دکتر قاسم پور حسن، استادیار گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی و از صاحب نظران حوزه علوم انسانی است. ایشان در گفت و گوی اختصاصی با خبرنگار شبستان به تبیین مولفه هایی چون ماهیت علوم انسانی اسلامی، چگونگی دستیابی به این علوم در سطح جامعه ایران، جایگاه فعلی علوم انسانی در کشور و نقد برخی موانع در راه تحقق و وصول به موارد یاد شده، پرداخته اند که در ذیل می خوانید.
جناب آقای دکتر پورحسن، به عقیده جنابعالی آنچه را که امروز از آن به عنوان علوم انسانی اسلامی یاد می کنیم، اساساً وجود دارد، اگر چنین است، ریشه آغازین اش کجاست و چه مولفه هایی را شامل می شود؟
بحث علوم انسانی اسلامی مدت هاست مطرح شده است؛ شاید این دیدگاه که علوم انسانی غرب متناسب با نیازهای جامعه اسلامی و به طور خاص با کشور ایران نیست، حرف جدیدی نباشد.
معتقدم درست از زمانی که سیدجمال مسئله انحطاط تمدن اسلامی را مطرح و عنوان کرد که باید در صدد احیای آن باشیم، مهمترین مولفه این احیا، احیای علم و دانش بود، یعنی بعد از آن بود که دغدغه مواجهه با غرب شکل گرفت.
ما دیدیم مؤلفه مهم پیشرفت غرب، فقط در صنعت نیست، بلکه در حوزه های مختف علوم انسانی نیز هست. غرب به سبب نیاز خویش، حوزه هایی را شکل داد که سبب دگرگونی در علوم انسانی شد.
البته غرب تعابیر مختلفی از علوم انسانی حسب سنت های آلمانی، فرانسوی و انگلیسی داشت و گاهی از این علوم به عنوان علوم روحی، علوم انسانی و علوم معنوی یاد می کرد؛ نکته مهم در این راستا آن است که علوم انسانی اسلامی در دوره جدیدتر یعنی به مدت دو دهه است که تبدیل به استراتژی، پروژه و هدف اصلی ایران تبدیل شده است.
می توانم بگویم غیر از ایران، گرچه دیگر کشورهای اسلامی نیز دغدغه داشتن علوم انسانی متناسب با نیازهایشان را دارند اما حقیقت این است که دغدغه علوم انسانی اسلامی به معنایی که ما در کشورمان از آن سخن می گوییم را ندارند، پس با این اوصاف ما داریم از معنای خاصی از علوم انسانی اسلامی سخن می گوییم.
این معنای خاص که اشاره کردید، دقیقا چیست؟
ببینید، ما علوم انسانی را می خواهیم که خاستگاهش اسلام، براساس نیازهای جامعه اسلامی و نهایتا برای مرتفع ساختن نیازهای یک فرد مسلمان باشد؛ پس به نظر می رسد که ما در کشورمان خواهان چرخش و دگوگونی بنیادی در حوزه علوم انسانی هستیم؛ بنابراین باید تعریفی درست از آن را ارائه کنیم.
با این اوصاف می توان نتیجه گیری کرد جمهوری اسلامی ایران، از داعیه داران علوم انسانی اسلامی است، اما در اینجا با توجه به اظهارات جنابعالی این پرسش مطرح است که چه نگرش یا دیدگاه هایی در حوزه کاربردی کردن و یا اساساً رسیدن به علوم انسانی اسلامی در کشور وجود دارد؟
معتقدم چهار نگرش برای علوم انسانی اسلامی داریم که یک نگرش می گوید ما می توانیم علوم انسانی اسلامی را داشته و به آن دست یابیم، اما نگرش دوم کاملا مخالف با دیدگاه نخست بوده و می گوید علم، علم است، علوم انسانی، علوم انسانی است و علم برخاسته از عقل جمعی بشر و منبعث از بشر است و معنی ندارد سخن از علوم انسانی جدید یا علوم انسانی اسلامی زده شود.
دیدگاه سوم وصول به علوم انسانی اسلامی را ممکن می داند اما به دنبال ضرورت و کاربست های آن است و نهایتاً نگرش چهارم می گوید ما به علوم انسانی اسلامی نیاز داریم اما این مهم دست یافتنی و به دست آمدنی نیست چراکه علوم انسانی برخاسته از عقل و تاریخ بشر است و ما نمی توانیم علوم انسانی را تبدیل به یک نگاه خاص یا اسلامی بکنیم.
من شخصا معتقدم علوم انسانی اسلامی را باید با نگاه تلفیق گرایانه ببنیم؛ به این معنا که علوم انسانی اسلامی ممکن پذیر و محقق شدنی است اما نه به بهای اینکه دستاورد بشری را کنار بگذاریم یا بگوییم تمام آنچه که عقل جمعی بشر یا مغرب زمین در حوزه علوم انسانی بدان دست یافت را کاملاً از خود دور کنیم.
معتقدم پایه های علوم انسانی به لحاظ معرفتی می تواند دچار تغییر و تحول شود و همچنین به لحاظ غایات؛ اما به لحاظ روش و موضوع می تواند حفظ شود؛ یعنی ما می توانیم دستاوردهای تاکنون بشر را استفاده کنیم اما برایش خاستگاه معرفتی جدیدی را تعریف و ارائه دهیم.
بنابراین مولفه های اساسی علوم انسانی اسلامی در چهار شاخه موضوع، غایت، روش و نهایتاً خاستگاه معرفتی دسته بندی می شود؛ پس ما می توانیم در حوزه علوم انسانی اسلامی خواهان تغییر اساسی در خاستگاه معرفتی و غایات باشیم با حفظ دو دستاورد و دانشی که یاد شد.
با توجه به توضیحاتی که ارائه کردید، من این طور برداشت کردم که دستیابی به علوم انسانی اسلامی ممکن است و اساسا می توان گفت با توجه به نسج جامعه اسلامی ما، ضرورت دارد، اما کاربست های علوم انسانی اسلامی در جامعه ما چیست؟
حقیقت آن است که ما هنوز نتوانستیم به مدلی در باب علوم انسانی اسلامی دست یابیم، من که عنوان کردم غایت، بخشی از این غایت نسبت با به کار بستن این علوم انسانی اسلامی است؛ معتقدم که کمترین دغدغه ما این خواهد بود که علوم انسانی اسلامی چه فایده ای دارد و چه طور باید آن را به کار بریم چراکه جامعه اسلامی طبیعتا علومی را می خواهد که متناسب با جامعه اش باشد اما این علوم می تواند هم از عقل جامعه اسلامی و هم از عقل انسان ها گرفته شده باشد و نهایتاً متناسب با چارچوب آموزه های اسلامی باشد؛ لذا در آموزه اسلامی دستاورد بشری تا زمانی که در ناسازگاری تمام با آموزه های اسلامی نباشد؛ مورد پذیرش است، پس جامعه بشری از جمله جامعه اسلامی دارای نیازهایی است. در حوزه علوم انسانی، در حوزه اخلاق و در حوزه فرهنگ و مناسبات اجتماعی دارای نیازهایی است. در حوزه علوم انسانی اسلامی ما باید ابتدا به بررسی چالش ها و مشکلات حوزه فرهنگ بپردازیم و بعد متناسب با آن غایاتی را طراحی کنیم و به علمی دست بیابیم که مشکلمان را حل کند.
با توجه به مباحثی که مطرح شد به نظر شما، کشور ما در حوزه علوم انسانی در چه سطحی قرار دارد؟
ما در مرحله متوسطی هستیم؛ مرحله متوسط آن است که عقل بشر تاکنون توانسته است بخشی از نیازهای بشر را کشف و تدوین کند؛ دغدغه ما در باب علوم انسانی می تواند شبیه دغدغه ای باشد که در سرزمینی دیگر مثل آلمان یا آمریکا شکل گرفته بود و از حیث روش و موضوع می تواند مانند این سرزمین ها باشد؛ در این خصوص باید توجه داشت که بشر دوره ای را در حوزه علوم انسانی طی کرده است؛ در حوزه اخلاق، مناسبات سیاسی و قدرت، کنترل هنجار در جامعه توسط اخلاق و غیره که هرکدام به معنای ترقی و یپیشرفت بشری است که ما از آنها استفاده می کنیم، پس این گونه نیست که ما بخواهیم در علوم انسانی اسلامی از صفر شروع کرده و همه دستاوردهای بشری را کنار بگذاریم که اگر این دیدگاه باشد باید بگویم چنین علوم انسانی اسلامی ممکن نیست.
با این وصف آیا به مدل بردار بودن علوم انسانی اعتقاد دارید؟
معتقدم علوم انسانی مدل بردار نیست. نیازهای بشر حسب موقعیت بشر و جامعه بشری کاملا تغییر پذیر است. به واقع باید بگویم که حقیقت آن است که ما هنوز نتوانسته ایم افق آینده روشنی را ترسیم کنیم. ما نباید در مورد علوم انسانی مثل علوم پایه به دنبال ترسیم مدل باشیم یعنی هیچ یک از سرزمین ها در گذشته یا غرب برای علوم انسانی مدل فراهم نمی کند و حسب نیازها برایش پرسش تعیین کرده و به دنبال پرسش گری است و به دنبال آن است که چگونه از پس این پرسش باید برآمد، ما در ایران اشتباه می کنیم که مانند علوم پایه دائماً می گوییم مدل علوم انسانی اسلامی کدام است؟
ما نمی توانیم در علوم انسانی به خاطر تغییر پذیری ماهیت بشر و جامعه به دنبال مدل واحدی باشیم؛ فرهنگ تکسر گراست؛ جامعه هم این گونه است. ما حتی نمی توانیم برای ایران علوم انسانی واحدی طراحی کنیم که همه انسان ها یک جور فکر کنند. مثلا همه انسانها معنای واحدی از فهم، تفکر یا آزادی داشته باشند.
این اشتباهی است که ما همچنان در آن گیرکرده ایم، ما تصور می کنیم چون در علوم پایه به مرحله ای رسیدیم و در آنجا مدل محورانه حرکت کرده ایم موفق شدیم و چون در علوم انسانی مدل محور حرکت نکردیم موفق نشدیم، خیر!
هنوز در جامعه ما فهم درستی از علوم انسانی شکل نگرفته است؛ این فهمی که معتقد است ما باید سراسر علوم انسانی را عوض کنیم اشتباه است. علوم انسانی دستاوردی بشری است ما باید غایت آن را عوض کنیم.
پس منطقا برای رسیدن به نتیجه مطلوب در حوزه علوم انسانی باید چه کرد؟
ما باید دوباره پالایشی را شروع کنیم و نیازهای خود را سنجیده و خوانشی دوباره از علوم انسانی داشته باشیم که کجا این علوم مشکلات ما را حل می کند، پس واخوانش از دستاوردهای بشری نقطه آغاز است. سخن من این است که پرسش از علوم انسانی و نیازهای ما می تواند مبدا و آغاز کارمان در این حوزه باشد.
گفت وگو از فاطمه فرامرزی
پایان پیام/
نظر شما