خبرگزاری شبستان: رشوه و فساد مالی موجب می شود قوانین نتیجه معکوس داشته باشند. رهبر انقلاب آیت الله خامنه ای سالیان متمادی به مسئله اهمیت رسیدگی فساد مالی اشاره فرمودند. گویی رهبر فرزانه شاهد پیامدهای شوم این پدیده ناگوار بودند. البته هنوز دیر نشده است و با همت و کار و تلاش می توان از پیامدهای ناگوار اجتماعی جلوگیری کرد. جلوگیری از پیامدهای شوم فساد مالی منوط به شناخت این پیامدها است و بر اصحاب رسانه و صاحبان اندیشه لازم است راه مستقیم را بر اساس اندیشه دینی و اسلامی به جامعه و مسئولین محترم عرضه کنند تا دست در دست هم داده و برای ارتقاء و استکمال جامعه خویش گام برداریم. در ادامه سعی می شود، به پیامدهای برخی از مفاسد مالی با اقتباس از ایات قرانی در حوزه اندیشه دینی پرداخته شود. ارتباط مفاسد مالی با مسائل اجتماعی اهمیت رسیدگی به مفاسد مالی را دو چندان می سازد.
1- وَأَخْذِهِمُ الرِّبَا وَقَدْ نُهُوا عَنْهُ وَأَکْلِهِمْ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَأَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا؛ و (همچنین) بخاطر ربا گرفتن، در حالی که از آن نهی شده بودند؛ و خوردن اموال مردم بباطل؛ و برای کافران آنها، عذاب دردناکی آماده کردهایم.
در آیات گذشته به چند نمونه از خلافکارىهاى یهود اشاره شده، در آیات فوق نیز پس از ذکر چند قسمت دیگر از اعمال ناشایست آنها، کیفرهایى را که بر اثر این اعمال در دنیا و آخرت دامان آنها را گرفته و مىگیرد، بیان می دارد:
نخست مىفرماید:" به خاطر ظلم و ستمى که یهود کردند، و به خاطر باز داشتن مردم از راه خدا، قسمتى از چیزهایى که پاک و پاکیزه بود، بر آنها تحریم کردیم، و آنان را از استفاده کردن از آن محروم ساختیم"
و نیز بخاطر اینکه" رباخوارى می کردند با اینکه از آن نهى شده بودند، و همچنین اموال مردم را بنا حق می خوردند، همه اینها سبب شد که گرفتار آن محرومیت شوند.
گذشته از این کیفر دنیوى، ما آنها را به کیفرهاى اخروى گرفتار خواهیم ساخت" و براى کافران آنها عذاب دردناکى آماده کردهایم"؛
منظور از تحریم طیبات همان است که در آیه 146 سوره انعام به آن اشاره شده آنجا که مىفرماید:"ما به خاطر ظلم و ستم یهود هر حیوانى که" سم چاک" نباشد (مانند شتر) را بر آنها حرام کردیم و پیه و چربى گاو و گوسفند را که مورد علاقه آنها بود نیز بر آنها تحریم نمودیم مگر آن قسمتى که در پشت حیوان و یا در اطراف امعاء و رودهها و یا مخلوط به استخوان بود".
بنا بر این تحریم مزبور یک نوع تحریم تشریعى و قانونى بود نه تحریم تکوینى، یعنى این مواهب در دست آنها به طور طبیعى قرار داشت اما شرعا از خوردن آن ممنوع بودند.
ولى بعضى از مفسران معتقدند که این تحریم مخصوص ستمگران بوده و در بعضى از روایات نیز اشارهاى به آن دیده میشود، در تفسیر برهان ذیل آیه 146 سوره انعام از امام صادق ع چنین نقل شده که فرمود:" زمامداران بنى اسرائیل افراد فقیر و کم درآمد را از خوردن گوشت پرندگان و چربى حیوانات منع مىکردند، خداوند بخاطر این ظلم و ستم اینها را بر آنان تحریم کرد"
3- از این آیه نیز استفاده می شود که تحریم" ربا" مخصوص به اسلام نبوده و در اقوام پیشین هم حرام بوده است، اگر چه در تورات تحریف یافته کنونى تحریم آن مخصوص به برادران دینى شمرده شده است. (تفسیر نمونه، ج4، ص: 209).
2- یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیرًا مِّنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ ۗ وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید! بسیاری از دانشمندان (اهل کتاب) و راهبان، اموال مردم را بباطل میخورند، و (آنان را) از راه خدا بازمیدارند! و کسانی که طلا و نقره را گنجینه (و ذخیره و پنهان) میسازند، و در راه خدا انفاق نمیکنند، به مجازات دردناکی بشارت ده!
اشاره به اهمیت اقتصادیات در نظام بشرى و اکل مال به باطل
تاثیر اکل مال به باطل در تباهى مجتمع بشرى و ابطال غرض و هدفى که دین در بشر دارد از جمله مسائل مهم است که در این آیه اشاره شده.
تعدى به حقوق مالى مردم در میان گناهان اهمیت خاصى دارد... هیچ جرم و گناهى بقدر تعدى به حقوق مردم، جامعه را فاسد نمىسازد.
زیرا مهمترین چیزى که جامعه انسانى را بر اساس خود پایدار مىدارد، اقتصادیات جامعه است که خدا آن را مایه قوام اجتماعى قرار داده، و ما اگر انواع گناهان و جرائم و جنایات و تعدیات و مظالم را دقیقا آمارگیرى کنیم و به جستجوى علت آن بپردازیم، خواهیم دید که علت بروز تمامى آنها یکى از دو چیز است: یا فقر مفرطى است که انسان را به اختلاس اموال مردم از راه سرقت، راهزنى، آدمکشى، گرانفروشى، کمفروشى، غصب و سایر تعدیات وادار مىکند، و یا ثروت بى حساب است که انسان را به اسراف و ولخرجى در خوردن، نوشیدن، پوشیدن، تهیه سکنى و همسر، و بى بند و بارى در شهوات، هتک حرمت ها، شکستن قرقها و تجاوز در جان، مال و ناموس دیگران وامىدارد.
و همه این مفاسد که از این دو ناحیه ناشى مىشود هر یک به اندازه خود تاثیر مستقیمى در اختلال نظام بشرى دارد، نظامى که باید حیازت اموال و جمعآورى ثروت و احکام مجعول براى تعدیل جهات مملکت و جدا ساختن آن از خوردن مال به باطل را ضمانت کند، وقتى این نظام مختل گردد و هر کس به خود حق دهد که هر چه به دستش مىرسد تصاحب کند، و از هر راهى که برایش ممکن باشد ثروت جمع نماید قهرا سنخ فکرش چنین مىشود که از هر راهى که ممکن شد باید مال جمعآورى کرد چه مشروع و چه نامشروع، و به هر وسیله شده باید غریزه جنسى را اقناع و اشباع کرد، چه مشروع و چه نامشروع، و هر چند به جاهاى باریک هم بکشد.(ترجمه المیزان، ج9، ص:331
و پر واضح است که وقتى کار بدینجا بکشد شیوع فساد و انحطاط هاى اخلاقى چه بلائى بر سر اجتماع بشرى درمىآورد، محیط انسانى را به صورت یک محیط حیوانى پستى در مىآورد که جز شکم و شهوت هیچ همى در آن یافت نمىشود، و به هیچ سیاست و تربیتى و با هیچ کلمه حکمتآمیز و موعظهاى نمىشود افراد را کنترل نمود.
و شاید همین جهت باعث بوده که در آیه مورد بحث از میان همه گناهان تنها مساله اکل مال به باطل آنهم از ناحیه احبار و رهبان که خود را مربى امت و مصلح اجتماع قلمداد مىکنند ذکر شود.
اشاره به برخی تعدیات مالى کشیشان
یکى از طرق نامشروع در آمدشان این بود که به نام"بهشت فروشى" و یا"گناه بخشى" مبالغ هنگفتى از مردم مىگرفتند و بهشت و آمرزش را که منحصرا در اختیار خداوند است به مردم مىفروختند که در تاریخ مسیحیت سر و صداى زیادى بپا کرده و بحثها و جدالهایى برانگیخته است!.
و اما جلوگیرى کردنشان از راه خدا روشن است زیرا آیات الهى را تحریف مىکردند و یا به خاطر حفظ منافع خویش مکتوم مىداشتند، بلکه هر کس را مخالف مقام و منافع خود مىدیدند متهم مىساختند، و با تشکیل" محکمههاى تفتیش مذهبى" آنها را به بدترین وجهى محاکمه و به شدیدترین وضعى محکوم و مجازات مىکردند.
و اگر به راستى آنها اقدام به چنین کارى نکرده بودند و پیروان خویش را قربانى مطامع و هوسهاى خود نمىساختند امروز گروههاى زیادترى آئین حق یعنى اسلام را از جان و دل پذیرفته بودند، بنا بر این به جرئت مىتوان گفت: گناه میلیونها انسان که در ظلمت کفر باقى ماندهاند به گردن آنها است!.
هم اکنون نیز دستگاه کلیسا و یهود براى دگرگون ساختن افکار عمومى مردم جهان درباره اسلام به چه کارهایى که دست نمىزنند و چه تهمت هاى عجیب و وحشتناکى که نسبت به پیامبر (ص) روا نمىدارند.
این موضوع به قدرى دامنهدار است که جمعى از علماى روشنفکر مسیحى صریحا به آن اعتراف کردهاند که روش سنتى کلیسا در مبارزه ناجوانمردانه با اسلام یکى از علل بی خبر ماندن غربیها از این آئین پاک است.
عموم احتکارکنندگان دچار عذاب می شوند
سپس قرآن به تناسب بحث دنیا پرستى پیشوایان یهود و نصارى به ذکر یک قانون کلى در مورد ثروتاندوزان پرداخته، مىگوید:" کسانى که طلا و نقره را جمعآورى و پنهان مىکنند و در راه خدا انفاق نمىنمایند آنها را به عذاب دردناکى بشارت ده" (وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ). (تفسیر نمونه، ج7، ص: 392)
...این آیه هر چند از جهت نظم لفظى با آیات قبل که اهل کتاب را مذمت مىکرد و احبار و رهبان ایشان را در خوردن مال مردم به باطل و جلوگیرى از راه خدا توبیخ مىنمود متصل مىباشد، الا اینکه در لفظ و ظاهر آن هیچ دلیلى نیست که دلالت کند بر اینکه در خصوص اهل کتاب نازل شده باشد.
پس نمىتوان گفت که آیه شریفه فقط درباره اهل کتاب نازل شده، و تنها احتکار پول و حبس آن را بر ایشان حرام کرده، و اما مسلمانان مىتوانند طلا و نقرهها را رویهم انباشته نموده و هر طور که بخواهند در اموال خود رفتار نمایند.
بلکه آیه شریفه عموم احتکار کنندگان را به عذاب شدیدى تهدید مىکند، و در جمله" وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ" کنز و احتکار را توضیح مىدهد و مىفهماند آن احتکارى مبغوض خدا است که مستلزم خوددارى از انفاق در راه او باشد، و در مواردى که وظیفه انفاق آن مال در راه خدا است، انسان را از انجام آن منع کند.
(حکم حرمت کنز و احتکار ذهب و فضه مخصوص به اهل کتاب نیست و معناى انفاق در راه خدا انفاق در مصالح و ضروریات دینى و اجتماعى است)
و بطورى که از کلام خود خداى تعالى برمىآید انفاق در راه خدا عبارت است از: آن انفاقى که قوام دین بر آن است، بطورى که اگر در آن مورد انفاق نشود بر اساس دین لطمه وارد مىآید، مانند انفاق در جهاد و در جمیع مصالح دینى که حفظش واجب است، و همچنین آن شؤون اجتماعى مسلمین که با زمین ماندنش شیرازه اجتماع از هم گسیخته مىگردد، و نیز حقوق مالى واجبى که دین آن را به منظور تحکیم اساس اجتماع تشریع کرده، پس اگر کسى با وجود احتیاج اجتماع به هزینه، درباره حوایج ضروریش سرمایه و نقدینه را احتکار و حبس کند او نیز از کسانى است که در راه خدا انفاق نکرده و باید منتظر عذابى دردناک باشد، چون او خود را بر خدایش مقدم داشته، و احتیاج موهوم و احتمالى خود و فرزندانش را بر احتیاج قطعى و ضرورى اجتماع دینى برترى داده است. (ترجمه المیزان، ج9، ص: 334)
" یَوْمَ یُحْمى عَلَیْها فِی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوى بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ ..."
کلمه" احماء" به معناى داغ کردن هر چیز است بطورى که حس آدمى از احساس آن ناراحت شود، و اگر با"على" متعدى شده و گفته شود:" یُحْمى عَلَیْها" این معنا را مىدهد که آتش بر آن چیز افروخته مىشود تا داغ گردد. و کلمه" کى"- که کلمه" تکوى" مشتق از آن است- عبارت است از الصاق چیز داغ به بدن (که در فارسى آن را داغ نهادن مىگویند.)
پس معناى آیه این است که: این عذابى که ما دفینه کنندگان ثروت را از آن بیم دادیم و بر آن تهدیدشان کردیم، وقوعش در روزى است که در آتش جهنم بر آن پولهاى دفینه شده دمیده مىشود تا سرخ گردد، آن گاه با همانها پیشانیها و پشت و پهلوى ایشان را داغ مىکنند، و در آن موقع به ایشان گفته مىشود" این همان پولهایى است که براى روز مباداى خود جمع کرده بودید، اینک همانها را بچشید، زیرا اینها همانها است که امروز به صورت عذاب درآمده و شما را شکنجه مىدهد".
و بعید نیست علت اینکه از میان همه اعضاء، پیشانى و پشت و پهلو را نام برد این باشد که اینان در برابر پول خضوع مىنموده آن را سجده مىکردند، و سجده با پیشانى صورت مىگیرد، و پول را پشت و پناه و مایه دلگرمى خود مىدانستند، و پناه بردن به چیزى با پهلو انجام مىشود، و بر آن تکیه مىکردند، و اتکاء با پشت صورت مىگیرد، البته مفسرین دیگر در این باره نکتههاى دیگرى ذکر کردهاند و خدا داناتر است. (ترجمه المیزان، ج9، ص: 335)
شکى نیست که قوام اجتماعى که بشر بحسب طبع اولى خود تشکیل داده بر مبادله مال و عمل پایدار است، و قطعا اگر چنین مبادلهاى در کار نمىبود مجتمع انسان حتى یک چشم بر هم زدن قوام نمىداشت. راه بهرهمندى انسان در اجتماعش غیر از این نبوده که امورى از مواد اولیه زمین گرفته و بقدر وسعش روى آن عمل نموده و از نتیجه عملش ما یحتاج خود را ذخیره مىکرده است و ما زاد بر احتیاج خود از آن حاصل را به دیگران مىداده و در عوض سایر ما یحتاج خود را از آنچه که در دست دیگران بوده مىگرفته.
مثلا یک نفر نانوا از نانى که خود مىپخته بقدر قوت خود و خانوادهاش برمىداشته و زائد بر آن را با پارچهاى که در دست نساج و اجناس دیگرى که هر یک در دست افراد معینى درست مىشده معاوضه مىکرده، و همچنین صاحبان حرفههاى دیگر همه و همه اعمال و فعالیتهایى که در اجتماع صورت مىگرفته همانا خرید و فروش و مبادله و معاوضه بوده است.
و آنچه از بحثهاى اقتصادى بدست مىآید این است که انسانهاى اولى معاوضه و مبادلاتشان تنها روى اجناس صورت مىگرفته، و متوجه نبودهاند که به غیر از این صورت نیز امکان پذیر هست.
اما این را توجه داشتند که هر چیزى با چیز دیگر مبادله نمىشود، زیرا نسبت میان اجناس مختلف است، جنسى مورد احتیاج مبرم مردم است و جنسى دیگر اینطور نیست، یک جنس بسیار رایج است و جنس دیگر خیلى کم و نایاب است، و هر جنسى که بیشتر مورد احتیاج باشد و کمتر یافت شود قهرا طالبانش نیز بیشتر است، و نسبتش با جنسى که هم زیاد مورد حاجت نیست و هم زیاد یافت مىشود یکسان نیست، چون رغبت مردم نسبت به دومى کمتر است، همین معنا سبب شده که پاى قیمت و ارزیابى به میان آید.
بعد از آنکه خود را ناچار دیدند از اینکه براى حفظ نسبتها، معیارى بنام قیمت درست کنند، و چون باید خود آن معیار ارزش ثابتى داشته باشد، لا جرم بعضى از اجناس نایاب و عزیز الوجود از قبیل گندم، تخم مرغ و نمک را اصل در قیمت قرار دادند تا سایر اجناس و اعیان مالى را با آن بسنجند، در نتیجه آن جنس عزیز الوجود مدار و محورى شد که تمامى مبادلات بازارى بر آن دور مىزد، و این سلیقه از همان روزگار قدیم تا امروز در بعضى از جوامع کوچک از قبیل دهات و قبیلهها دائر بوده و هست.
تا آنکه در میان اجناس نایاب و عزیزالوجود به پارهاى از فلزات از قبیل طلا، نقره و مس برخورده آن را مقیاس سنجش ارزشها قرار دادند و در نتیجه طلا، نقره و مس بصورت نقدینههایى درآمدند که ارزش خودشان ثابت و ارزش هر چیز دیگرى با آنها تعیین مىگردید.
رفته، رفته طلا مقام اول را، نقره مقام دوم و سایر فلزات قیمتى مقامهاى بعدى را حیازت کردند، و از آنها سکههاى سلطنتى و دولتى زده شد و به نامهاى دینار، درهم و فلس و نامهاى دیگرى که شرحش مایه تطویل و از غرض بحث ما بیرون است نامیده شدند.
و چیزى نگذشت که نقدین، یعنى سکههاى طلایى و نقرهاى مقیاس اصلى قیمتها شده، هر چیز دیگر و هر عملى با آنها تقویم و ارزیابى شد، و نوسانهاى حوایج زندگى همه به آن دو منتهى گردید و آن دو ملاک دارایى و ثروت شدند، و کارشان بجایى رسید که گویى جان مجتمع و رگ حیاتش بسته بوجود آنها است، اگر امر آنها مختل شود حیات اجتماع مختل مىگردد، و اگر آنها در بازار معاملات در جریان باشند معاملات سایر اجناس جریان پیدا مىکند و اگر آنها متوقف شوند سایر اجناس نیز متوقف مىگردد.
امروزه وظیفهاى را که نقدین در مجتمعات بشرى از قبیل حفظ قیمت اجناس و عملها و تشخیص نسبت میان آنها بعهده داشت، اوراق رسمى از قبیل" پوند"،" دلار" و غیر آن دو و نیز چک و سفتههاى بانکى بعهده گرفته است. و در تعیین قیمت اجناس و اعمال و تشخیص نسبتهایى که میان آنهاست رل نقدین را بازى مىکند، بدون اینکه خودش قیمتى جداگانه داشته باشد. و بعبارت دیگر تقریبا مىتوان گفت اینها قیمت هر چیزى را معلوم مىکنند و لیکن خودشان قیمت ندارند. (ترجمه المیزان، ج9، ص:350)
مفاسدى که بر اندوختن و احتکار پول مترتب است
پس اگر موقعیتى را که طلا و نقره در اجتماع دارند، و رلى را که در حفظ قیمتها و سنجش نسبتها که میان اجناس و اموال هست به دقت در نظر بگیریم بخوبى روشن مىشود که نقدین در حقیقت نمایش دهنده نسبتهایى است که هر چیزى به چیزهاى دیگرى دارد، و بهمین خاطر که نمایش دهنده نسبتها است و یا به عبارتى اصلا خود نسبتها است بهمین جهت با بطلان و از اعتبار افتادن آن، همه نسبتها باطل مىشود هم چنان که رکود در آن مستلزم رکود در آنها است.
و ما در دو جنگ جهانى اخیر به چشم خود دیدیم که بطلان اعتبار پول در پارهاى از کشورها مانند منات در روسیه تزارى و مارک در آلمان چه بلاها و مصائبى ببار آورد و با سقوط ثروت چه اختلالى در حیات آن جوامع پدید آمد، حال باید دانست که اندوختن و دفینه کردن پول و جلوگیرى از انتشار آن در میان مردم عینا همین مفاسد و مصائب را ببار مىآورد.
گفتار امام باقر (ع) هم که در روایت گذشته فرمود:" خدا آنها را براى مصلحت خلق درست کرد تا بوسیله آن شؤون زندگى و خواستههایشان تامین شود" اشاره بهمین معنا است.
آرى، اندوختن و احتکار پول، مساوى با لغویت ارزش اشیاء و بى اثر گذاردن پولى است که احتکار شده، چون اگر احتکار و حبس نمىشد بقدر وسعش در زنده نگاه داشتن و بجریان انداختن معاملات و گرم کردن بازار در اجتماع اثر مىگذاشت، و بى اثر کردن آن با تعطیل کردن بازار برابر است، و معلوم است با رکود بازار حیات جامعه متوقف مىشود.
البته اشتباه نشود ما نمىخواهیم بگوئیم پول را در صندوق و یا بانک و یا مخازن دیگرى که براى اینکار درست شده نباید گذاشت، چون این حرف با عقل سلیم جور نمىآید، زیرا حفظ اموال قیمتى و نفیس و نگهدارى آن از تلف شدن از واجباتى است که عقل آن را مستحسن شمرده، و غریزه انسانى، آدمى را به آن راهنمایى مىکند و آدمى را وامىدارد بر اینکه وقتى که پول گردش خود را کرد و برگشت، تا جریان ثانوى آن را در بانک و یا مخازن دیگرى حفظ کند، و آن را از دستبرد ایادى غصب، سرقت، غارت و خیانت نگهدارى نماید.
پول را نباید در گنجینه حصر کرد
بلکه مقصود ما این است که نباید پول را در گنجینه حبس کرد و از جریانش در مجراى معاملات و اصلاح گوشهاى از شؤون زندگى و رفع حوایج ضرورى جامعه از قبیل سیر کردن گرسنگان و سیراب ساختن تشنگان و پوشاندن برهنگان و سود بردن کاسبان و کارگران و زیاد شدن خود آن سرمایه، و معالجه بیماران و آزاد ساختن اسیران و نجات دادن بدهکاران و رفع پریشانى بیچارگان و اجابت استغاثه مضطران و دفاع از حوزه و حریم کشور، و اصلاح مفاسد اجتماعى دریغ ورزید. (ترجمه المیزان، ج9، ص: 351)
و موارد انفاق چه آن مواردى که انفاق در آن واجب است و چه آنها که مستحبّ است و چه آنجا که مباح است آن قدر بسیار است که شاید نتوان شمرد، و نباید در این موارد بخل ورزید و با انباشتن پول و حبس آن، مصالح انفاق در آن موارد را زمین گذاشت، هم چنان که زیاده روى و اسراف هم نباید کرد، زیرا نه افراط در آن صحیح است و نه تفریط.
خواهید گفت: در مواردى که انفاق مستحبّ یا مباح است چرا بخل ورزیدن جائز نباشد؟ در جواب گوئیم: هر چند ترک انفاق مستحبّ جرم نیست، نه از نظر عقل و نه از نظر شرع، و لیکن زمینه مستحبات را بطورى کلى از بین بردن خود، از بدترین گناهان است.
و اگر بخواهى بخوبى حساب این معنا را برسى به زندگى روزمره خود نگاه کن خواهى دید که ترک انفاق هاى مستحبّ در شؤون مختلف زندگى از قبیل زناشویى، خوراک، پوشاک و اکتفاء کردن بقدر واجب شرعى و ضرورى و عقلى آنها چه اختلالى در نظام زندگى وارد مىسازد، اختلالى که بهیچ قیمتى نمىتوان جبران نمود.
پایان پیام /
نظر شما