خبرگزاری شبستان: در یادداشت پیشین به این پرسش پاسخ داده شد که آیا در قرآن نامی از آن امام غائب از نظر آمده است یانه؟ در آن جا مرحوم شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه پاسخ داد که سنت حق تعالی بر این امر تعلق گرفته است که نامی از آن حضرت در قرآن نباشد اما این سخن بدین معنا نیست که نام آن حضرت، چون بالصراحه در قرآن ذکر نشده است، لذا گفته شود که اصلا از ایشان ذکری به میان نیامده است. بلکه همان گونه که آمد سنت خداوند که هیچ گاه تبدیلی نمی پذیرد بر این تعلق گرفته است که در قرآن زمانی که صحبت از سنتی الهی می شود، این سنت هم چنان که بر امت های پیشین جاری است، بر امت حضرت محمد(ص) نیز جاری است و این سنت همان سنت غیبت است. شیخ صدوق علیه الرحمه بیان کرد که سنت غیبت، در میان شیعیان است که معنایی به حق پیدا می کند چنان که مراد از غیب را امام غائب شیعیان و مراد از متقین را شیعیان دانست. یادداشت حاضر ادامه یاداشت پیشین است با این تفاوت که شیخ در این جا قصد دارد تا سنت غیبت را که سنتی الهی است بر ملا کند و حکمت غیبت امام مهدی(ع) را هم از جهت حکمت غیبت انبیاء بداند.
شیخ صدوق در کتاب "کمال الدین" می گوید:
"به توفیق خداى تعالى مىگویم که غیبتى که براى امام زمان(ع) واقع شده است، حکمتش ثابت و حقیقتش روشن و حجّتش غالب است، به این دلیل که آثار حکمت خداى تعالى را مشاهده کرده و شناختهایم و تدبیر استوار او را در حجّت هاى گذشته و در قرون ماضیه مىدانیم و مىدانیم که در قرون گذشته، گردنکشان چگونه بر آن حجّت ها غلبه کرده و فراعنه بر آنها مستولى شدند، و امروز هم مشاهده مىکنیم که ائمّه کفر به کمک اهل دروغ و دشمنى و افتراء بر همه چیز مسلّط شدهاند."
شیخ صدوق در ادامه اشکال کسانی که حکمت غیبت امام زمان(ع) را نمی دانند را مطرح می کند:
"با چنین وضعى، مخالفان ما مىگویند که امام زمان(ع) خود را به مانند ائمّه پیش از او نشان بدهید و مىگویند به قول شما پس از وفات پیامبر اکرم(ص) 11 امام ظاهر شدهاند و هر کدامشان، با نام و شخص خود، بین خاصّ و عامّ معروف و مشهور بودهاند، و اگر این امام، مانند ائمّه پیش از خود آشکار و معروف نباشد، امر امامت آن یازده امام قبل از او نیز تباه و بیهوده مىشود، همچنان که امر- صاحب الزّمان(ع) به واسطه نبودن و عدم امکان دستیابى به او، تباه و بیهوده است."
وی در پاسخ به حکمت غیبت در انبیاء سابق اشاره می کند:
"به توفیق الهى در پاسخ به این اشکال مىگویم: دشمنان ما به آثار حکمت خداى تعالى نادانند و راه و روش حجّت هاى خدا را در هر عصر و زمانى نسبت به پیشوایان ضلالت در دولت هاى باطل نمىدانند، زیرا مسلّم است که ظهور حجّت هاى الهى در مقامات پیشوایى خود بر سبیل امکان و تدبیر، نسبت به مردم زمان خودشان است، و اگر حال طورى باشد که امام بتواند تدبیر و رهبرى اولیاءش را برعهده گیرد، ظهور آن حجّت لازم خواهد بود، و اگر حال طورى باشد که امام نتواند تدبیر در رهبرى اولیاءش را برعهده گیرد و حکمت الهى موجب استتار او گردد و تدبیر نیز آن را اقتضاء کند، خداوند او را در پشت پرده غیبت نهان ساخته و مستور فرماید تا وقتى که اجل غیبت فرا رسد، همچنان که همه حجّت هاى پیشین خداوند از زمان وفات آدم(ع) بر همین منوال بوده است و این موضوع آثار صحیحه و آیات قرآن دلالت دارد. و ازجمله آنها: عبدالحمید بن ابى الدّیلم مىگوید: امام صادق(ع) فرمود: "اى عبدالحمید! خداوند را فرستادگانى آشکار و رسولانى نهان است و چون از خدا به حقّ رسولان عیان درخواست کردى، به حقّ فرستادگان نهان نیز مسألت کن".
و تصدیق آن از قرآن کریم، این سخن خداى تعالى است: رسولانى که داستانشان را از پیش براى تو بر خواندیم و رسولانى که داستان ایشان را بازگو نکردیم و خداوند با موسى سخن گفت سخن گفتنى. حجّت هاى خداوند از هنگام مرگ آدم تا پیدایش ابراهیم چنین بودند، اوصیائى که برخى از ایشان عیان و برخى دیگر نهان بودند، و چون ابراهیم(ع) به دنیا آمد، خداوند ولادت او را نهان و شخص او را از دیدگان پنهان داشت، زیرا در آن هنگام، امکان ظهور حجّت الهى وجود نداشت، و ابراهیم(ع) در زمان سلطنت نمرود به خاطر دستورى که او داده بود، استتار مىکرد و خود را آشکار نمىنمود. و نمرود اولاد رعیّت و اهل مملکت خود را در جستجوى ابراهیم(ع) مىکشت، تا آنکه دوران-غیبت سر آمد و ابراهیم(ع) خود را معرّفى نمود و امر نبوّتش را علنى کرد و اظهار آنچه که پشت سر انداخته بود واجب گشت، زیرا خداوند اراده کرده بود که حجّتش را اثبات کند و دینش را کمال بخشد. و آنگاه که وفات حضرت ابراهیم(ع) فرارسید، او را اوصیائى بود که حجّت هاى خداى تعالى در زمین بودند و به دنبال هم، وصایت را از یک دیگر به ارث مىبردند، و ایشان نیز آشکار و نهان بودند تا آنکه دوران موسى(ع) فرا رسید و فرعون نیز اولاد بنى اسرائیل را در جستجوى موسى- که ذکرش شایع و خبر به دنیا آمدنش منتشر گشته بود- مىکشت و خداوند ولادت او را پنهان کرد و مادرش او را به دریا افکند، و آنچنان که خداى تعالى در کتابش از آن خبر داده که "آل فرعون موسى را از دریا گرفتند" و موسى در دامان فرعون پرورش یافت درحالى که او موسى را نمىشناخت و همچنان اولاد بنى اسرائیل را در طلب موسى مىکشت. و داستان او بعد از آنکه دعوتش را اظهار کرد و خود را بدیشان شناسانید.
در کتاب خداى تعالى آمده است. و چون وفات موسى(ع) فرا رسید، او را اوصیایى بود که حجّت هاى خداوند بودند. آنان نیز آشکار و نهان بودند تا هنگام ظهور عیسى(ع) فرا رسید و عیسى(ع) در ولادتش ظاهر گردید و دلائلش را اعلان و شخص خود را اظهار و براهینش را هویدا نمود و نفسش را مخفى نمىساخت، زیرا زمان او زمانهاى بود که امکان ظهور حجّت الهى وجود داشت.
سپس او را نیز اوصیائى بود که پس از وى آمدند و حجّت هاى خداى تعالى بودند، ایشان نیز برخى عیان و برخى دیگر نهان بودند. تا هنگام ظهور پیامبر(ص) فرا رسید و خداى تعالى در قرآن فرمود: "به تو نمىگویند مگر آنچه را که به رسولان پیش از تو گفتند" سپس فرمود: "این سنّتى است که براى پیامبران که پیش از تو فرستادیم، قرار دادهایم» و از جمله چیزهایى که به او گفته شده و بایستى در سنّت او باشد تا مطابق با سنّتهاى رسولان الهى باشد، معیّن کردن اوصیاى خود است، همچنان که پیامبران پیشین، اوصیاى خود را معیّن کرده بودند و پیامبر(ص) نیز اوصیاى خود را معیّن فرمود و اعلام کرد که آخرین ائمّه، مهدىّ(ع) است و اینکه او زمین را پر از عدل و داد مىکند، همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد، این خبر را همه امّت از پیامبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم نقل کردهاند، و اینکه عیسى علیه السّلام در هنگام ظهور مهدىّ(ع) فرود مىآید و پشت سر او نماز مىخواند ولادت اوصیاء و مقامات آنها، یکى پس از دیگرى ضبط گردید، تا هنگام ولادت امام زمان(ع) فرا رسید کسى که جهان در انتظار اوست تا عدل و داد را در جهان بگستراند و چنانچه حکمت الهى در دورههاى گذشته اقتضاى غیبت حجّت هاى الهى را داشت، او را هم در پرده غیبت نهان داشت.
براى آنکه نزد خاصّ و عامّ ملّت اسلام، معروف و مسلّم است که خلیفه ناحقّ و سرکش زمان امام حسن عسکرىّ(ع) مأمورانى بر آن حضرت گماشت و تا هنگام وفات آن امام، ایشان را زیر نظر داشت و چون حضرت وفات کرد، مأمورانى بر خاندان و نزدیکان حضرت گماشت و کنیزان امام زندانى شدند و براى به دست آوردن فرزند او تلاش زیادى نمودند و یکى از کسانى که متولّى این کار بود همان جعفر برادر امام حسن عسکرىّ(ع) بود که هواى امامت در سر داشت و ادّعاى امامت کرد و امیدوار بود که با نابودى فرزند برادرش بدین مقام نایل آید. در این حال سنّت غیبت درباره آن حضرت جارى شد، همچنان که این سنّت در حجّت هاى الهى پیشین نیز جارى گشته بود و حکمت غیبت آن امام، همان حکمت غیبت انبیاى گذشته بود.
م.شرف
پایان پیام/
نظر شما