خبرگزاری شبستان//قم
تقویم را ورق می زنم، در قسمت توضیحات صفحه مخصوص یک خرداد آمده است، "روز بزرگداشت ملاصدرا" و همین بهانه ای می شود تا با همکار عکاسمان تماس بگیرم و برای تهیه گزارش سری به این خانه قدیمی بزنیم. یاد جمله ای از "محمد بن ابراهیم قوامی شیرازی" افتادم:
"انسان باید از فطرت اول خود بگذرد، از امری عادی و روزمره و معاش بگذرد و به فطرت ثانی برسد، تا به گلستان فهم و معرفت عقلی صرف، گُلی بچیند یا آن را ببوید و از آن برای دیگران به ارمغان بیاورد."
این جملات قطعه هایی طلایی از انوار اندیشه صدرای ایران است که آدمی را به فکر فرو برده و انسان را در خصوص شخصیت این فیلسوف وارسته به تفکر وامی دارد. زادگاه این حکیم فرزانه شیراز است ولی به علت برخی ناملایمات های همشهریان در اوج جوانی به قم پناه می آورد و به علت روح لطیفی که داشت در داخل شهر قم هم دوام نیاورده و به دامن طبیعت در روستای کهک پناه می برد.
خانه ای از خشت خام و سقفی بلند با تیرهای چوبی که دارای فضایی گیرا و قدیمی است و پیکر بندی و طراحی آن بیشتر شبیه امامزاده های دوران صفوی است. ملاصدرا 15 سال در این روستا زیسته و افکار و اندیشه های خود را با سرود زیبای آب روان، صدای پرندگان و پاکی هوای آن پرورانده است. این خانه زیبا و تاریخی تا به امروز در این روستا حفظ شده و میان مردمان آبادی معروف است. این خانه زیبا که البته در گذر زمان و با بی مهری های مسئولان امر به مکانی رسیدگی نشده و خاک آلود تبدیل شده بود در منتهی الیه غرب روستای کهک و در محله چال حمام واقع است و خانه های پیرامون آن نیز دارای بافت گرمسیری است که چهره غالب روستاهای اطراف قم است.
البته طی یکی دو سال اخیر نداهایی از سازمان میراث فرهنگی قم با این بن مایه ها که قصد رسیدگی و حفظ این خانه تاریخی را داریم، شنیده می شود که البته در بازدید روز گذشته مان از این خانه زیبا که اتاق های آن به سبک خانه های قدیمی ایران به یکدیگر پیوند می خورد، تصدیق این خبرها را کامل ندیدیم.
ساعت 16:20 راه افتادیم و راس ساعت 17 پس از طی بیش از 30 کیلومتر مسیر به روستا رسیدیم. پیش خودمان اینطور فکر می کردیم که باید الآن این خانه مملو از جمعیت و بازدیدکننده باشد.
برخلاف انتظار حتی یک نفر بازدیدکننده هم حضور ندارد که نظر آن را در خصوص وضعیت حاضر بپرسیم. فقط یک سرباز در اتاقی در مجموعه نشسته است. مجموعه ای زیبا که ای کاش کمی بیشتر به آن رسیدگی شود. همانطور که به وضعیت اطاق ها و گاها گچ های ریخته شده از دیوارها نگاهی می اندازم به یاد سریال ملاصدرا می افتم که چقدر مظلوم بود و الآن هم چقدر غریب است، بعضی قسمت ها آنقدر تاریک است که به سختی می توان وارد شد و چیزی را دید.
در داخل حیاط چشمم به تابلویی می افتد که روی آن نوشته مجموعه چرخ عصاری و با فلش هایی تلاش دارد تا بازدید کننده را راهنمایی کند. به داخل مجموعه شامل چرخ ها که می رسیم با انبوهی از سیل میزبانان (پشه و مگس) مواجه می شویم. متاسفانه آنقدر وحشتناک و مخروبه است که انسان می ترسد داخل آن شود. نگاهم به سقف افتاد که به ظاهر کمی مرمت شده و پشت بام آن تا فضای روی چرخ عصاری ایزوگام شده اما خبری از ادامه مرمت ها نیست. به نظر می آید که دوستان مسئولمان به همان اندازه اکتفا کرده اند.
به امید روزی که در کشور عزیزمان شاهد محقق شدن زودهنگام وعده ها در بخش های مختلف و به ویژه در خصوص حفظ آثار و بناهای تاریخی کشورمان باشیم...
در ادامه مروری بر زندگی و علت حضور ملاصدرا در قم می کنیم تا از این شخصیت بیشتر بدانیم و بدانیم که چرا باید آثار باقی مانده از چنین شخصیت هایی را که مفاخر ملی مان هستند، بیش از اینها حفظ کنیم.
محمدبن ابراهیم قوامی شیرازی ملقب به صدرالمتالهین " ملاصدرا " در سال 979 قمری به دنیا آمد که البته تاریخ های متفاوتی برای روز میلاد این شخصیت بزرگ به ثبت رسیده است.
ملاصدرا پدری سیاست مدار، دانشمند و بسیار مؤمن داشت که با وجود داشتن ثروت و مقام هیچ فرزندی نداشت، ولی سرانجام به لطف الهی خداوند پسری به او داد که بعدها به نام ملاصدرا معروف شد.
صدرالدین محمد، تنها فرزند وزیر حاکم منطقه وسیع فارس در بهترین شرایط زندگی میکرد.او فرزندی کوشا و باهوش بود که در مدت کوتاهی تمام دروس مربوط به ادبیات زبان فارسی و عربی و هنر خط نویسی را فراگرفت. درسهای دیگر او علم فقه و حقوق اسلامی و منطق و فلسفه بود که در این میان صدرای جوان که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود از همه آن دانشها مقداری آبهره گرفت ولی طبع او بیشتر به فلسفه و بخصوص عرفان گرایش داشت.
ملاصدرا، بخشی از این آموزشها را در شیراز و بخش عمده آن را در پایتخت آن زمان (قزوین) گذراند. وی در قزوین با دو دانشمند و نابغه و نام آشنا (شیخ بهاءالدین عاملی و میرداماد) آشنا شد و در محضر آنها به کسب معارف پرداخت.
ملاصدرا در 26 یا 27 مصادف با انتقال پایتخت صفویه از قزوین به اصفهان از تحصیل بینیاز شده بود و خود در فکر یافتن مبانی جدیدی در فلسفه بود و مکتب معروف خود را پایه گذاری میکرد.
در همین دوران بود که در شیراز بساط تدریس خود را گستراند و از اطراف شاگردان بسیاری گرد او جمع شدند. ولی در اثر حسادت ها و مقابله با آراء جدید با توهین های فراوانی مواجه شد.
این رفتارها و فشارها با روح لطیف ملاصدرا نمیساخت، از این رو از شیراز را به حالت قهر ترک کرد و به شهر قم که در آن هنگام هنوز مرکز مهم علمی و فلسفی نشده بود، رفت.
این شکست روحی سبب گردید تا ملاصدرا مدتی درس و بحث را رها کرده عمر خود را به عبادت، روزه و ریاضت گذراند. وی در این دوران که از نظر معنوی دوران طلایی زندگانی خود را پشت سر می گذارد، توانست به مرحله کشف و شهود غیب برسد و حقایق فلسفی را نه در ذهن که با دیده دل ببیند و همین سبب شد که مکتب فلسفی خود را کامل سازد. حدودا در سال 1015ق سکوت را شکست و قلم بدست گرفت و به تألیف چند کتاب از جمله کتاب بزرگ و دائرةالمعارف فلسفی خود به نام اسفار پرداخت.
وی تا حدود سال1040ق به شیراز باز نگشت و در قم حوزه فلسفی خوذد را ایجاد کرد و شاگردان بسیاری پرورش داد. فیاض لاهیجی و فیضکاشانی دو شاگرد بسیار معروف صدرالمتالهین هستند که هر دو داماد ملاصدرا شدند و به ترویج مکتب او پرداختند.
در پایان...
سفرهای ملاصدرا به خانه خدا یکی از پرماجراترین و جالب ترین بخش زندگی اوست. در این سفرها که به صورت کاروانهای بزرگ حاجیان و با شرایط آن دوران صورت می گرفت، ملاصدرا برای آنکه اینگونه ریاضتها را در کنار دیگر ریاضتهایش انجام دهد، هفت بار قدم در این راه گذاشت و سرانجام در سفر هفتم بر سر راه خود به مکه و زیارت کعبه در شهر بصره (در خاک عراق) بیمار شد و چشم از جهان فروبست.
پایان پیام/
نظر شما