خبرگزاری شبستان: اسراف مصدر «باب افعال» است، از ثلاثى مجرّد «سرف»، یعنى تجاوز کردن از اندازه و اعتدال.
در قرآن کریم، این واژه و مشتقّات آن، با معناى واحد و مصداق هاى متعدّد به کار رفته است، که پس از این خواهیم دید. صاحب «سفینة البحار» مىگوید: «السّرف- چنان که راغب اصفهانى گفته است- تجاوز از حدّ است در هر فعلى که آدمى انجام مىدهد، هر چند بیشتر درباره خرج کردن (و مصرف) به کار مىرود؛ و گاه به اعتبار اندازه و کمیّت گفته مىشود اسراف شد، و گاه به اعتبار چگونگى و کیفیّت.
تجاوز از حد یا در خصوصیّات نفسانى و صفات اخلاقى است، که سبب سلب تعادل انسان در معنویّات و شخصیّت باطنى او مىشود، یا در افعال خارجى است، که از مهمترین آنها مسائل متعلق به داشتن و مصرف کردن است. و باید دانست که قسمت دوم نیز منشأ نفسانى دارد.
اصل حاکم بر طبیعت آدمى و هویّت وجودى او، در ابعاد مادّى و روحى، اصل میانهروى و اعتدال است. انسان بنابر طبیعت نخستین و سالم خود گرایشى به افراط یا تفریط ندارد، و اسراف خروج از حدّ و مرز الهى فطرى و چارچوب انسانى است؛ پس شخص مسرف انسان معتدلى نیست که در مسیر فطرت بشرى حرکت کند، بلکه فردى متجاوز است. و به عبارتى دیگر: اسراف با واقعیّت وجودى انسان در تضادّ است. و به همان گونه که تجاوز از حد در خصوصیّات نفسى و روحى (درونى)، سبب از بین رفتن تعادل انسان و توازن شخصیّت او مىشود، گذشتن از حد در قضایاى اقتصادى، و در مالک شدن و مصرف کردن لوازم معیشت و زندگى مادّى نیز سبب از بین رفتن تعادل رفتارى و واقعیّت راستین انسانى مىشود؛ و در پى آن تباهى و نابسامانى خواهد آمد (وَ أَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ سرانجام مسرفان تباهى و نابودى است).
و چون برخى از ابعاد شخصیّت بشرى در برخى دیگر تنیده است و در آن اثر مىگذارد، بنابراین انحراف در یک بعد سبب ایجاد انحراف در ابعاد دیگر خواهد بود، چنان که اسراف و تجاوز از حد به تردید و گمان مىانجامد، که در پى آن گمراهى می آید.
"کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ" بدین گونه خدا هر که را که مسرف و گرفتار گمان باشد، (در نتیجه اعمال خودش)، گمراه خواهد کرد)؛
یا به تکذیب حق و محروم ماندن از هدایت الهى منتهى مىشود. (إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ* خدا آن کس را که اسرافکار و تکذیبکننده (حقّ) است راهنمایى نمىکند).
مسرف گرفتار شک و بدگمانی می شود...
از آیه نخستین بر ما معلوم مىشود که اسراف، انسان اسرافکار را- اندک اندک- به شک و بدگمانى گرفتار مىکند، و خداوند چنین کسى را (به دلیل کردار ناپسندش) از راه راست باز مىدارد؛ و از آیه دوم چنان مىفهمیم که اسراف و تجاوز از حدود، شخص را به دروغ پنداشتن حق مىکشاند، و خداوند چنین کسى را به راه درست نمىبرد (که استحقاق آن را از خویش، با عمل خویش، سلب کرده است).
و چون آثار اسراف در نفس آدمى تأثیر مىکند و بر آن مستولى مىشود و او را از مسیر معتدل صحیح گمراه مىسازد، قرآن کریم اسراف را، به مفهومى عام، براى هر انحراف و فسادى به کار مىبرد؛ بدین گونه هر تجاوز را در هر کار که باشد، اسراف و زیانبخش مىشمارد و مىفرماید:
کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ* بدین گونه اسرافکاران هر چه مىکردند در نظرشان خوشنما بود».
پس آیه، اسراف را چیزى (خصلت و کردارى) به شمار مىآورد که سبب آراستن عمل وزیبا جلوهگر شدن آن در برابر چشمان شخص مسرف مىشود، هر چه باشد. و آیا چرا چنین است؟ براى آنکه رهایى یافتن از فریبندگی هاى نفس و آرایشى که به اعمال مىدهد، تنها از این راه میسّر است که انسان، حقیقت واقع را -به همان صورتى که هست- ببیند (یعنى اینکه آدمى کار نیک را نیک ببیند و کار بد را بد)، و به این واقع بینى علاقهمند باشد. و این بسته به اعتدال و میانهروى و ملتزم شدن به آنهاست، لیکن در هنگام تجاوز از حدّ اعتدال و میانه، آدمى به گودالى بس گود، از فریبخورى و پندار گرایى (و دیدن واقعیّت بر خلاف آنچه هست) سقوط مىکند، و فاسد را صالح مىبیند و صالح را فاسد. و در این هنگام همه آنچه موجودیّت انسانى انسان بر آنها بنا مىشود، یعنى اندیشیدن و ارزش هاى معنوى نزار و خرد مىشوند، تا اینکه سرانجام، در بعد اجتماعى- به دلیل حضور افراد در اجتماع- سستى و پستى به هنر و مدیریّت و سیاست و علم و دفاع و نظایر اینها نیز سرایت مىکند، و در نتیجه، امیال و آرزوهاى نفسانى منفى افزایش مىیابد، و مقیاس هاى ارزشى در نظر شخص دگرگون مىشود، و چشم بصیرت او از دیدن حقایق باز مىماند.
بنابر آنچه گفته شد، آراسته شدن کارهاى زشت به توسّط نفس، نتیجه انحرافى است که در فطرت و هویّت آدمى به وجود آمده است. و از اینجا معلوم مىشود که اسراف چگونه بدگمانى یا گمراهى را به وجود مىآورد- که در دو آیه گذشته به آن اشاره شد- و شخص مسرف چگونه گرفتار گردنکشى و خود بزرگ بینى مىشود، زیرا هماره خواستار بیشتر و بیشتر مىگردد
وَ إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعالٍ فِی الْأَرْضِ، وَ إِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِینَ* فرعون در زمین گردن فرازى کرد، و او از جرگه مسرفان بود*).
در پرتو آنچه گفته شد، مىدانیم که اسراف- با خاستگاه نفسى تمرکز یافتهاى که دارد- از عمدهترین سببهاى تباهى و گمراهى است، که نتیجه آن منحرف شدن اوضاع فرد و اوضاع اجتماع است. مسرفان تنها خود را به مهلکه نمىاندازند، بلکه تودههاى مردم را به تباهى و بىبند و بارى و کوردلى و سقوط مىکشانند، و سرچشمههایى مىشوند براى فسادهاى فردى و اجتماعى و اخلاقى و تربیتى و اقتصادى و معیشتى ... که هیچ امید صلاح و اصلاحى از آنان نمىرود. براى همین قرآن کریم در باره آنان چنین هشدار مىدهد و با این تعبیر کوبنده مردمان را از آنان مىپرهیزاند، و موقعیّت اجتماعى آنان را خرد مىکند:
(وَ لا تُطِیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ* الَّذِینَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ دستور مسرفان را اجرا نکنید، آنان کسانیند که در زمین فساد مىکنند و (هرگز) دست به اصلاح )
واقعیّت اسراف
لازم است متوجّه این حقیقت باشیم که میانهروى و اسراف از امور واقعى است و آثار محسوس و عینى دارد؛ و آن دو، یعنى میانهروى و اسراف (که ضدّ میانهروى است )، دو طبیعت متضاد با یک دیگر دارند. و این دو امر، در همه بعدهاى کمّى و کیفى زندگى طبیعى و در سطوح مختلف تلاشهاى مادّى در جریانند، و تنها به خرج کردن و مصرف کردن و کیفیّت و کمیّت آن دو اختصاص ندارند، بلکه- بطور ضرورى- اصل مال و مالکیّت را، پیش از آنکه به مرحله مصرف برسد نیز، شامل مىشوند. بنا بر این، جمع تکاثرى مال نیز گونهاى اسراف است. در پرتو آنچه گفته شد، هر تجاوز از اندازه میانه اسراف است، خواه کمیّتى و مقدارى باشد و خواه کیفیّتى و اوصافى؛ پس اسراف در این موارد واقع مىشود:
(1)- در کمیّت مالکیّت.
(2)- در کیفیّت مالکیّت.
(3)- در کمیّت مصرف کردن.
(4)- در کیفیّت مصرف کردن.
و تعالیم اسلامى، اسراف را- بصراحت- عام دانسته و از فراگیر بودن آن سخن گفته است:
کلّ ما زاد على الاقتصاد إسراف؛ هر چه از حدّ میانهروى (و صرفهجویى) بگذرد، اسراف است.
ما فوق الکفاف إسراف؛ آنچه بیش از اندازه کفاف (بسندگى) باشد، اسراف است.
و این احادیث تفسیرکننده و توضیح دهنده آیات قرآنی هستند.
آثار مشترک دو اسراف (اسراف در مالکیّت، اسراف در مصرف)
قرآن کریم در باره مسرفان فرموده است که یُفْسِدُونَ وَ لا یُصْلِحُونَ*- فساد مىکنند و اصلاح نمىکنند*»، پس فساد از لوازم اسراف است، خواه در مالکیّت مال باشد و خواه در مصرف کردن آن.
و آشکار است که در پى فساد و تباهى سقوط و هلاک مىآید، پس عاقبت کار شخص مسرف چیزى جز فساد و تباهى نخواهد بود.
بنابراین، هلاک به همان گونه که از گذشتن از حد در مصرف برمىخیزد.
من لم یحسن الاقتصاد، أهلکه الإسراف؛ هر کس بخوبى میانهروى نکند، اسراف او را هلاک خواهد کرد، به همان گونه هم از تجاوز از حد در مالک شدن نتیجه مىشود
من یستأثر من الأموال یهلک؛ هر کس اموال زیادى را به خود اختصاص دهد، هلاک خواهد شد.
بنا بر این، فزون داشتن مال یکى از خاستگاههاى فساد در امّت و اجتماع است؛
فهم مجموعى موضوع
قرآن کریم، بر میانهروى و رعایت اقتصاد، در خوردن و آشامیدن تأکید کرده است، زیرا که فرموده خداى متعال: لا تُسْرِفُوا بدین معنى است که از حدّ میانه و معتدل تجاوز مکنید، و این معنى در این فرموده دیگر خداى متعال: وَ لا تَعْتَدُوا بصراحت بیان شده است. پس نهى از اسراف در لا تُسْرِفُوا، حد و میزان خوردن و آشامیدن را تعیین مىکند، یعنى همان حدّ مقتصدانه و متعادل در زندگى فرد، که مراعات آن موجب مىشود تا در زندگى اجتماع نیز موازنه (همخوانى و هماهنگى) به وجود آید. و این حدیث- که در فصل نیز آورده شد- مفهوم و مراد آیه مبارکه را بخوبى بیان مىکند؛ امام صادق «ع» مىفرماید:
«... و جوّز لهم أن یأکلوا قصدا، و یشربوا قصدا ... و من عدا ذلک کان علیه حراما
بر ایشان روا داشت تا از آن (مالى که دارند) با میانهروى بخورند و با میانهروى بیاشامند ... و آنچه از این حد تجاوز کند حرام است». سپس این آیه را مىخواند: وَ لا تُسْرِفُوا، إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ اسراف نکنید، که خداوند اسرافکاران را دوست ندارد». پس تصرّف انسان در مال خویش و به مصرف رساندن آن، اگر افزون بر اندازه اعتدال و میانهروى و صرفهجویى باشد، ممنوع است. و همین امر دلیل بر آن است که مصرف اسرافى، تصرّف در حقّ دیگران است (اگر در مال ایشان نباشد)؛ و به همین جهت حدیث آن را حرام شمرده است. و در حدیث آمده است که:
المسرف یأکل ما لیس له
شخص مسرف چیزى را مىخورد که به او تعلّق ندارد»، یعنى استفاده تا آن اندازه، حقّ او نیست، اگر چه مال خود او باشد (بژرفى بنگرید!).
اسراف در تولید و واردات
اسراف به تولید و وارد کردن کالاها نیز تعلّق مىگیرد. کسى که در تعالیم اسلامى بژرفى بنگرد- بویژه در «آیات اسراف و مسرفان»- خواهد دانست که هدف این تعلیمات، تثبیت یک اصل کلّى و عام است، در باره رابطه انسان با موادّ طبیعى و امکانات مادّى زندگى و فرآوردههاى صنعتى و وارداتى؛ اصلى که رابطه مذکور را محدود مىسازد ... و بوضوح مىگوید که این ارتباط ارتباطى وسیلهاى است نه هدفى. پس هر چه دست آدمى به آن مىرسد و فرصت بهرهبردارى از آن پیدا مىکند، لازم است که تنها به اندازه نیاز متعارف- نیاز فردى یا نیاز اجتماعى- از آن استفاده کند، و در همه موارد در صدد رفع نیاز برآید نه بیشتر؛ چنان که واژههایى که در قرآن کریم آمده است، چه خود واژه و چه مشتقّات آن، محدودیّت یاد شده را یادآور مىشود، مانند «الرّزق- روزى»، «الأکل- خوردن»، «الشّرب- نوشیدن»، «المتاع- کالا»؛ پس اسلام اجازه نمىدهد که پیوندهاى وسیلهاى محدود میان انسان و چیزها به پیوندهایى هدفى و نامحدود بدل شود، و روابط افزارى عرضى به روابط اصلى ذاتى و بهرهبرداریها و مصرف کردنهاى آزاد تبدیل یابد؛ زیرا که این چگونگیها همه، تحریف واقع است و مغشوش کردن طبیعت و چیزها، و مانعى است براى قرار گرفتن انسان در تراز اصلى خود، در زندگى طبیعى و مواهب و وجود و تکلیف، و وسیلهاى است براى غصب حقوق دیگران.
و آشکار است که اسراف و تجاوز از حدّ، در تولید و وارد کردن اجناس از خارج کشور، به دست کارخانهداران و واردکنندگان اسرافگر متکاثر صورت مىگیرد، چه آنان به تولید بیشتر و وارد کردن افزونتر مىپردازند، تا از این راه به درآمدهاى کلانتر و فراوانتر دسترس پیدا کنند، و به همین جهت در تولید و وارد کردن، از نظر کمّى و کیفى، به اسراف مىپردازند، و در میان مردمان، از راه تبلیغات فریبنده، تقاضاى کاذب پدید مىآورند. و اینها همه، مایه فاسد کردن افراد است، و مصرفى کردن اجتماع، و زیان رساندن به موادّ اولیّه، و مکیدن خونها و ایجاد نابسامانى اقتصادى.
و همه این امور که یاد شد، از پیامدهاى اقتصاد و مالکیّت آزاد است. و اسلام این گونه آزادیهاى فسادآور را (که امکان هر گونه قسط و عدلى را بر باد مىدهد)، طرد مىکند؛ و متوسّل شدن مسرفان و متکاثران به عنوانهاى ظاهر الصّلاح سودى براى ایشان ندارد، چه نمىتوان پذیرفت که برخى از دستورها و اوامر اسلام برخى دیگر را از میان ببرد،و امکان تحقّق آنها را بر باد دهد.
مسرفان مفسدانند!
شخص مسرف هم به خود ستم مىکند و هم به مردم، زیرا که از حدّ قوامى و اقتصادى مال و مالکیّت آن، و از حدّ اقتصادى کالا و مصرف کردن آن تجاوز مىکند، یعنى در داشتن افراط مىورزد، و در مصرف نیز، زیرا که آنچه را حق مصرف آن را ندارد به مصرف مىرساند. و این هم ظلم فردى است و هم ظلم اجتماعى.
و آشکار است که آنچه انسان اسرافکار- چه اسراف کمّى و چه اسراف کیفى- مصرف مىکند، مىتواند وسیله رفع نیازهاى اصلى و حیاتى مردمان دیگرى باشد؛ پس خوراکى که بیش از اندازه مىخورد، یا از سفره او نیمخورده بر جاى مىماند، مىتواند شکمهاى گرسنگان را سیر کند؛ و آنچه براى گرم نگاه داشتن کاخهاى خود و اطاقهاى فراوان آنها به مصرف مىرساند، مىتواند برهنگان و خانه بدوشان را در شبهاى سرد زمستانى گرم کند، بلکه این خود حق ایشان است که- بنا بر احادیث امامان معصوم ما به دست مسرفان تضییع مىشود. به همین گونه فرشها و بسترها و اثاث و پوششهاى تجمّلى و اترافى و نظایر اینها نیز از همین قبیل است که همه آنها مىتوانند رفع نیاز از نیازمندان کنند و برهنگان را بپوشانند و کلبههاى مستمندان را آباد سازند ... پس مسرفان بیقین مفسدند، و به گفته قرآن کریم: الَّذِینَ لا یُصْلِحُونَ اند که هرگز امید اصلاحى و پیمودن راه درستى از آنان نیست، مگر اینکه از این راه نادرست بازگردند، و از این کار نادرست دست بردارند.
عالمان دین و مسرفان دنیا
چون اسراف از عوامل سقوط فردى و ستم اجتماعى و از اسباب رواج فقر و ناکامى از سویى، و خودنمایى و بىبند و بارى از سویى دیگر در میان مردم است، بر علماى دین است که با اسراف به مبارزه برخیزند و با مسرفان و بردگان مصرف بیحساب کارزار کنند، و در این راه از همه وسایل و روشهایى که دارند مدد گیرند، تبلیغ، فتوى دادن، انتشار دادن کتابها و رسالهها، سخن گفتن بر منبرها، در مجالس و محافل و جمعه و جماعت، و تنظیم برنامههاى تربیتى براى دانش آموزان کلاسهاى ابتدایى، تا از نخستین سالهاى آموزش و پرورش زیانهاى اسراف را بیاموزند و آن را ترک کنند.
نیز لازم است که روال زندگى شخصى خود ایشان و کسانشان از هر رنگى از رنگهاى اسراف و اتراف منزّه و بدور باشد، و همچنین است مراسم و مجالس دینى که برپا مىدارند، یا بناهاى اسلامى که به ساختن آنها اقدام مىکنند و نظایر اینها.
امّت مسلمان و مسرفان
لازم است مسلمانان نیز مسرفان را طرد کنند، و هر کس که با مصرف کردن آنچه حق او نیست به دیگران زیان مىرساند از خود برانند؛ چه یکى از مهمترین مصداقهاى فریضه بزرگ «نهى از منکر»، نهى از اسراف است و ایستادگى سخت در برابر مسرفان و مصرفگران، که اغلب در میان ثروتمندان رفاه زده و اطرافیان و هواداران ایشان- و همچنین کسانى دیگر ...- بهم مىرسند، لیکن مبارزه با اسراف در هر مورد که باشد لازم است.
و شاید در میان زنان و افراد خانوادهها کسان بسیارى باشند که به این امر مهم توجه نداشته باشند و از اسراف و مصرف بیش از اندازه اجتناب نکنند، پس بر هر فرد از افراد خانواده واجب است که خود را به پرهیز کردن از اسراف عادت دهد، و هر جا با آن رو به رو شود به مبارزه با آن بپردازد، و ریشههاى آن را به هر صورت که ممکن است برکند.
و بر ائمّه جمعه و جماعت و خطیبان لازم است که آثار بد و منفى مصرف تکاثرى و اسرافى را به مردم همواره بگویند، و از آنها آگاهشان سازند، و از بىتوجّهى به آن آثار ویرانگر فردى و اجتماعى و اخلاقى و ... سخت بیمشان دهند.
پی نوشت: الحیاة با ترجمه احمد آرام، ج4، ص: 332 و بعد
پایان پیام /
نظر شما