خبرگزاری شبستان: «روشنفکری در ایران» از جمله موضوعاتی است که در دهه های گذشته اذهان بسیاری از اندیشمندان ایرانی را به خود مشغول کرده است. در نوشتار پیشین، مبحث «ورود روشنفکری به ایران» را از منظر رهبر معظم انقلاب اسلامی مورد بررسی قرار داردیم. در نوشتار پیش رو با پیگیری این موضوع، جزئیات بیشتری از سیر مواجهه ایرانیان با تفکر غرب جدید را از نگاه حضرت آیت الله خامنه ای واکاوی می کنیم:
روشنفکری نسل اول ؛ بی اعتنایی به ایران و اسلام
روشنفکری ایران با خصلت الحاد و بیاعتنایی به دین متولد شد، این دو خصوصیت؛ بیاعتنایی به ایرانیگری و بیاعتنایی به اسلام و شما یک نگاهی و یک مروری در روشنفکرهای نسلهای اول بیندازید.
اکنون من سه نفر از این شخصیتها و پیشروان روشنفکری در ایران را اسم میآورم؛ میرزا ملکم خان ارمنی، میرزا فتحعلی آخوندزاده، حاج سیاح محلاتی. این کسانی که اولین نشانهها و پیامهای روشنفکری قرن نوزدهمی اروپا را وارد ایران کردند، به شدت نامطمئن بودند، مثلا میرزا ملکم خان که داعیه روشنفکری داشت و میخواست علیه دستگاه استبداد ناصرالدین شاهی روشنگری کند، خود دلال معامله بسیار استعماری و زیان بار رویتر بود!
موازنه مثبت روس و انگلیس بر سر منابع ملی ایران!
میدانید که در بیست سال آخر زندگی ناصرالدین شاه، انحصارات خارجی، پدر این مملکت را درآورد. انگلیسیها میآمدند انحصاری میگرفتند- انحصار گمرکات، انحصار دخانیات، انحصار راهآهن و ... باز روسها از آن طرف میآمدند و میگفتند شما به رقیب ما امتیاز این معامله انحصاری و این به اصطلاح تجارت را دادید، باید به ما هم بدهید، به آنها هم چیزی میدادند!
بعدها اسم این را موازنه مثبت گذاشتند؛ موازنه بین روس و انگلیس در سیاست خارجی و ارتباطات اقتصادی؛ منتهی بر مبنای مسابقه! یک چیزی به این قدرت بدهند، دیگری فردا بگوید چرا به من ندادید؛ اینها هم بگویند بگیر این هم مال تو، باز او بگوید مال من کم شد، بگویند این هم مال تو. ایران را به نفع خاندان سلطنت یعنی همان ناصرالدین شاه و درباریها و هر کسی که بتواند از این سفره یغما لقمهای ببرد، غارت میکردند.
وقتی میرزا ملکم خان پیام آور نوگرایی می شود!
این آقای روشنفکری که به عنوان معروف ترین پیام آور روشنفکری و روشن گری در ایران مطرح بود- یعنی همین میرزا ملکمخان- خودش دلال قضیه رویتر بود. در همین انحصار معروف تنباکو –که میرزای شیرازی، مرجع تقلید وقت، آن را تحریم کرد و جلوی این معامله زیانبار را گرفت- میرزا ملکمخان خودش دلال آن بود. یکی از دلالیهای عمده میرزا ملکم ارمنی، همین قضیه رژی بود که دربار هم آن را قبول کرد. این آدم میخواهد در ایران پیامآور روشنفکری باشد یعنی مردم را به آینده، به تجدد و نوگرایی دعوت کند؛ ببینید مردم چه از آب درمیآیند!
میرزا فتحعلی آخوندزاده و حاج سیاح
من نمیدانم شما چقدر از تاریخ معاصر اطلاع دارید و چقدر آن را خواندهاید.
از یک بعد دیگر، میرزا فتحعلی آخوندزاده شبیه میرزا ملکمخان است. این آخوندزاده، از خامنه است. من از خامنهایهای قدیمی و بعضی از خویشاوندان خودمان چیزهای زیادی نسبت به او شنیدهام و میدانم.
ایشان قبل از انقلاب اکتبر به قفقاز رفت و در روسیه سر سفره تزارها نشست و با کمک تزارها و زیر سایه آنها، به خیال خودش بنا کرد علیه دستگاه استبداد ایران مبارزه کردن! این مبارزه، مبارزه نامطمئنی بود؛ این قابل قبول نبود. اولین چیزی را هم که اینها هدف قرار میدادند، به جای اینکه بیشتر به استبداد و جهات سیاسی بپردازند، به دین و اعتقادات مردم و سنتهای اصیل بومی میپرداختند.
حاج سیاح هم نمونه سوم است. او شرح حال و زندگی خودش را در سفر اروپایی نوشته است. کسی که این کتاب را بخواند، شک نمی کند که در این کتاب، به صورت سفارش شدهای سعی شده، با هر جایی که پای یک روحانی آزاده بزرگ در میان است، برخورد شود؛ عملا نام او کتمان شود و ماجرای او مطرح نگردد، روشنفکری در ایران، اینگونه متولد شد.
هرم وارونه مشروطه
طبقات بعدی روشنفکری هم در ایران، طبقات مطمئنی نبودند؛ بیشتر، شاهزادهها و اشراف و اعیانزادهها بودند. شما شرح حال سهجلدی عبدالله مستوفی را نگاه کنید که خودش آن را نوشته است. خود او هم از همان روشنفکران است؛ ضمنا از اعیانزادهها و خانزادههای دستگاه قاجار است، البته او شخصیت متعادلی است؛ شخصیت منفی به نظر نمیرسد. اگر شما به آن کتاب نگاه کنید، خواهید دید که آن افرادی که اولین پرچمها و پیامهای روشنفکری، با آنها دیده و شنیده و شناخته میشد، چه کسانی بودند.
تاریخ مشروطیت و عبرت های عجیب تاریخی
من بارها به دوستان گفتهام که تاریخ مشروطه را مقداری مطالعه کنید، عبرتهای خیلی عجیبی در تاریخ مشروطیت هست. اصلا علت اصلی اینکه در آنجا این جریان عدالتخواهی اسلامی به جریان مشروطه انگلیسی و غربی و مجلس شورای اسلامی به مجلس شورای ملی تبدیل شد، حضور یک عده روشنفکران وابسته به غرب بود، البته همه آنها خائن نبودند -من این را به روشنی میتوانم ادعا کنم که همه خائن نبودند- اما خیلی از آنها غافل بودند، خیلی از آنها فریبخورده و خیلیها اسیر هوی و هوس بودند.
شما در بین رجال سیاسی آن روز ببینید؛ اول کسی که کلمه مشروطه را به کار برده -غیر از آن انجمنها و مجامع پایین و پنهان- و از رجال سیاسیای بود که نفوذ داشت و توانست کاری بکند، میرزا نصرالله نائینی بود؛ یعنی مشیرالدوله بعدی که اول مشروطه وزیر خارجه بود و بعد نخست وزیر شد.
میرزا نصرالله نائینی پدر دو نفر روشنفکر است؛ حسن مشیرالدوله- پیرنیای بعدی- و حسین مؤتمن الملک که رییس مجلس بود، البته این دو نفر، آدمهای خائنی نبودند؛ نه حسن مشیرالدوله خائن بود، نه حسین مؤتمن الملک. حسین مؤتمن الملک همان کسی است که در زمان نمایندگی مدرس، رییس مجلس بود و رییس مقتدری بود؛ حتی با رضاخان هم برخورد مختصری در برههای از زمان داشت. اما این دو نفر، روشنفکرهای غربزده، یعنی اسیر تفکرات غربی بودند، البته پدرشان میرزا نصرالله -که مرد- تحت تأثیر فرزندانش بود. اسم مشروطه را در دهان او انداختند، او آمد و در نامهای که متحصنین در سفارتخانه تهیه کردند، نوشت: شما مشروطه میخواهید. مشروطه را بردند و دنبال این مشروطه حرکت کردند.
علما و مشروطیت
در بین علما هم اول کسی که اسم مشروطه را آورد، مرحوم سیدمحمد طباطبایی بود. پسرش محمد صادق روشنفکر غربزده بود -البته من سلامت او را خیلی نمیتوانم تضمین کنم- آقازاده مرحوم سید محمد، روشنفکر بود! آن مقداری که من میتوانم بگویم، این دو وزیرزاده، آدمهای سالمی بودند -چون بعدا امتحاناتشان را دادند- این آقا را نمیتوانم بگویم سالم بود. او روی پدرش اثر گذاشت و اسم مشروطه را آوردند.
مشروطه چگونه «مشروطه» شد؟
مرحوم شیخ فضلالله نوری در آن تحصن اول –ظاهرا تحصن قم بود- پرسید این مشروطه که شما میگویید، چیست؟ مرحوم سیدمحمد طباطبایی نتوانست توضیح دهد. گفت: مگر شما نمیخواهید که مملکت قانون پیدا کند؟! مملکت بیقانون است، استبداد است؛ قوانین اسلام بیاید و مملکت را قانوندار کند. مگر شما نمیخواهید این را بگویید؟ علما همین را میخواستند، مردم هم این را میخواستند، منتهی شیخ فضلالله میگفت که همین را بگویید، چرا کلمه مشروطه را میگویید؟! التفات میکنید؟ یعنی این نفوذ روشنفکری در آن مراکز بود. بعد هم به مجرد اینکه اسم مجلس شورای اسلامی و اسم قوانین دینی آمد، در همان روزنامههای آن روز، شروع به هوچیبازی کردند که اینها چیست؛ اینها ارتجاع است، اینها عقبماندگی است.
خارجی ها و مشروطه
دستگاههای خارجی هم به آنها کمک میکردند؛ دستگاههای خارجی، آن وقت اسمگذاری هم کردند، گفتند محافظهکاران، میانهروها و اصلاحطلبها. سه نام در کنار هم ردیف کردند. در مکاتبات و مراسلات سفارت انگلیس و روس و اینها، این عناوین هست که عدهای محافظهکارند و در رأسشان شیخ فضلالله نوری است؛ عدهای هم میانهرو هستند، یعنی آن مشروطهخواههای معتدل؛ یک عده هم اصلاحطلباند، فرض کنید مثل تقیزاده. آنهایی که آن زمان بودند، کمک و حمایت کردند و روزنامه نوشتند.
چنین شد که شد...
خب، آن وقت نتیجه چه شد؟ البته آنها غلبه پیدا کردند در دستگاه طرفدار اسلام و حق دو عیب اساسی بود، یکی اینکه طرح مشخصی نداشتند عدالت میخواستند اما وقتی که بنا بود طرحی برود و تثبیت و امضا شود چیز مدون آمادهای نداشتند برخلاف مشروطه که یک چیز آماده تجربهشدهای بود که وسط گذاشتند، دوم اینکه سر چیزهای کماهمیت با هم اختلاف میکردند. این به نظر من نکته خیلی مهمی است سر مسایل غیراصولی با هم اختلاف میکردند...
برگرفته از کتاب دغدغه های فرهنگی(شرح مزجی از بیانات محوری مقام معظم رهبری در سال 1373 با استفاده از بیانات معظم له)
پایان پیام/
نظر شما