شبستان؛مسألهای که نگارش این مکتوب را خطاب به شورای شهر تهران در این مقطع ایجاب میکند، مسألهای است که شاید در نگاه اول ارتباط مستقیمی با شورای اسلامی شهر تهران نداشته باشد، ولیکن با تعمق و تأمل بیشتر و کشف زوایای پنهان آن، پیوند و نسبت آن با مسألهی ما و دولت انگلستان بیشتر مشخص خواهد شد.
اما مسأله چیست؟ مسأله، وجود نامی آزار دهنده بر روی یکی از خیابانهای مرکزی شهر، در مجاورت با دانشگاه تهران است. نام یک شخص؛ شخصی که بیشتر به عنوان یک ادیب و دانشمند نزد ایرانیان شناخته میشود و یا به عبارت بهتر اینطور شناسانده شده است و احتمالاً به پاس یک عمر خدمت و تلاش صادقانه!!! به فرهنگ و تمدن ایران، اینک شاهد حک نام وی بر روی یکی از خیابانهای تهران هستیم.
به طور قطع نمادها و نشانهها قابلیت بسیار بالایی را در جهت انتقال معانی دارا هستند (اصلاً علت وجودی نماد و نشانه، همین است.) و گاهی اوقات یک نماد شاید بیشتر از ساعتها سخنرانی و صدها کتاب و مقاله این توانایی را داشته باشد که معنا را به کنه وجود مخاطب منتقل سازد. علائوه بر این که یک نماد، میتواند در برگیرندهی تمامی آرمانها، ارزشها و اصول مورد احترام یک جامعه باشد.
نمادها و نشانههای شهری نیز نه تنها از این قاعده مستثنی نیستند بلکه شاید یکی از مهمترین عرصهها جهت عرضه آرمانها و ارزشهای یک شهر در قالب نمادها باشند. قصد این نیست به این امر پرداخته شود که متصدیان مدیریت شهر تهران در این زمینه تا چه حد موفقیت حاصل کردهاند و به چه میزان از این امر مهم غافل بودهاند، بلکه هدف تأکید بر یک مقولهی مهم در این زمینه و نامگذاری خیابانهای شهر تهران است و آن هم تنها یک خیابان خاص؛ خیابانی که از سالهای دور به این نام شناخته میشود و با مصوبهی اعضای اصلاحطلب و روشنفکر مآب شورای شهر اول تهران با همین نام تثبیت شد. خیابانی در مجاورت دانشگاه تهران، خیابان «ادوارد براون».
حقیقتاً، ادوارد براون کیست؟ آیا به راستی براون خادم فرهنگ و تمدن ایرانی است؟ این به اصطلاح خدمتگزار فرهنگ و تمدن ایرانی به پاس کدامین خدمات مورد تحسین و تقدیر قرار میگیرد؟
شاید در نگاه اول نفی براون به عنوان ادیب، دانشمند و دوستدار فرهنگ و تمدن ایرانی با توجه به هجمهی تبلیغاتی که حامیان وی در بالا بردن وی در حد اسطوره تاریخی و ادبی انجام دادهاند، دشوار باشد. با تعمق و تأمل بیشتر بر کارنامه و سوابق ادوارد براون در ایران و با توجه به اسناد و شواهد تاریخی مشخص خواهد شد که این استاد زبان و ادبیات فارسی که در پوشش یک پزشک وارد ایران گردید و هرگز به طبابت نپرداخت، جاسوسی بود در خدمت دستگاه اطلاعاتی بریتانیا و مأمور به انجام وظایفی خاص.
براون که بیشتر در ایران با آثار معروفش تحت عناوین «تاریخ ادبیات ایران»، «انقلاب مشروطیت ایران» و «یکسال در میان ایرانیان» شناخته میشود مروج اصلی فرقهی ضالهی بهاییت بود. کاری که او موظف بود از دو راه به انجام رساند: ترجمه، چاپ و نشر آثار بهاییان و مطرح نمودن و بر سر زبان انداختن نام بزرگان ایشان بود. (ر.ک. یکسال در میان ایرانیان نوشتهی ادوارد براون و تصریح وی در این خصوص)
عناد و عداوت با علمای شیعه از «علامه حلی» تا «شیخ فضلاله نوری» از جمله علایق و نقاط برجستهی آثار وی است که در جای جای آثارش به ویژه کتاب «تاریخ ادبیات ایران» و «انقلاب مشروطیت ایران» قابل رؤیت است. آثاری که مطالعهی دقیق آنها حاکی از رسالت پنهان براون در کنار سایر مأموریتهایش برای تحریف تاریخ ایران و بازنویسی آن براساس سیاستهای استعماری انگلستان است.
تحریف دو رویداد حساس تاریخ معاصر ایران یعنی «جنبش تنباکو» و «نهضت مشروطیت» دو نمونهی مهم از این تحریفهاست که براون سعی کرده است در آن با بینش استعماری وقایع را در جهت منافع انگلستان و با تلاش برای تخریب علمای شیعه و به حاشیه بردن نقش غیرقابل انکار ایشان در مقاطع حساس تاریخ ایران تقریر و تنظیم کند.
با تمامی این اوصاف باید پرسید اگر این کارنامه و سوابق براون در خیانت بر مردم ایران تا به امروز تحت تلاش شاگردان و هوادارانی چون «حسن تقیزاده»، «عیسی صدیق»، «محمد قزوینی»، «حسین کاظمزاده»، «یحیی دولتآبادی» و اخلاف ایشان که شرح خیانتها و وابستگیهای ایشان خود شرح مثنوی هفتاد من است، تا به امروز مخفی مانده و به عکس از وی چهرهای ادیب و فرزانه در ذهن عوام و خواص مردم ایران ترسیم گردیده، اینک با آگاهی مستدل و مبتنی بر اسناد و شواهد تاریخی که از خیانتهای براون در دست داریم، وظیفهی ما چیست؟ تکلیف ما در قبال چهرهای در خدمت استعمار انگلستان که شاید تا به امروز به علت جهل یا غفلت ما به خلاف به عنوان فردی در خدمت فرهنگ و ادب ایرانی معرفی میشد، چه باید باشد؟
حال با توجه به آن چه که چندی پیش تحت عنوان کاهش سطح مناسبات با انگلستان و یا صورت معقولتر آن یعنی قطع رابطه با انگلستان مطرح شد، سهم شورای اسلامی شهر تهران چیست؟
در مقطع کنونی و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، که انگلستان از وارد آوردن هیچ ضربه و هجمهای به نظام جمهوری اسلامی ایران فروگذار نکرده و سایر همپیمانانش را در برابر نظام و مردم ایران به صف میکند، رواست اعضای شورای شهر تهران دست روی دست گذارده و نام یک جاسوس و مأمور استعمار پیر را بر یکی از خیابانهای تهران تحمل کنند؟
اینک که آستانهی صبر و طاقت اقشار مختلف مردم ایران از تلاش و اقدامهای خصمانهی انگلیسیها در طول تاریخ بر ضد کشورشان به سرآمده رواست که نام یک مروج بهاییت هر روزه در مقابل چشم هزاران نفر از مردم متدین تهران آن هم در جنب مهمترین دانشگاه کشور شکنجهی اعصاب و روان ایشان شود؟
اگر بنا بر نامگذاری میادین، خیابانها و سایر اماکن شهری بر مبنای اسامی مشاهیر جهان است چرا به نامگذاری خیابانها به نام افرادی که به موازات ارزشها و آرمانهای انقلاب اسلامی حرکت کردهاند، مبادرت نورزیم؟! چه مانعی بر سر راه است که در شهری که پیش از این خیابانهایش مزین به نام چهرههای ارزشمندی چون «خالد اسلامبولی، بابی ساندز، احمد قصیر، فتحی شقاقی، عماد مغنیه و ...» گشته است اینک نیز در ادامهی همان راه تابلوهای خیابانهای تهران با نامهایی نظیر «سیدحسن نصرالله»،«مروه شربینی» یا حتی «ادواردو آنیلی» آراسته نشود؟!
پایان پیام/
نظر شما