خبر گزاری شبستان :
ناگهان سیماى شخصى که با بار گران طى مسافت مى کرد، از دور نمایان شد. یک نفر از یاران رسول خدا او را از دور شناخت و به پیامبر گفت: این مرد که تنها مى آید، ابوذر است. در این لحظه پیامبر گفت:
«رَحِمَ اللّهُ أَبا ذَرَ یَمْشى وَحْدَهُ وَ یَمُوتُ وَحْدَهُ، و یُبْعَثُ وَحْدَهُ».
«خذا ابوذر را بیامرزد تنها راه مى رود و تنها مى میرد، و تنها زنده مى شود».
آینده نشان داد که سخن پیامبر عین واقع بود، زیرا وى در بیابان «ربذه» دور از اجتماع در کنار دختر خویش با وضع رقت بارى جان سپرد. « سیره ابن هشام، ج 2، ص 523 »
وقتى عثمان ابوذر را به ربذه تبعید کرد، وى پس از یک اقامت اجبارى در بیابان کم آب و علف، سخت بیمار شد و سرانجام در آن منطقه وحشتناک در حالى که جز همسر و یا دختر وى کسى همراه او نبود، جان سپرد.
حال باید پرسید ابی ذر یار و یاور پیامبر چرا با این وضع جان سپرد. زندگی ابی ذر نشان میدهد وی در برابر انحرافات بعد از حیات نبی اکرم (ص) به امر به معروف و نهی از منکر پرداخت. سیره سیاسى عثمان را نپذیرفت و در برابر انحرافات و فساد مالی معاویه به انتقاد پرداخت. شایسه است بار دیگر نگاهی اجمالی به حیات پربرکت ابی در داشته باشیم و با واکاوی و تحلیل اقدامات وی از بی راهه ها رهایی یابیم. ایت الله خامنه ای رهبر فرزانه مسئولین را به ساده زیستی فراخوانده است. البته این به معنای انحصار حکم نیست بلکه مسئولین سرمشقی برای عموم جامعه هستند. ساده زیستی نه به معنای زندگی درویشی بلکه به معنای امر بین الامرین است. نه افراط و نه تفریط. نه تجاوز به حقوق دیگران است که مصداق خیانت باشد و نه مصداق اسراف است. نزاع میان ابی ذر و عثمان و معاویه تا حد زیادی معنای ساده زیستی را روشن خواهد کرد. ساده زیستی به معنای پرداخت صرف زکات نیست بلکه زمانی لازم است برای کمک به مستمندان برخی از مخارج را بکاهیم که خارج از نیازهای ضروری است تا انکه مسکین و راه مانده ای شخصیت اجتماعی خود را از دست ندهد.
در دو یادداشت که خدمت حوانندگان عزیز ارائه خواهد شد ابتدا بخشی از بیانات رهبری ارائه میشود و سپس داستان تبعید ابوذر و نزاع ایشان با جناب عثمان و معاویه بیان خواهد شد .
مربوط به : بیانات در دیدار شرکتکنندگان در همایش آسیبشناسى انقلاب
تاریخ : 1377/12/15
مذموم بودن دل سپردن به دنیا، مبنای انقلاب اسلامی
عزیزان من، یکى از شعارهاى ما قبل از پیروزى انقلاب - نه شعارهاى انقلاب، شعارهاى دوستانهى خودمان در مجموعهى رفاقتى و مجموعههایى که با هم بودیم، با هم فکر مىکردیم و کار و مبارزه مىکردیم - «ساده زیستى» بود؛ زندگى ساده و کمتر بهره بردن از جلوههاى دنیا! بعد که انقلاب، پیروز شد، سعى کردیم باز هم همین روش، همین شعار و همین مبنا را دنبال کنیم.
(...)
ما [که هم مسئول حکومتی هستیم و هم روحانی] باید بیشتر مواظب باشیم، دیگران هم باید مواظب باشند، شما هم که دانشجویید، یا استادید، باید مواظب باشید، شما هم که رئیسید، باید مواظب باشید؛ همه باید مواظب باشند که به دام تکلّفات و تعیّنات زندگى نیفتند و در اشرافیگرى و اینها غرق نشوند. زینت دنیا را به قدرى که خداى متعال قرار داده و مباح است، براى همه کس بخواهند.
البته «المال و البنون زینة الحیوة الدنیا»، هیچ ایرادى ندارد. نه مال ایراد دارد، نه فرزندان ایراد دارد، نه مقام و اینها؛ لیکن غرق شدن در اینها، عمده کردن و هدف قراردادن اینها و خود را در تکیّفات و تعیّنات زندگى، منحصر کردن است که آسیب مىزند. چنانچه اینها اصلاح بشود، ما امیدواریم که انشاءاللَّه مشکلى نباشد
مربوط به : بیانات در دیدار شرکتکنندگان در همایش آسیبشناسى انقلاب
تاریخ :
1377/12/15:
یکى از شعارهاى ما قبل از پیروزى انقلاب نه شعارهاى انقلاب، شعارهاى دوستانهى خودمان در مجموعهى رفاقتى و مجموعههایى که باهم بودیم، باهم فکر مىکردیم و کار و مبارزه مىکردیم «سادهزیستى» بود؛ زندگى ساده و کمتر بهره بردن از جلوههاى دنیا! بعد که انقلاب، پیروز شد، سعى کردیم بازهم همین روش، همین شعار و همین مبنا را دنبال کنیم.
امام بزرگوار ما خودش مظهر همین معنا بود؛ آدمى بود که تعیّنات دنیوى، حقیقتاً برایش ارزش نداشت. آدم این را در آن مرد معنوى و بزرگوار مىدید که تعیّنات، تعلّقات و تکلّفات دنیوى، اصلًا براى خودش ارزش نداشت! شما که بحمد اللَّه روشنفکر و آگاه و فهمیده هستید، احتیاج نمىبینم که اینها را توضیح بدهم. این که دارم مىگویم، منظورم بهرهمندى شخصى است؛ معنایش این نیست که کشور، کار آبادانى و عمران نکند و دنیا را آباد نکند. اینها همیشه، تخلیهها و شبههافکنیهاى مخالفین اسلام بوده، مىگفتند که اسلام با دنیا مخالف است؛ یعنى دنیا را آباد نکنیم!
نه، آن دنیایى که گفته مىشود، دنیاى شخصى است؛ یعنى خود شما دنبال تکیّف زندگى دنیایى نباشید و زندگى را ساده بگذرانید. معنایش این است. امیر المؤمنین (علیهالسّلام)، شخصاً زاهدانهترین زندگىها را داشت؛ اما در عین حال، مرتب هم کار مىکرد، مزرعه را آباد و چاه آب، جارى مىکرد، جهاد مىکرد و کشور را اداره مىکرد، حکومت به آن عظمت را ریاست مىکرد، سیاستگذارى و سیاستمدارى مىکرد.
مربوط به : دیدار اساتید و دانشجویان در دانشگاه علم و صنعت
تاریخ
1387/09/24:
.... اجتناب از اشرافیگرى؛ یعنى ضد ارزش کردن. در انقلاب ما این نکته وجود داشت؛ این را بتدریج بعضىها سعى کردند کمرنگ کنند. این در مسائل اقتصادى ما اثر دارد، در مسائل روانى ما اثر دارد. اشرافیگرى و گرایش به اشرافیگرى، یک ضد ارزش بود در انقلاب. یعنى افرادى در سطوح مختلف بودند که از اینکه به اشرافیگرى نسبت داده شوند، یا از آنها چیزى دیده شود که جزو خصوصیات اشرافیگرى باشد، بشدت اجتناب میکردند. مسئولین کشور در درجهى اول متعهد به این قضیه هستند و باید باشند.
مربوط به : بیانات در جمع مردم استان کردستان در میدان آزادى سنندج
تاریخ : 1388/02/22
اهل اسراف نبودن و ساده زیستی، لازمه انتخاب مسئولین
اینى که ما گفتیم امسال، سال حرکت به سوى اصلاح الگوى مصرف است، یعنى امسال سالى است که ملت ایران تصمیم بگیرد که با اسراف مبارزه کند. نمیگوئیم بکلى و یکباره و در طول یک سال، اسراف تمام بشود؛ نه، ما واقعبینتر از این هستیم؛ میدانیم این کار مال سالیان پى در پى است و باید کار بشود تا به این فرهنگ برسیم؛ باید این کار را شروع کنیم.
یکى از اساسىترین کارها براى اینکه ما جلوى اسراف را بگیریم این است که مسئولین کشور، خودشان، کسانشان، نزدیکانشان و وابستگانشان، اهل اسراف و اهل اشرافیگرى نباشند. چطور میتوانیم اگر خودمان اهل اسراف باشیم، به مردم بگوئیم اسراف نکنید؛ «أ تأمرون النّاس بالبرّ و تنسون انفسکم»؛«یا أیّها الّذین امنوا لم تقولون ما لا تفعلون. کبر مقتا عند اللَّه ان تقولوا ما لا تفعلون»اولین کار این است که ما مسئولین کشور را، افرادى انتخاب کنیم که مردمى باشند، سادهزیست باشند، درد مردم را بدانند و خودشان از درد مردم احساس درد کنند. این هم به نظر من شاخص مهمى است. آگاهانه بگردید؛ برسید؛ و به آنچه که رسیدید و تشخیص دادید، با قصد قربت اقدام کنید؛ با قصد قربت پاى صندوق انتخابات بروید و خداى متعال اجر خواهد داد.
مربوط به : بیانات در دیدار مسؤولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى
تاریخ : 1385/03/29
فلسفهى وجودى ما، عدالت است. این که ما برنامهى رشد اقتصادى درست کنیم و بگذاریم بعد از حاصل شدن دو، سه برنامه رشد اقتصادى، به فکر عدالت بیفتیم، منطقى نیست. رشد اقتصادى باید همپاى عدالت پیش برود؛ برنامهریزى کنند و راهش را پیدا کنند. حالا عدالت چیست؟ البته ممکن است درمعنا کردن عدالت، افرادى، کسانى یا گروههایى اختلاف نظر داشته باشند؛ اما یک قدر مسلّمهایى وجود دارد: کم کردن فاصلهها، دادن فرصتهاى برابر، تشویق درستکار و مهار متجاوزان به ثروت ملى، عدالت را در بدنهى حاکمیتى رایج کردن - عزل و نصبها، قضاوتها، اظهار نظرها - مناطق دوردست کشور و مناطق فقیر را مثل مرکز کشور زیر نظر آوردن، منابع مالى کشور را به همه رساندن، همه را صاحب و مالک این منابع دانستن، از قدرِ مسلّمها و مورد اتفاقهاى عدالت است که باید انجام بگیرد. بنابراین، عدالت یک اصل است و نیازمند قاطعیت. عدالت، با من بمیرم، تو بمیرى درست نمىشود؛ عدالت، با تعارف درست نمىشود؛ اولاً قاطعیت مىخواهد، ثانیاً ارتباط با مردم مىخواهد، ثالثاً سادهزیستى و مردمى بودن لازم دارد و بالاتر از همه، خودسازى و تهذیب مىخواهد؛ این هم جزو پیش شرطها و پیش نیازهاى اجراى عدالت است. اول، باید خودمان را درست کنیم و یک دستى به سر و صورت خودمان بکشیم، تا بتوانیم عدالت را اجرا کنیم؛ وظیفهى من و شما اینهاست. واقعاً باید با ویژهخواران و فساد مبارزه کنیم.
ادامه دارد
ردا
پایان پیام/
نظر شما