خبرگزاری شبستان: در فرآیند جهانیشدن، امکان اثرگذاری در حوزههای فراملّی افزایش یافته است. شاید امروز تعبیری که از لفظ جهانیشدن استنباط میشود تفاوت بسیاری با مفهوم گذشته آن دارد، ولی به هرحال فرآیند جهانیشدن دغدغه بسیاری از کشورها را پیرامون این موضوع بهدنبال داشته است. با پیشرفت فناوری ارتباطات، در عمل مرزهای بسیاری برداشته شده و فرصت استفاده از امکانات بسیاری فراهم آمده است. هر پیشرفت، عوارضی را بهدنبال خواهد داشت و نگرانیهایی را ایجاد خواهد کرد.
جهانیشدن هم از این قاعده مستثنی نیست. عوارضی که حداقل در حوزه فرهنگ، گریبان ملّتها را گرفته قابل چشمپوشی نیست. بسیاری از کشورها هنوز به رشد اقتصادی مطلوب نرسیدهاند و نمیتوانند با چنین شرایطی از عوارض و عواقب جهانیشدن مصون باشند.
جهانیشدن برخلاف ماهیت صوری و معنایی آن یک روش ناعادلانه است. در این روش کشورهای صاحب قدرت و صاحب نفوذ میتوانند آنگونه که منافعشان ایجاب میکند به سلطهگریهای خود ادامه دهند و جهت این حرکت را بهسمت خود برگردانند. تبادلات و تعاملات فرهنگی، لاجرم در مسیر تعاملات اقتصادی و سیاسی صورت میگیرد، چرا که تابعی از رشد ارتباطات در دنیای اطلاعات امروز است.
اگر صاحب قدرت و نفوذ تلقی شویم، جهانیشدن اثرات خوبی را برای ما به همراه میآورد؛ وگرنه، چون همواره برخوردی منفعلانه با این فرآیند خواهیم داشت، نه تنها آسایش اقتصادی و اجتماعی نداشته بلکه با یک بحران هویتی هم روبهرو خواهیم شد. در این مقاله کوشیدهایم برخی از مفاهیم جهانیشدن را بازخوانی کنیم.
شاید وقتی مک لوهان اصطلاح “دهکده جهانی” خویش را مطرح کرد، در تصورش هم نمیگنجید که در زمانی کوتاهتر از آنچه پیشبینی کرده است چهار گوشه جهان هستی از طریق فناوری ارتباطات به هم متصل شوند. ولی این مهم به حقیقت پیوست و جهان در ظرفی قرار گرفت؛ به قسمی که هر کس میتواند حتی از منزل خود و با استفاده از یک دستگاه ارتباطی با سایر نقاط جهان در کمترین زمان ممکن ارتباط برقرار کند. از اینروست که حتی اخبار منطقهای هم میتواند خارج از چارچوب منطقهایاش در سطحی جهانی مطرح شود و به سرعت انتشار پیدا کند.
این حرکتها جنبشی را در پی داشت که بهمرور اصطلاح “جهانیشدن” را به خود گرفت. پدیدهای نوظهور که هیچ شاخصی برای ارائه آن وجود نداشت. ابعاد تازهای مطرح شد که جهانیشدن را بهعنوان یک موضوع چندوجهی معرفی کرد. ابعاد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهانیشدن هر کدام محصول جدیدی بود که با یک تعریف جدیدتر در سطح جهان مطرح شد و کارشناسان به تحلیل آن پرداختند.
در این زمان مرزهای جغرافیایی خاصیت خود را از دست داد و پدیده جهانیشدن توانست دغدغههای جدیدی برای سایر کشورها به وجود آورد. البته گسترش فضاهای فراجهانی به معنای پایان فضاهای وابسته به قلمروهای جغرافیایی کشورها نیست. بر این اساس میتوان انتظار داشت که سازمانهای حکومتیِ مبتنی بر قلمروگرایی مثل دولت بهخوبی در دنیای جهانیشدن به بقا ادامه دهند.
دولتها در مواجهه با جهانیشدن بیسابقه از دهه 1960 میلادی به این سو دیگر نمیتوانند به معنای سنتی، خودمختار باشند. به دلایل عملی و نظری، در شرایط جهانیشدن معاصر، یک دولت نمیتواند بر یک کشور و روابط خارجی آن، حاکمیت غایی، جامع، مطلق و منفرد اعمال کند. حاکمیت دولتی بر قلمروگرایی متکی است، که در آن همه رویدادها در مکانهای ثابت رخ میدهند، یعنی یا در قلمروهای جغرافیایی خاص یا در نقاط مشخص در طول مرزهایی که بهدقت از آنها حراست میشود.
بنابراین پایان قلمروگرایی موجب پایانیافتن حق حاکمیت نیز خواهد بود. درواقع بیشترِ دولتهای جدیدی که در دوران پس از استعمار و همزمان با تسریع جهانیشدن پا به عرصه وجود گذاشتهاند، هیچگاه نتوانستهاند حاکمیت خود را اعمال کنند؛ مگر بهطور اسمی. مسیر ارتباطات و اطلاعات یکطرفه، که از آبشخور فرهنگ غرب نشأت میگرفت، تا آنجا پیش رفت که نوعی انحصارطلبی را در پی داشت. بهواقع چرا فرهنگ ملی اقوام مختلف در تیررس انحصارطلبی فرهنگ و تمدن غرب لحظهای آرامش ندارد و همیشه سایه شوم این فرهنگهای وارداتی را در اشکال مختلف در لایهلایه جامعه خود میبیند؟ آیا عبور از سنتها را فقط و فقط برای رسیدن به جامعهای مدرن و مصرفگرا میتوان حرکتی صحیح تلقی کرد؟
با وابستگی فزایندهای که بهواسطه ظهور جهانیشدن شکل گرفته است، جوامع همچنان تمایل دارند برای حفظ تنوع و نگهداشت تفاوتهای فرهنگیشان مقاومت بیشتری از خود نشان دهند. این حق ملّتهاست که سنتها و معیارهای فرهنگی خود را حفظ کنند. جهانیشدنِ فرهنگ، بحثهای زیادی را در علوم جامعهشناختی بهدنبال داشته است. حتی مردم عادی نیز بهدنبال پاسخ این پرسش بودهاند که آیا جهانیشدن موجب شباهت بیشتر یا تفاوت بیشتر مردم با یکدیگر خواهد شد؟
برخی صاحبنظران عرصه علوم اجتماعی نیز بر این عقیدهاند که فرآیند جهانیشدن نوعی “همخوانی فرهنگی” را در سراسر جهان در پی خواهد داشت و در هر جایی از جهان هر چیزی بهطور شگفتآوری شبیه به چیزهای دیگر خواهد شد، زیرا ساختار سلیقهای جهان، مدام همگنتر میشود.
تنش بین گوناگونیِ فرهنگی و یکسانسازیِ فرهنگها، از آغاز فرآیند جهانیشدن وجود داشته است و بهمرور هم درحال افزایش است. اینکه چگونه میتوانیم اشتراکات خود را بیابیم و یا در بین این همه فرهنگ به تجانس برسیم، هر چند شدنی است، ولی کار چندان سادهای هم نیست.
دیدگاههایی هم هستند که مبنی بر اینکه جهانیشدن موجب پایداری یا حتی افزایش تنوع فرهنگی خواهد شد. این دیدگاه تأکید دارد که ارتباطات جهانی، بازارهای جهانی و غیره، اغلب برای انطباق با بافتهای محلی گوناگون، تعدیل میشوند. گزارشهای خبری جهانی، محصولات جهانی و جنبشهای اجتماعی جهانی، از طریق بهاصطلاح "جهان منطقهگرایی" شکلهای جدیدی به خود گرفته و بسته به ویژگیهای ملّی تأثیرات متفاوتی میگذارند.
از نظر پیروان ساموئل هانتینگتون بر بستر جهانیشدن برخورد تمدنهایی مثل کنفوسیوسی، سنتی شرقی، هندی، اسلامی و غربی، سیاست فرهنگی مشخص میشود. دیگران معتقدند که جهانیشدن، منجر به ترویج چندگونگی و همچنین پیشرفت سیاستهای مربوط به هویت ملی مثل ملیگرایی قومی و جنبشهای مردمی بومی میشود.
این دوگانگی تحلیلی باعث میشود تا بهرغم آنکه برخی معتقدند جهانیشدن منجر به همگنسازی میشود، برخی دیگر عنوان کنند که جهانیشدن موجب ناهمگنی خواهد بود. بر این اعتقاد، تحلیلگران مسائل اجتماعی باید در سه مقطع به فعالیت بپردازند: در سطح فرهنگ، زبان و اعتقادات دینی.
این موارد میتواند در شبکه آموزشی ما بهعنوان زیرساختهای جهانیشدن مطرح شود و دانشآموزان از همان ابتدای دوران تحصیل، آشکارا با مسائل آن درگیر شوند. این یادگیریها را میتوانیم تلاشی آگاهانه برای استقبال از سایر فرهنگها تلقی کنیم و در سایه این آموزشها با کاستیها و برجستگیهای فرهنگی سایر ملل بهطور واضح آشنا شویم.
نگرش دیگری در بحثهای فوق، مربوط به موضوع پیدایش الگوهای جدید معنا، هویت و اجتماع است. از این دیدگاه، جهانیشدن در فرآیند تشویق اختلاط و کمرنگ کردن وجوه تمایز میان ملتها و تمدنها موجب تشدید روابط فرهنگی شده است. تحلیلگران از این نظر جهانیشدن را با “دورگهسازی” و پیوندزنی مربوط میدانند، بهعلاوه تعدادی از نظریهپردازان سیاسی معتقدند که این تحولات فرهنگی، ضرورت شکلگیری انواع دیگری از اخلاق اجتماعی را ایجاب میکند که با رسوم اشتراکی قدیم مبتنی بر تضادهای دوگانه “خودی – غیرخودی” میان گروههای مشخص و جداگانه تفاوت دارد.(نگاهی موشکافانه بر پدیده جهانیشدن، یان آرت شولت، مترجم: مسعود کرباسیان)
فرهنگها همانگونه که اختلافاتی در خود دارند، از فصلهای مشترکی نیز برخوردارند. این فصلهای مشترکِ فرهنگهای مختلف که با اصلیترین وجوه فرهنگ ارتباط دارند، همان فرهنگ جهانیاند. این موضوع به بخش بزرگی از نیازها و تقاضاهای فرهنگی موجود در بین ملّتها و جوامع مختلف پاسخ میدهد، چرا که مخاطب آن یک مخاطب جهانی است. این فرهنگ جهانی، تناقضی با فرهنگهای بومی ندارد، زیرا فرهنگها میتوانند بهرغم قرارگرفتن در بازه نشرگرایی فرهنگی، روح مستقل و هویت خاص خود را همچنان حفظ کنند. فرهنگهای بومی و محلّی نیز پیش از پدیده جهانیشدن در معرض تهاجم فرهنگهای سلطهجو و کشورهای استعمارگر بودهاند. شاید آنها این شانس را آوردهاند که در عرصه جهانیشدن، در مقابل فرهنگهای تحمیلی، امکان بروز و تجلی بیابند.
این حرکت میتواند بازآفرینی جدیدی از فرهنگهای بومی در برابر خطر سقوط و اضمحلال تلقی شود. جهانیشدن این مزیت را به همراه داشت تا فرهنگهای چندریشهای پدید آید؛ فرهنگهایی کاملاً متفاوت با هم، و مستقل از هم. چیزی که قبل از این سابقه روشنی نداشته است. حتی شاید بتوان گفت که فرهنگ غرب هم بهشکل مستقیم یا غیرمستقیم از آمیختگی فرهنگها و تمدنهای شاخص جهان شکل گرفته است و به خودی خود و بیوجود این عناصر قادر نخواهد بود جهان را، اینگونه که میبینیم، تحت تأثیر قرار دهد. نظریه “هانتینگتون” درخصوص برخورد تمدنها، جهان را از حالت جنگ چندقطبی خارج کرد و به یک جدال دوقطبی کشاند. در این نظام دوقطبی، سایر فرهنگها محکوم به نابودی شدند.
الگوهای فرهنگیای که بر سایر شاخصهای اجتماعی بنا شده بودند شروع به تغییر کردند و امروز شاهد این نکته هستیم که کشورهای جهان سومی بهخاطر هزینههای بالای فرهنگی و طرحهای دیربازده در مقوله فرهنگ، قادر نخواهند بود فرهنگهای پویایشان را در جایگاه واقعی خود و دور از تهاجم فرهنگهای تحمیلی نگه دارند.
قلمرو فرهنگ یکی از مهمترین حوزههایی است که بحثها و مناقشههای بسیاری را در نتیجه فرآیند جهانیشدن به خود اختصاص داده است. برخی بر این عقیدهاند که “همگونسازی” فرهنگی و امحای فرهنگهای ملی و محلّی و سلطه فرهنگ غربی بهویژه فرهنگ آمریکایی، نتیجه حتمیِ جهانیشدن است و به این اعتبار از مفهومی تحت عنوان “جهانیسازی”، که متضمن یک برنامه آگاهانه و از پیشتعیینشده برای غلبهیافتن فرهنگ آمریکایی و ساختن یک جهان یکدست و همگون و فارغ از تفاوتهای فرهنگی است، یاد میکنند.
برخی دیگر ضمن رد این ادعا، جهانیشدن را فرصت مناسبی برای تقویت فرهنگهای محلی و عرضه جهانی تولیدات در حوزه فرهنگهای محلّی میدانند. به اعتقاد این عده از صاحبنظران، جهانیشدن همواره متضمن همزمانی و درونپیوستگی آن در پدیدهای بوده است که بهصورت قراردادی، امر جهانی و امر محلّی نامیده میشوند. از این حیث اصطلاح “جهان – محلیشدن” را به جای جهانیشدن ترجیح میدهند.(روزنامه اعتماد- صفحه اندیشه، شماره 1733- مقاله، محمدامیر پناهی- جهانیشدن فرهنگ)
چه بخواهیم و چه نخواهیم، جهانیشدن فرهنگ در حال شکلگیری است. جامعهشناسان معتقدند توسعه اقتصاد جهانی، صنعتیشدن و نظام پرشتاب اطلاعات و ارتباطات از عوامل به وجود آورنده این فرهنگ هستند. فرهنگی که با توسعه خود در همه ابعاد وجودی، یک دسته از ارزشهای ملی و بومی کشورهای ضعیف را از بین خواهد بُرد. در غیر این صورت و با توجه به اینکه حرکت از یک جهان چندفرهنگی بهسمت یک جهان تکفرهنگی در حال گذار است و این فرهنگ همان فرهنگ ناشی از تبلیغات کشورهای غرب و صنعتی است؛ میتوانیم به برخی از ویژگیهای جهانیشدن فرهنگ هم اشاره کنیم.
در عرصه جهانیشدن، هر فرهنگ و هر قومیت سعی در شناساندن خود به دیگران دارد. در این میان، اشخاص با فرهنگهایی به غیر از فرهنگ خود آشنا و زمینههای نقد و تحلیل آنها فراهم میشوند. افزایش این مراودات موجب کاستهشدن از میزان تعصبات شده و تحمل نخبگان برای شنیدن نقد و رفع اشکالات خود افزایش مییابد. پدیده جهانیشدن به سه شکل مختلف میتواند بر فرهنگها اثرگذار باشد. یکی اینکه جهان آینده را یک فرهنگ در بربگیرد که به یقین این فرهنگ برخاسته از یک نظام اقتصادی و سرمایهداری خواهد بود.
دیگری عامگرایی فرهنگی و اختلاط فرهنگها و استحصال آنها در یکدیگر و رسیدن به یک ترکیب فرهنگی عام است و آخر اینکه به خاصگرایی فرهنگی تبدیل میشود و کسانی که به برتریهای فرهنگی خود معتقدند از ترکیب و استحصال آن در دیگر فرهنگها جلوگیری میکنند.
جهانیشدن و کشورهای جهان سوم
جهانیشدن (Globalization) آرمان نیست، بلکه نوع جدیدی از مناسبات است که ویژگیهای خاص خود را دارد. جهان، لحظهبهلحظه در حال تغییر و دگرگونی است. موجی عظیم این حرکت را بهوجود آورده که در آن از مناسبات قدیم و طیفبندیهای سنتی خبری نیست. ملاکها و معیارها در همه زمینههای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی تغییر کرده و این خود باعث بهوجود آمدن فاصلههای شدید طبقاتی و توزیع ناعادلانه ثروت میشود. تعمیم این قضیه میتواند کشورها را نیز به دو صورت کشورهای دارا و فقیر تقسیم کند. این تقسیمبندی جدید، به افزایش قدرت عده دیگر ختم میشود؛ با این تفاوت که سقف این اختلاف بسیار زیاد است.
جهانیشدن پیش از این زمان نیز سابقه داشته است. وقتی صحبت از ادیان الهی نظیر مسیحیت و اسلام میشود، میبینیم که این ادیان برای محدوده جغرافیایی خاصی نازل نشدهاند و دستورات آنها حالتی فراملتی دارد. درست است که خاستگاه این ادیان در حوزه بینالنهرین و خاورمیانه بوده است، ولی به سرعت به سایر نسلها و ملّتها انتقال یافت. در قرن دوم هجری شاهد شکوفایی دین اسلام و گسترش روزافزون آن بودهایم. اندیشهای که قدرت و فرهنگ و ثروت را بهعنوان پشتوانه حرکت خود داشت. بعدها پس از دوران رنسانس و ظهور انقلاب صنعتی در اروپا، تمدن جدید غرب شکل گرفت.
اکنون این تمدن، که مرزهای بسیاری از کشورهای عضو خود را برداشته است، سایر فرهنگها و تمدنها را به هیچ میانگارد و آنها را عقبمانده مینامد.شاید با نگاهی ویژه به جهانیشدن بتوان نتیجه گرفت که مبنای آن فرهنگی است، ولی نتایج اقتصادی به همراه دارد. پس از جنگ جهانی دوم بحث “گات” مطرح و محدودیتهای تجارت آزاد برداشته شد. شاید این حرکت زمینهساز حرکتهای بعدی اقتصادی در جهت فرآیند جهانیشدن بود. صندوق بینالمللی پول شاخص دیگری بود که در عرصه اقتصادی و جهانیسازی اقتصاد، بهوجود آمد.(WTO- سازمان تجارت جهانی- دنباله گات است که در سیام اکتبر سال 1947 میلادی برای ساماندهی تجاری بین کشورهای توسعهیافته و درگیر جهانی اول و دوم تشکیل شد و تا سال 1993، هشت دوره مذاکره را درپی داشت.
در دور هشتم و در کشور اروگوئه تشکیل سازمانی به نام “تجارت جهانی” تصویب شد و این سازمان از سال 1995 آغاز به کار کرد.) – (IMF- صندوق بینالمللی پول- که اکنون هم 184 عضو دارد و در واشنگتن مستقر است، پس از جنگ جهانی دوم و بهدنبال رکود اقتصادی دهه 1930 و بهعنوان چارچوب مرکزی همکاری کشورها برای ارتقاء سلامت اقتصاد جهانی از سال 1945 با عضویت 30 کشور شروع به فعالیت کرد.)
پیشرفتهای اقتصادی، صدور تکنولوژی و محصولات جدیدی به کشورهای دیگر را در پی داشت. جدا از گفتوگو درخصوص خوب یا بد بودن این ابزار و محصولات وارداتی و بهرغم توجه به فقدان هویتِ این محصولات، استفاده مناسبی از آن صورت نگرفت. هر چند تکنولوژیها فاقد شعور و ادراک هستند، ولی هر محصولی که زاییده این شرایط باشد- بسته به اینکه کشور واردکننده چطور و چگونه از آن استفاده کند- با خود فرهنگ و هویتی جدید را منتقل میکند.
پس از سقوط مارکسیسم و کمونیسم، عدهای قالب لیبرالدموکراسی را بهعنوان مطلوبترین نظام سیاسی برای اداره جامعه برگزیدند. قالبی که بهزعم آنها به همه امیال بشر میپردازد. پس نتیجه را در آن دیدند که از این قالب برای سایر کشورهای جهان مدلسازی کنند. کشورهای جهان سومی در قالب چنین مدلی از سیاستهای دولتهای غربی، اروپایی تاثیر میپذیرند، زیرا این کشورها سهم عمدهتری نسبت به کشورهای جهان سوم در مباحث مربوط به جهانیشدن دارند و چون از امکانات بیشتری بهره میبرند، الگوهای قویتر را برای عرضه در اختیار دارند و از اقتصاد بهتری نیز برخوردارند.
مسلم است که نبود عینیتگرایی و دستیابی نابرابر به اطلاعات، که در دهکده جهانی مک لوهان واقعیت یافته، منجر به بروز شکافی بین کشورهای جهان شده است که در سایه آنکدخدای این دهکده هر روز از زیردستانش فاصله میگیرد، زیرا رشد آنها را غیرقابل تحمل میداند. آیا میتوان تصور کرد که رسانههای تحتِ مالکیت چنین کدخدایی الگوی مورد نظر خود را در عرصههای مختلف فرهنگی، به تمام اهالی دهکده تحمیل نکنند؟
در خوشبینانهترین قضاوت، حتی اگر جهانیشدن را در صرفاً میدان اقتصاد و سیاست محدود و منحصر کنیم، حتی اگر تحولات فرهنگی را متأثر از رویکردهای اقتصادی ندانیم، باز هم نمیتوانیم بر این واقعیت چشم بپوشیم که جهانیشدن، ناگزیر بسیاری از ارکان فرهنگهای ملی و بومی را متزلزل ساخته است.(بخشی از مقاله جهانیشدن و تنوع فرهنگها به قلم دکتر محمد قراگوزلو)
اینجاست که باید این حق را به کشورهای توسعهنیافته داد که دغدغههای بسیاری از خود بروز دهند. این جهانیشدن میتواند پیامدهای فراوانی – چه مثبت و چه منفی – برای تمام زمینههای مناسباتی خاصه فرهنگی دربر داشته باشد.جهان سوم در نتیجه جهش سرنوشتساز اجتماعی اروپا در ابتدای عصر نوین بهوجود آمده است. این جهش، ظهور یک جامعه پویای سرمایهداری بود که طی مراحل متوالی در ماوراء بحار گسترش یافت و کنترل بخش وسیعی از جهان سوم را به دست گرفت تا سرانجام در قرن 19 بر جهان استیلاء یافت. اصطلاح جهان سوم بدین معناست که کشورها و مناطقی که این اصطلاح به آنان اطلاق میشود، از چیزی که بهتدریج به اقتصاد بازار جهانی تبدیل شد، سهم غیرعادلانهای میبرند.(ساعی، احمد، درآمدی بر شناخت مسائل اقتصادی و سیاسی جهان سوم، تهران، نشر قومس صص 50-41)
اسلام و جهانیشدن
پیش از آنکه جهانیشدن در حوزههای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی پر رنگ شود، ادیان آسمانی بهصورت فرامنطقهای گسترش یافتند. خاستگاه ادیان آسمانی در مشرقزمین، آماج حملات جهتدار غرب شد، ولی آنها را وادار کرد تا جدیتر در این موضوع تأمل و تعقّل بکنند.
“همیشه رهبران مذهبی میخواستند که پیروان خود را از جهان دنیوی و مادی دور کنند. پرسش این نکته جالب است که در طول دوران، چرا گاهی رهبران مذهبی[ادیان] نفوذ کلام آسمانی پیدا میکردند و زمانی هم کسی به حرفهایشان توجهی نمیکرد. چرا مردم به رهبران دینی گرایش پیدا میکنند؟ ظهور بنیادگرایی مذهبی از بسیاری از جهات بازگشت به زندگی در دو سه قرن گذشته است.”(جهانیشدن- لستر تارو- نشر فرا- مترجم: عزیز کیاوند). در فاصله بین سقوط امپراطوری روم و ظهور انقلاب صنعتی، جنگهای مذهبی فراوانی بهوقوع پیوست.
فتوحات نظامی مسلمانان، که با سقوط دولت ساسانیان همراه بود، اسلام را تا مرکز و جنوب آسیا، شمال آفریقا و جنوب اروپا گسترش داد. مسیحیان در جنگهای صلیبی واکنش نشان دادند، و حتی پروتستانها و کاتولیکها چندین بار پس از جنبش اصلاح دین (Reformation) جنگیدند.
به هرحال فرهنگ غرب، خواسته یا ناخواسته، در تقابل با فرهنگ شرقی[بومی] قرار گرفت. در فرهنگِ سرزمینهای مشرقزمین، جایگاه دین یک جایگاه ارزشی و غیرقابل تغییر است؛ تا آنجا که خاصگراییِ انسان را به بیهمتایی و بینظیربودن شیوههای زندگی و باورهای اجتماعی وا میدارد. یکی از بازتابها و محصول این خاصگراییها، بنیادگراییهای دینی است. شاید بنیادگراییهای دینی، نوعی واکنش به پدیده جهانیشدن باشد. چون به هرحال فرآیند جهانیشدن تبعات خاصی را در پی دارد، و از آن جمله دگرگونی اوضاع اجتماعی جوامع بشری است؛ از همینرو بهشدت با آن برخورد میشود. مسلمانان باید نقش خود را در فرآیند جهانیشدن پر رنگتر کنند تا توان ایستادگی در مقابل فرهنگهای تحمیلی غربی را در خود احساس کنند.
انقلاب اسلامی و جهانیشدن
انقلاب اسلامی ایران در طول این سه دهه نقش اساسی و مهمی در بیداری مسلمانان جهان داشته، به قسمی که مسلمانان را به یک خودشناسی و باور بنیادین رسانده است. اقبال لاهوری و سیدجمالالدین اسدآبادی، از پیشروان نهضت بیداری مسلمانان، نخستین سنگ بنای این کار را گذاشتند تا مسلمانان با استفاده از غنای فرهنگی و تفکر و اندیشه اسلامی به خودباوری و خودسازی برسند. حرکتهایی اینچنین بود که مسلمانان را پس از سالها پراکندگی، برای یک هدف واحد بسیج کرد و آن ارائه جدید و جهانی دین اسلام به سایر مردم جهان بود.
این خاستگاه در ایران شکل گرفت. تفکرات بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران در مورد علوم و تکنولوژی روز، توصیه به استفاده منفعلانه از پیشرفتهای جدید نبود. ایشان با فرآیند و پدیدآمدن هیچ فناوری و دانشی اظهار مخالفت نکردند، بلکه استفاده صحیح و درست آن را در جهت رفاه حال مسلمانان خواستار بودند. اسلام یک دین جهانی است. زمانی که حضرت محمد(ص) اسلام را به مردم عربستان عرضه کرد آن را کاملترین ادیان برشمرد. از همینروست که در فرهنگ جهانیشدن ادیان، اسلام ضریب نفوذ بیشتری برای خود قائل است. عقل به وجود آن گواهی میدهد و انتخاب آن دستور خداوند حکیم است.
در قرآن، این معجزه جاوید پیامبر اسلام(ص)، نیز بر این نکته تأکید شده که سایر ادیان، اسلام را بهرسمیت شناخته و پس از ظهورش به آن میگروند و تسلیم میشوند. آیات و نشانههای زیادی از این تأییدشدن در کتب سایر ادیان الهی آورده شده است. هدف از آمدن دین اسلام هم همین نکته بوده است. دینی جهانشمول که قابلیت جهانیشدن را دارد. “هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علیالدین کله و لو کرهالمشرکون. اوست آنکه رسولش را به هدایت و دین حق فرستاد تا او و دیناش را بر همه غالب سازد هر چند که مشرکان این را نپسندند.”(سوره مبارکه صف، آیه 10)
اوج حرکت در مسیر جهانیشدن اسلام با مهدویت شکل میگیرد. آنکه بنا بر روایات و احادیث متقن خواهد آمد تا اسلام را جهانی کند. ظهور حضرت مهدی(عج) باوری است در فرهنگ دینی ما که همیشه و در همه حال انتظار ظهور او را از درگاه خداوند سبحان خواستاریم. این حرکتی است که پیش از بحثهایی چون جهانیشدن، برخورد تمدنها و نظم نوین جهانی، در فرهنگ اسلامی ما وجود داشته است.
دکتر سیدیحیی یثربی، استاد دانشگاه و پژوهشگر فلسفی، درخصوص جهانیبودن اسلام عنوان میکند: “اسلام با ادعای جهانیشدن آمده است و در اعلام بعثت پیامبر(ص) در آیههایی از قرآن هم این بعثت برای تمام مردم دنیا و در همه زمانها و مکانها آمده است. جهانیشدن پذیرش یک امر از طرف همه مردم دنیاست. اموری میتواند جهانی بشود که خاصیت جهانیشدن را داشته باشد و اگر تحت انجام پروسهای صورت پذیرد و از مقبولیت عام برخوردار نباشد درنهایت به شکست خواهد رسید.”
اسلام این قابلیت را در خود دارد که بتواند جامعهای نو و پویا بر روی ویرانههای جوامع از همگسیخته و از همپاشیده، بنا کند. بنا بر فرهنگ ریشهدار اسلام، مسلمانان همواره در مشکلات و سختیها صبر پیشه میکنند و با توکل به ذات خداوند بر مشکلات خود فائق میآیند. این روش میتواند افق تازهای را پیش روی ملّتهای دیگر قرار دهد.
مظاهر تمدن و فرهنگ غرب در برابر اسلام ضریب نفوذ خود را از دست دادهاند. بهرغم زرق و برق دنیای صنعتی و مصرفی غرب، ریشههای خداشناسی و معنویت در مسلمانان کمرنگ نشده است. مسلمانان میتوانند با اعتقادات مذهبی و ارزشهای اخلاقی که در نهاد خود دارند با رسیدن به مرزهای فناوری و عبور از آنها نقش اصلی خود را در جهان تثبیت و پر رنگتر کنند. جهانیشدن اسلام، با قیام جهانی حضرت مهدی(عج) روی میدهد و این وعدهای قطعی و تخلفناپذیر است. روایتی از پیامبر(ص) میفرماید:”هیچ خانه آباد و هیچ چادری در زمین نخواهد بود مگر اینکه خداوند به واسطه مهدی(عج) اسلام را در آن وارد میکند.”
عدالتمحوری، یکی از ویژگیهای ظهور مهدویت و جهانیشدن اسلام است. همانگونه که میدانیم عدالت از اصول دین و در اندیشه سیاسی و اجتماعی اسلام جایگاه ویژهای دارد. بنابر روایات، ظهور حضرت مهدی(عج) برای ایجاد عدالت است. در دوران حکومت او بر زمین ظلم و ستمی یافت نمیشود و کسی نسبت به دیگری ظلمی روا نمیدارد. زمین برکات خود را بیرون میریزد و هر حقی به صاحبش باز میگردد. بر روی زمین پیرو هیچ دینی یافت نمیشود مگر اینکه اسلام آورده باشد. این آثار مغایر با اصل لیبرالیسم است که مبنای خود را بر پذیرش نابرابریها قرار داده است. حکومتهای لیبرالدموکرات، توسعه اقتصادی و رفاه اجتماعی را در اختیار عدهای محدود قرار میدهند و همین باعث ظهور فقر و فساد و بیعدالتی در افراد دیگر بشر خواهد شد.”(مهدویت و جهانیشدن- تابناک - سیدجواد میرخلیلی)
جهانیشدن و ظهور
باورداشتن به ظهور یک منجی آخرالزمان در همه مذاهب و ادیان الهی یافت میشود. ظهور این منجی باعث ایجاد عدالت و منجر به سعادت انسانها خواهد شد. مسلمانان به حضرت مهدی(عج)؛ مسیحیان به حضرت مسیح(ع) و زرتشتیان به سوشیانت معتقدند. شاید اعتقاد به منجی تنها راه نجات بشریت از وضعیت فعلی باشد. در این میان، مهدویت بهعنوان مدینه فاضله اسلامی، و ظهور حضرت ولیعصر(عج) در یک تدبیر الهی میگنجد تا سختیها و رنجهای بشر به پایان برسد و آنچه را که آرزو دارد محقق شود. در همین موضوع میتوانیم مهدویت را با جهانیشدن مرتبط بدانیم.
دین اسلام، تاریخ را برخلاف سایر ادیان که دوری و تکراری میدانند دارای آغاز و پایان میداند. در ادیان ابراهیمی، جهان را آغاز و فرجامی است. تحقق ظهور منجی و رسیدن به جهانی عاری از هر گونه فساد، وعدهای الهی است. فطرت انسانی هم به همین سو در حرکت است. در عصر ظهور حضرت مهدی(عج) نژادها و اقوام گوناگون در زیر یک پرچم و در کنار یک عدالتگستر جمع میشوند و این خود آغاز حرکتی است عظیم برای جهانیکردن قیامی که خداوند تحقق آن را به مسلمانان وعده داده است.
از نگاه دینداران، جهانیشدن یعنی جهانیشدن دین. چنین دیدگاهی در کشور ما نیز مطرح است. وقتی صحبت از صدور اسلام میشود به همین موضوع پرداخته شده است. بسیاری حتی با توسل به فرهنگ دینی شیعه، حکومت جهانی امام عصر حضرت بقیهالله(عج) را با جهانیشدن یکی میپندارند ولی همانطور که میدانیم همه ادیان خصلتی الهی دارند.
تنوع ادیان الهی در محتوا و کلام نیست، بلکه در شرایط روزگاری است که نازل شده است و مخاطب آن تمام انسانها هستند. مهدویت یک دین جهانی است و مخاطب آن فقط پیروان شیعه نیستند. پس این ظهور متعلق به قوم و نژاد خاصی نیست؛ تدبیری الهی است که به همین خاطر در یک گستره جهانی مطرح میشود.
انسانها فطرتی خداجو دارند. فطرت همه انسانها به سمت کمال در حرکت است. حال اگر در این میان مهدویت عاملی برای کمالگرایی انسانها محسوب شود، موجب نوعی اشتراک فطریِ بشری خواهد شد؛ اشتراکی که از مرزهای جغرافیایی ملّتها میگذرد و همه را در برمیگیرد. آنجاست که خداوند میفرماید:”دین در نزد خدا دین اسلام است.” جهانی بر این تدبیر تسلیم میشوند و این نخستین گام از مهدویت جهانی است. مهدویتی که فرازمانی و فرامکانی است و همه انسانها را برای رسیدن به کمال نهایی دعوت میکند.
شکست مکاتب مدرن و گذر از بینش سکولاری در جوامع آزاد، که محصول تفکیک و جدایی دین از سیاست بوده است، مردم را به یک نقصان هویتی و فکری تبدیل کرده است. در اسلام، حیات فردی و اجتماعی انسانها در هم تنیده شده و برخلاف جوامع سکولار، اسلام برای این پیوند ناگسستنی هم دستورالعملهایی را صادر کرده است. در جامعه مهدوی، امام معصوم(ع) لطف الهی است. او با اعمال و کردار خود جامعه را به سوی سعادت رهنمون میکند. و این مطلب مهمی است که در جوامع مدرن به آن توجهی نمیشود. بیشتر این جوامع در پی دادن آزادیهای فردی به افراد جامعه خویشاند. بر همین اساس، اعتقادی به فضیلت و سعادت انسانها ندارند.
در این نگاه یعنی اعطای آزادیهای فردی، زندگی بر اساس محوریت فرد و عناصر مادی تنظیم میشود و شکل میگیرد. ایدئولوژی چنین جوامع و افرادی در یک بازه زمانی و مکانی بسته قرار دارد، فاقد خاصیت جهانیشمولی و فراگیری است و بهمرور رو به افول خواهد رفت.
در عصری که ناکارآمدی ایدئولوژیهای سکولار آشکار شده، حکومت جهانی آینده، ناگزیر از توجه ویژه به عنصر دین است. سیر تفکر بشر، بهخاطر انحرافات فکری در ادوار مختلف تاریخ، در جستوجوی جهان ناشناختههاست؛ چیزی که بر اصل تکامل بشری استوار است. در این میان، شناخت جهان و جهانشناسی، یک حرکت رو به جلو تلقی میشده که انسان، در قیاس با قبل، از آگاهی بیشتری نسبت به آن برخوردار بوده است. همچنین بسیاری از اکتشافات و اختراعات بهواسطه القای نیروهای الهامبخش اعتقادی و دینی به دست آمده است.
بهرغم همه این پیشرفتهای علمی هنوز دنیاهای ناشناختهای فراروی او قرار دارد. گذر زمان هر چند توانسته است به بسیاری از پرسشهای او پاسخ گوید، ولی هنوز هم خیلی از پرسشهای او را بیپاسخ گذاشته است.دستاوردهای علمی در دنیای امروز، اگر منفعتی برای عامه جامعه نداشته باشد، دارای ارزش قابل قبولی نیست. مهدویت در هنگام جهانشمولی به بسیاری از این پرسشهای بر جا مانده از قرنها تلاش و تفکر انسان پاسخ میگوید. آنچه در آن عصر به پیشرفت میرسد به هیچ عنوان قابل قیاس با رویکرد به گذشته دین نیست. روایت است که هنگام ظهور حضرت(ع) بسیاری از نکتههای علوم مختلف در شاخههای مختلف برای بشر روشن میشود.
سخن آخر
فرهنگهای پویا و تمدنساز، تحت هیچ شرایطی به اضمحلال کشیده نمیشوند، تحت تأثیر فرهنگهای همطراز قرار نمیگیرند و همیشه درخشان باقی میمانند. شاید جهانیشدن و گوناگونی فرهنگها هِژِمونی فرهنگ غربی و آمریکایی را مورد تعارض قرار دهد، ولی بنیاد اصالت همیشه پابرجاست. سهم اقتصاد، سیاست و مولفههای دیگر در جهانیشدن مهم است، ولی همه آنها درصددند تا فرهنگها را به سلطه بکشند.
چرا که وقتی فرهنگها بَرده شدند میتوان هویتها را بهراحتی و از کانالهای اقتصادی از بین برد. ملّتهایی که بهدنبال هویت گمشده خویش میگردند آسیبپذیرتر میشوند و زودتر به خواستههای استعمارگران تن میدهند. در این میان، اسلام با اصل نخست جهانشمولی خود کلید نجات بسیاری از کشورهاست. زمانی که ابعاد ناشایست فرهنگهای وارداتی، اصالت جوامع را زیر سؤال میبَرَد، اعتقاد به اسلام و باور آن میتواند تا حدّ زیادی از این فجایع جلوگیری کند. عدالتمحوری در سایه اسلام نیز میتواند بعد دیگر جهانیشدن اسلام قرار بگیرد.
تا آنجا که تجربه بشر نشان میدهد، در سایه عدالتمحوری میتوان هویت خود را پاس داشت. همه این شرایط با ظهور مهدویت به وقوع خواهد پیوست. مهدویت در بطن خود آزادی و آزادگی را به همراه میآورد و اینها دو اصل اساسی است که در این زمان، انسانها از حوزه آن در حال خروج هستند.
سعید ناظمی
منبع:ماهنامه سوره شماره 42
پایان پیام/
نظر شما