خبرگزاری شبستان: هرچند احمدجو هنوز زیر سایه «روزی روزگاری» روزگار حرفهای خود را میگذراند، اما باید اعتراف کرد در نمایش روزگار قدیم کارگردان موفقی است. آرزویی که کارگردانهای بسیاری در دل داشتند و در عمل نشد. اگر مثلا از گاو مهرجویی صرف نظر کنیم، کارگردان دیگری را سراغ نداریم که توانسته باشد تصویری اینطور شفاف، دقیق و صمیمی از مردم قدیم ایران نشان دهد.
احمدجو خیلی ساده و بی تکلف راه و رسم آدم بودن رایادآوری می کند. مثل آئین شبیه خوانی با آهنگ، نمایش، طنز و پند و اندرز بیننده را جذب می کند و به یادش می آورد که انسان است و اشرف مخلوقات و چه وظایفی به عهده اوست.
«پشت کوههای بلند» روایتگر داستان «سامشا» است که حالا پادشاه شده، همراه با ملک خاتون، شمس وزیر، قشون سالار و دیگر خدم و حشم معمول پادشاهان از جمله تلخک دربار، برای تفرج، شکار و خوشگذرانی به اصفهان میآید.
رتبه اول: تیتراژ
بی بروبرگرد تیتراژ سریال «پشت کوهای بلند» یکی از ویژگیهای برجسته سومین کار تلویزیونی احمدجو است. ویژگیای که هنوز مورد اتقاد منتقدان قرار نگرفته. موسیقی تیتراژ سریال با صدای 2برادر دوقلو به نامهای علی و محمد سعیدی خوانده شده و از موسیقی اصفهان در آن استفاده شده است. هماهنگی و همنشینی موسیقی، فضای سنتی معماری، غلبه رنگ آجری و خاکی در تیتراژ با توجه به اینکه فیلم در فضایی شبیه به استانهای مرکزی میگذرد همه از نگاه دقیق و هنرمندانه برای سامان یافتن این تیتراژ حکایت دارند. اسامی نستعلیق خوشنویسی شده و اندازه و رنگ و همچنین ظهور و محوشان کاملا متناسب با ریتم موسیقی و فضای تیتراژ است. اما در عنوانبندی یک نکته جالب دیگر نیز وجود دارد و آن این که برخی اسامی در کادرهای دوخطه سفید نوشته شدهاند که بخوبی سنت تذهیب و خطاطی در صفحه مذهّب را یادآور میشود و بسیار دلنشین است.
این روزها موسیقی تیتراژ این سریال از زنگ موبایلها هم شنیده میشود، حتی اگر با با موسیقی سریال «روزیروزگاری» ارتباط نداشته باشد و یا به آن ماندگاری نباشد.
سمفونی لهجهها
ارایه لهجههای خوب و متنوع یکی از برگهای برنده این سریال است. در «پشت کوهای بلند» لهجه ها متعدد و متنوع است و از لهجه اصفهانی گرفته تا مشهدی و تهرانی در کار شنیده میشود. استفاده درست و به جا از لهجهها و گویشهای محلی اساسا یکی از دغدغههای این کارگردان 60 ساله است. او درباره ریشه این دغدغه میگوید: «زبان جایی که من در آن بزرگ شدهام ریشه در زبان پهلوی دارد و نزدیک به زبان اوستا است و این واژهها مثل نقل و نبات بین مردمی که من در میان آنها زندگی میکنم، میچرخد متاسفانه نزدیک به 40 سال است که برخی از واژهها به مرور میان مردم کمرنگتر میشود، همین توجه من به اصل زبان باعث شده است که با زبانها و گویشهای مختلف آشنایی پیدا کنم، در واقع لهجهای که محمود پاکنیت در مجموعه «پشت کوهای بلند» با آن صحبت میکند مربوط به هیچ منطقهای در ایران نیست و آمیختهای از اصطلاحات شهرهای مختلف است».
راز توفیق گویشها
هرچند این کار میتوانست به سرنوشت پرگلایه سریالهایی مثل «مسیر زایندهرود»، «شهر دقیانوس» و... درباره ایراد لهجه بازیگران گرفتار شود، اما تدبیر احمدجو شاید برای اولین بار در فیلمهایی که از شبکه سراسری پخش میشوند کار را سامان داد. او برخلاف دیگر کارگردانها به سراغ بازیگران بومی رفته و به این ترتیب اعتراضهای احتمالی در کم و کاستی لهجهها خنثی شده. البته احمدجو استفاده از لهجه و گویش درست اصفهانی –لهجهای که بیش از همه در این سریال شنیده میشود- را تنها وابسته به استفاده از بازیگر اصفهانی نمیداند و معتقد است: «به عنوان کارگردان اگر به سراغ لهجه خاصی رفتید، باید با واژهها آشنایی عمیقی داشته باشید در غیر این صورت نوع دیالوگنویسی شما از اصل دور میشود. خصوصا لهجه شیرین اصفهانی که ویژگیهای فراوانی از جهت دستوری و اصطلاحات منحصر به فرد دارد و عدم آشنایی دقیق با آن حاصل از گرتهبرداری ضعیفی میشود که دست کم برای مردم اصفهان چندان جذابیتی ندارد».
انتخاب یا ایجاب
انتخاب بازیگران بومی هرچند به بیان بهتر گویشها کمک کرده و از طرفی بازیگران این مناطق را معرفی میکند، اما با این تدبیر احمدجو شاهد بازی چندان درخشانی از این بازیگران نیستیم. ضعفی که به بازیگران پایتخت نشین و حرفهایتر هم گاه تعمیم پیدا میکند، چرا که اساسا انتخاب بازیگران شناخته شدهتر با وسواس «روزی روزگاری» انجام نشده، آنچه احمدجو ضمن تایید تلویحی چنین دربارهاش توضیح میدهد: « انتخاب بازیگران در گذشته آسانتر از الان بود، چرا که اینقدر تولید سریالها بالا نبود و بازیگران تا این حد در کارهای مختلف نبودند. در حال حاضر پیدا کردن بازیگرانی که بتوان نقشهای سخت را به آنها سپرد و وقتشان هم آزاد باشد کمی مشکل است. در زمانی که «روزی روزگاری» را ساختم انتخاب بازیگران به راحتی انجام شد، چون دقیقا میدانستم بازیگرهر نقش چه ویژگیهایی باید داشته باشد».
گر تو با چشم ارادت نگری
«پشت کوهای بلند» نسبت به «روزی روزگاری» خوشرنگتر، چشمنوازتر و پر از کاراکتر است، اگر از انتخابهای دم دستی طراح صحنه و چهرهپردازی بگذریم. هرچند داستان این سریال به زمان و مکان مشخصی وابسته نیست، اما به هرحال روایت مربوط به مردم قدیم ایران است و انتظار میرود این در قاب تصویر دیده شود. در حالی که پارچههای به کار رفته برای لباس بازیگران گاه خیلی به نظر شما آشنا میآیند چرا که به راحتی در بازار مولوی هم قابل رویتاند. البته استفاده از سنگهای زینتی برای تاج و دیگر ملحقات شاه و همراهان را هم به اینها باید اضافه کرد. به عبارتی دیدن این سریال با حس نوستالژیک «روزی روزگاری»ست که میتواند ذهن را از این جزییات دور کند و دوباره لحظههای شیرینی از یاد صمیمیت مردم قدیم ایران بیافریند.
یک جای خالی بزرگ
برخلاف کارهای قبلی احمدجو داستان واحدی را دنبال نمیکند و بعد از چند قسمت اول که به معرفی شخصیتها گذشت، در هر نوبت یک داستان مستقل را روایت میکند که به نظر میرسد در جذب مخاطب موثر است. طنز این سریال از طنز روزی روزگاری بیشتر است و اصلا پر است از کمدی موقعیت. هرچند هیچکدام از بازیگرها نتوانستهاند لحظات بدیع مواجه مراد بیگ –با بازی خسرو شکیبایی- و خاله لیلا –با بازی ژاله علو- را خلق کنند.
البته احمدجو در ساخت پشت کوههای بلند همچنان روزی روزگاری را از نظر دور ندارد و در سکانسهایی یاد و خاطره مرحوم خسرو شکیبایی را زنده میکند و از بازی درخشان و بهیادماندنی ژاله علو در سریال روزی روزگاری یاد میکند. به این ترتیب که نقش مرادبیک یا زندهیاد خسرو شکیبایی را اینبار علیرضا شجاعنوری ایفا میکند. خاله لیلای داستان را هم مهتاج نجومی بازی میکند. احمدجو ضمن بازآفرینی بخشهای کمی از روزی روزگاری خواسته تا ادای دینی کرده باشد به شکیبایی و خانم ژاله علو و حتی در گفتوگویی هم اشاره کرده است که اگر شکیبایی هنوز زنده بود، حتما از او برای بازی در پشت کوههای بلند نیز دعوت میکردم و یکی از شخصیتهای اصلی داستان را به او میسپردم».
مخاطب کجاست؟
جدا از همزمانی پخش سریال «پشت کوهای بلند» با یورو 2012 که علاوه بر این سریال بازار جذب مخاطب دیگر برنامههای سیما را هم کساد کرد، افزایش شبکههای داخلی، گسترش استفاده از شبکههای ماهوارهای و دیگر ابزارهای ارتباط جمعی دلایلی است که به زعم کارگردان باعث شده این کار به اندازه «روزی روزگاری» بیننده نشده باشد. هرچند «تفنگ سرپر» احمدجو هم با استقبال روزی روزگاری مواجه نشد. شاید به این دلیل که این کارگردان گزیدهکار نتوانست تفاوت میان نسلها را شناسایی و خوراک مورد نیاز آنها را در همین کارهای تاریخی سبک خود بگنجاند. چه مخاطب «روزی روزگاری» از دهه 70 تا مخاطب «پشت کوهای بلند» در دهه 90 راه بسیاری را به لحاظ فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی آمده که نمیتوان جمع این تغییرات را به خصوص در سریالسازی با مخاطب هفتاد میلیونی نادیده گرفت.
در دهه 60 و 70 که مشکلات زیادی بر سر سریال سازی از نظر بصری و تجهیزات ساخت وجود داشت، فیلمنامهها گفتوگو محور تنظیم میشدند، اما اکنون تکیه بیش از اندازه روی دیالوگ مخاطب را دلزده میکند. حال آنکه گاه حتی بازی بازیگران این سریال تحت تاثیر فیلمنامه گفت و گو محور آن قرار گرفته است.
یک تصمیم
علاوه بر انتخاب زمان نامناسب برای پخش برنامهای انتخاب شبکه نامناسب هم میتواند باعث افت مخاطب شود. مشخص نیست چرا مدیران سیما تصمیم گرفتهاند کاری با چنین فراگیری را به جای شبکه یک -که شعار شبکه ملی را همراه خود دارد- از شبکه سه، با تعریف شبکه ورزش و جوان و به تازگی تنها شبکه جوان پخش کنند. در حال حاضر مساله تقسیم بندی حرفه یی شبکه ها بر اساس اهداف و ماموریت هایشان تقریبا فراموش شده و اصل ماجرا بر جذب هرچه بیشتر مخاطبان قرار گرفته است و بر همین اساس شبکه سه میتواند در کنار سریالی مانند «ستایش»، «پشت کوهای بلند» را هم تولید کند.
هرچند احمدجو پیش از پخش سریال از تلویزیون در یکی از مصاحبههای خود گفته بود: سریال پشت کوهای بلند دنباله روزی روزگاری نیست، ولی آن فضا را تداعی میکند. این مجموعه برای پخش در شبک سه طراحی شده که همیشه کارهای مفرح پخش میکند. در روزی روزگاری هم هرجا که میشد من سعی کردم از طنز وارد کمدی بشوم و یک شوخی که بهنظرم میرسید جرأت پرداختن به آن وجود دارد و حداقل یخ نیست، به کار بردم»، همین.
پایان پیام/
نظر شما