم‌زمان با این شرایط، شیخ محمدتقی بهلول، قهرمان دیگر واقعه مسجد گوهرشاد که تحت تعقیب بود و از شهری به شهری می‏رفت، از گرفتاری آیت‏الله قمی، مطلع شده و در روز چهارشنبه 18 تیر از شهر قائن خارج و صبح پنجشنبه نوزدهم تیر به مشهد رسید و یک راست به حرم رضوی رفت؛ ولی مامورین امنیتی و انتظامی از ورود او آگاه شدند و ساعاتی پس از ورودش به حرم او را دستگیر  کرده و به دلیل ترس از واکنشهای زوار به شهربانی منتقل نکردند؛ بلکه در یکی از اتاقهای صحن کهنه بازداشت کردند. ورود بهلول به مشهد را می‏توان لحظه شروع قیام در نظر گرفت؛ زیرا با ورود او بر سرعت شکل‌گیری تحولات افزوده شد.


ساعاتی پس از بازداشت شیخ محمدتقی بهلول، مردم به تدریج از این امر آگاه شده، و در مقابل محل توقیف او تجمع کردند. خود بهلول در خاطراتش می‏گوید: «چون روز هوا گرم بود، شب که فرارسید، جمعیت زیادی جمع شدند. صحن کهنه سرتاسر پر از جمعیت شد. روی بامها و غرفه‏ها همگی پر از جمعیت بود، من هم فکر کردم، مردم را زیاد هیجانی کنم، جلوی چشم خود را گرفتم و خود را به حال گریه نشان دادم و یک مرتبه صدای گریه بلندی از همگی مردم بلند شد.»

 

مردم به تحریک نواب احتشام رضوی، سرکشیک پنجم آستان قدس رضوی به محل بازداشت بهلول حمله کرده و او را آزاد کردند: «مردم مرا برداشتند و روی دست بلند کرده و با ذکر صلوات به سوی مسجد گوهرشاد بردند و آن‌گاه، روی منبری که معروف است به منبر امام زمان(عج) جای دادند. رییس شهربانی خود را جلوی منبر رساند و گفت: شیخ منبر نرو، ممنوع است؛ اما مردم او را زیر مشت و لگد گرفتند و از مسجد بیرون کردند.»

 

شیخ محمدتقی بهلول می‏گوید: «من قصد ایجاد وحشت در هیات حاکمه داشتم و این برنامه‏ای بود که در تهران و سایر شهرها اجرا کرده بودم و در موارد مختلف دولت مجبور به عقب‏نشینی شده بود.» او همچنین خاطرنشان می‏کند: «در مشهد هم می‏خواستم که چنین بشود؛ ولی نشد، وقتی این منظره پیش آمد و رییس شهربانی و پلیسها را زدند، من گیج شده بودم و نمی‏دانستم چه باید بکنم... در تمام محوطه مسجد و صحنها صدای مرگ بر شاه و لعنت بر شاه و مرده باد شاه و زنده‏باد اسلام، لعنت بر بهایی و لعنت بر دشمن علما، بلند بود.». وی در ادامه می‏گوید که با این اتفاقات، دیگر کوتاه‏آمدن معنا نداشت و ممکن هم نبود؛ از این‌رو، در یک سخنرانی به مردم گفتم: «کاری که نباید می‏شد، شد و ما نباید نرمی نشان دهیم، باید پایمردی کرده و مقاومت کنیم یا حاج‏آقا حسین قمی را از زندان آزاد کرده و احکام اسلام را جاری کنیم، یا همه کشته شویم، آنگاه خطاب به جمعیت گفتم: به خانه خود بروید و خرجی خانواده را به مدت یک هفته و یا هر قدر که می‏توانید آماده کرده و برگردید، کاری که می‏خواهیم انجام دهیم، حداقل یک هفته یا دو هفته وقت لازم دارد. شما باید از خانواده‏های خود خاطرجمع باشید، بعد از انجام کار خود با اسلحه‏ای که دارید به مسجد بیایید، تا ببینیم باید چه کنیم.»


این اتفاقات در شب جمعه نوزدهم تیرماه اتفاق افتاد؛ ولی چون نیروهای نظامی و انتظامی هنوز دستوری از تهران دریافت نداشته بودند، آن شب اقدام یا واکنش تندی نشان ندادند. در شب نخست به جز محمدتقی بهلول، نواب احتشام رضوی نیز مردم را به‌شدت تهییج کرد. در حالی که بهلول مشغول سخنرانی بوده، وارد مسجد می‏شود. او لباس متحدالشکل پوشیده و کلاه بین‏المللی به سرگذاشته بود. ابتدا نشان کلاه را که نشان آستان رضوی بود می‏کند و می‏بوسد و به جیبش می‏گذارد. سپس می‏گوید: «لعنت بر این کلاه و موسس آن» و کلاه را پاره کرده و زیر پایش می‏اندازد. بعد از آن بهلول نیز می‏گوید که: «مردم، من امشب نیامده‏ام برای شما صحبت کنم؛ بلکه آمده‏ام، شما را برای فردا شب که شب جمعه است، دعوت کنم که چند کلمه حرف دارم، البته، هرکس را دیدید، خبر کنید بیاید مسجد» سپس، علیه کلاه فرنگی و غیره صحبت انتقادی می‏کند و مجلس بدون اتفاق خاصی خاتمه پیدا می‏کند.

 

کشتار اولیه و محدود
روز جمعه، بیستم تیرماه 1314 هم‌زمان با سالروز بمباران حرم امام رضا(ع) به‌وسیله روسها در سال 1330هـ.ق بود. مردم مشهد به دلیل اهمیت و حساسیت اقدام روسها که در روز دهم ربیع‏الثانی صورت گرفته بود، آن‌را «عاشورای ثانی» نامیده‏اند و همه ساله به یاد بی‏حرمتی‌ای که نسبت به حرم رضوی شده بود، تظاهرات و مراسمی را برگزار می‏کردند.چنان که گفته شد، شب پنجشنبه اتفاق خطرناکی نیفتاد و بیشتر مردم به خانه‏های خود رفتند و به جز عده‏ای از معترضین، بهلول، احتشام رضوی و زوار کسی باقی نماند. بهلول در این مورد می‏گوید: «دولتیها در آن شب متعرض ما نشدند به دو جهت: یکی این که آنها قضیه را با تلگراف به شاه خبرداده و کسب تکلیف کرده و منتظر جواب بودند و دیگر این که آنها فکر کرده بودند که گرفتن مسجد آسان است؛ اما آرام‏کردن شهر مشهد مشکل است.» در مورد واکنش رضاخان نیز می‏گوید: «تلگرافی به تهران کرده بودند که این بود: بهلول نامی در مسجد گوهرشاد برخلاف حکومت قیام کرده، تکلیف چیست؟ جواب اول صبح جمعه به این عبارت رسید، بهلول کیست؟ مسجد چیست؟ آتش بار. امروز، باید پهلوی از جهنم تماشا کند که بهلول که بود و مسجد چه بود و استعمال کردن آتش‏بار چه نتیجه داد.»

 

به دنبال دریافت دستور رضاخان، زمان اذان صبح روز جمعه، شیپور آماده‏باش نظامیان به صدا درآمد و حمله به مسجد نزدیک به نظر می‎رسید. نظامیان به تدریج بر مواضع حساس اطراف حرم مسلط شدند. در این مرحله، نظامیان در صدد کشتار مردم نبودند؛ بلکه سعی می‏کردند که جلوی ورود مردم خارج از حرم را به داخل حرم و مسجد گوهرشاد بگیرند. نظامیان به افراد متحصن در داخل مسجد گوهرشاد اعلام کردند که متفرق شوید و عرایض خود را تسلیم استاندار بکنید تا رسیدگی شود. شیخ بهلول در جواب گفت: «ما جمع نشده‏ایم برای این که به حرف استاندار متفرق شویم. زود از اینجا برو که نمی‏خواهیم به تو صدمه برسد و اگر نرفتی به سرنوشت رئیس اطلاعات شهربانی گرفتار خواهی شد.» آن مرد رفت، بین سربازها و کسانی که می‏خواستند از اطراف به صحن و حرم و مسجد بیایند، جنگ جاری شد، سربازها با سرنیزه و قنداق تفنگ و مردم با هر چیزی که در دست داشتند به جنگ پرداختند.

 

وقتی مردم به مقابله با نظامیان پرداختند و آنها را با سنگ و سلاحهای سرد مورد حمله قراردادند، آنها نیز مجبور به استفاده از تفنگ شدند؛ اما وقتی که یکی از افسران بدین دلیل که نمی‎‏خواست به روی مردم آتش بگشاید، خودکشی کرد و افسر دیگری به دست یکی از سربازان کشته شد، فرمانده فرمان عقب‏نشینی به سربازان را صادر کرد که به مرکز خود بازگردند. در حین بازگشت سربازان، راه مردم به مسجد گوهرشاد و صحنهای حرم باز و مردم به آن مکانها هجوم آوردند و درگیریهایی نیز با نظامیان به‌وقوع پیوست و عده‏ای در مجموع درگیریها کشته و زخمی شدند و سلاحهایی نیز از سربازان به دست مردم افتاد.
در روز جمعه، هیاتی از نیروهای دولتی برای مذاکره و مصالحه با شیخ محمدتقی بهلول و مردم آمدند و مصالحه موقتی حاصل شد. در این فرصت، کشته‏ها دفن گردید و به حال زخمیها نیز رسیدگی شد. به گفته محمدتقی بهلول در روز جمعه 22 نفر کشته و عده‏ای نیز زخمی شدند.

 

قتل عام گسترده
بر اساس گزارش های رسیده «دوایر مسوول از ترس مرکز و شاه قوای فکری را از دست داده و خود را باخته بودند و در گزارشها به قدری مبالغه می‏کردند و موضوع را بزرگ می‏دانستند که بالطبع شاه بی‏اندازه نگران می‏شد، به طوری که در آن دو روز اغلب، شخصا تلگراف حضوری می‏ کرد و اوامر صادر می‏کرد.» رضاخان در عصر جمعه دستور داده بود که غائله بدون خونریزی و ترضیه خاطر معترضین و متحصنین پایان یابد؛ اما گزارشهای مکرر مقامات سیاسی، شهربانی و نظامی خراسان و تولیت آستان قدس رضوی که از رقابت برای قدرت نیز خالی نبود، اوضاع مشهد را به طور فزاینده‏ای به تشنج کشانید.
 پایان پیام/

کد خبر 150629

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha