خبرگزاری شبستان: فردا، باردیگر بهار بزرگ کتاب تهران از راه می رسد؛ بهاری که به گفته دوست و دشمن هرساله فصلی تازه و پررونق در فضای فرهنگی کشور می گشاید.
گرچه بسیاری جشنواره فیلم فجر را مهمترین رویداد فرهنگی سالانه کشور تلقی می کنند اما بدون شک باید نمایشگاه بین المللی را به لحاظ کمیت استقبال عمومی، بزرگترین اتفاق فرهنگی کشور دانست.
و بازهم اگرچه بسیاری نمایشگاه کتاب تهران را بیشتر فروشگاه بزرگ کتاب تهران نام می نهند اما تأثیر برپایی چنین فروشگاه ملی را نیز نمی توان کوچک شمرد.
اما با همه این تحولات در عرصه کتاب، چرا کتاب خوانی هنوز جایگاه در خور خود را در میان اقشار مختلف جامعه نیافته است.
این پرسشی است که در خلال سخنان و رهنمودهای رهبر معظم انقلاب به دنبال پاسخ هایی برای آن می گردیم:
عالمی که در ایران از آن خبری نیست!
اگر تعداد کتاب زیاد باشد، اگر عنوان کتاب زیاد شد، اگر کتاب در همه ی موضوعات مورد نیاز بود، اگر مردم توانستند سوال ها و استفهام هایشان را در کتاب بیابند و به کتاب مراجعه کنند، یک عالم دیگر و ماجرای دیگری خواهد شد، که متاسفانه امروز در داخل ایران از آن خبری نیست!
هر جا که با کتاب سر و کاری هست، می بینید که از لحاظ کیفیت روحی و وضع فکری، نسبت به آن جایی که این وضعیت وجود ندارد، تفاوت محسوسی هست.
جوهر تبدیل شدن به آثار بزرگ
بنده الان این رمان های شماها را که نگاه می کنم، می بینم این ها همان چیزهایی است که اگر یک خرده با آن ها کار بشود، بینوایان ویکتورهوگو و جنگ و صلح تولستوی خواهد شد.
من این جوهر را در رمان های کوچک این برادران خودمان که از حوزه ی هنری یا از بعضی جاهای دیگر صادر می شود مشاهده می کنم، که آدم در نوشته های تقلیدی آن آقایان و ده جلد و پنج جلد و دو هزار صفحه و پنج هزار صفحه مشاهده نمی کند.
در کارهای شماها واقعا این جوهر وجود دارد. آن ها کارشان صرفا کلیشه ای است؛ آن هم به خاطر این است که واقعا از درون جوشش ندارند.
جنگ، فرصت نویسندگی
جنگ، میدانی برای بروز استعدادها در این زمینه شد. می دانید.
یکی از چیزایی که هنر و ادبیات را در هر کشوری به شکوفایی می رساند، حوادث سخت، از جمله جنگ است. زیباترین رمان ها، بهترین فیلم ها، شاید بلندترین شعرها، در جنگ ها و به مناسبت جنگ ها سروده شده و گفته شده و تولیده شده و به وجود آمده است. در جنگ ما هم همین طور بود.
نمی دانم این همه تکرار اثر کرده یا نه!
از بس درباره ی این مسئله مهم [کتاب خوانی] گفته ام و به من هم گفته نشده که چقدر اثر دارد، حقیقتا وقتی می خواهم بار دیگر این مسئله را بیان کنم، دچار تردید می شوم که این دیگر جزء گفتار لغو نباشد!
من نمی دانم واقعا این تکرار، اثر کرده، یا نکرده است؛ شما باید آن را بگویید. واقعا آماری بگیرید، ببینم کتاب خوانی چقدر رشد می کند. بیایید کاری کنید که مردم کتاب خوان بشوند.
کم نصیب ترین ملت ها
ما در حالی که در طول قرن های متمادی بیشترین کتاب را در دنیا تولید کردیم، اما امروز و در طول دو سه قرن اخیر، جزء کم نصیب ترین ملت ها از معارف کتابی و مکتوبی بوده ایم! یقینا در این وضعیت که فی نفسه فرهنگی است، وضعیت های سیاسی و اجتماعی دخالت داشتند.
هر چه بوده، گذشته است. امروز، روز نو و دوران جدیدی برای ماست و ما باید این نقیصه را جبران کنیم.
... در بین مردم ما، کتاب خوانی یک رویه ی معمول نیست؛ حتی با سوادان درس خوانده و تحصیل کرده، کسانی که با کتاب انس دارند و در زندگی روزمره ی خودشان، فصل و بخشی را به خواندن کتاب اختصاص می دهند، یقینا اقلیت کمی هستند؛ در حالی که ما می بینیم در بسیاری از کشورهایی که امروز از لحاظ پیشرفت های علمی در دنیا، ممتاز ... هستند، قضیه این طور نیست . . . روح کتاب خوانی در مردم و انس با معلومات و معارف و پیشرفت علمی کشور در سطوح مختلف، این ها با هم ارتباط دارد و بایستی آن را مرتبط به این دانست و این روحیه را در بین مردم ترویج کرد.
کتاب نخوانی
مردم ما کتاب خوان نیستند. این کتاب نخوانی، نقض خیلی بزرگی است. خیلی از مردم ما حتی روزنامه خوان هم نیستند. اگر نگاهی به روزنامه بکنند، به همان تیترهای درشتش اکتفا می کنند.
بسیاری از مردم، رادیو را فقط برای سرگرمی هایش گوش می کنند، نه برای آموزش و خبر و آگاهی های زندگی و مسائل فرهنگی. ما باید این نقیصه را برطرف کنیم.
کتاب خوانی، عقب تر از نشر کتاب
بیش از آنچه که از لحاظ عرضه ی کتاب عقبیم، از لحاظ کتاب خوانی عقبیم. کتاب خواندن در کشور ما، متاسفانه یک کار اختصاصی است؛ مخصوص بخشی از مردم است؛ مربوط به همه ی مردم نیست؛ در حالی که معارف و علوم و هنر و ذوق و آنچه که در حیطه ی کار فرهنگ هست، مال همه ی مردم است؛ مخصوص بخشی از مردم نیست. همه به مفاد و محتوای کتاب احتیاج دارند؛ در حالی که همه از کتاب استفاده نمی کنند.
اکنون ملت ایران باید عقب افتادگی ها را جبران کند. اینک فرصت بی نظیری از حکومت دین و دانش بر ایران پدید آمده است که باید از آن در جهت اعتلای فکر و فرهنگ این کشور بهره جست.
امروز کتاب خوانی و علم آموزی نه تنها یک وظیفه ی ملی، که یک واجب دینی است. از همه بیشتر، جوانان و نوجوانان باید احساس وظیفه کنند؛ اگر چه آن گاه که انس با کتاب رواج یابد، کتاب خوانی نه یک تکلیف، که یک کار شیرین و یک نیاز تعلل ناپذیر و یک وسیله برای آراستن شخصیت خویشتن تلقی خواهد شد؛ و نه تنها جوانان، که همه ی نسل ها و قشرها به دلخواه و شوق، بدان رو خواهند آورد.
کتاب جزو «لوازم زندگی» است
این عادت هنوز در بین مردم ما جا نیفتاده که بروند کتابی را بخرند، بعد آن را بخوانند، بعد به دوستانشان یا فرزندشان بدهند، تا آن ها هم بخوانند؛ این طوری نیست. ای بسا کتابی را می خرند، بعد آن را کناری می گذارند؛ یا مثلا کتابی را دوستی به دوستی هدیه می دهد، او هم کناری می گذارد!
واقعا کتاب خواندن در مملکت ما جا نیفتاده است؛ و این درد بزرگی است. ما از اهمیت و عظمت این درد غافیلم؛ در حالی که این همه مطلبی که در ذهن ها هست، بر سر قلم ها و روی کاغذها جاری می شود و با خرج زیادی چاپ می گردد، اگر این مطالب ... بین همه ی مردم تقسیم بشود، ببینید چقدر سطح فرهنگ جامعه بالا می آید و چه منافعی از این ناحیه عاید می شود.
بیایید شما هم به مجموعه ی کارهای کم و بیش دارای تاثیری بپیوندید که حالا چند سالی هست که برای وادار کردن مردم به کتاب خواندن شروع شده است؛ این ها را در تبلیغاتتان، در اظهاراتتان بیان کنید. اصلا کتاب بنویسید، مقاله بنویسید، اعلان بکیند. . . قصه . . . نوشته بشود، کارهای هنری بشود، تا مردم به خواندن کتاب وادار بشوند . . . و کتاب جزو لوازم زندگی بشود.
با این همه شاعر و نویسنده
من می بینم که متاسفانه در جامعه ی ما، آن مقداری که شان این جامعه اقتضاء می کند، کتاب رواج ندارد. بله، اگر ما یک جامعه ی بی تاریخ بودیم، جامعه ای بودیم که گذشته ای ندارد، فرهنگی ندارد، کسان با معرفت و برجسته ای از لحاظ فرهنگی ندارد، انسان های با استعداد و فهیم و دارای بینش و طرز فکر بالا ندارد، مثل بعضی از جوامع گوناگونی که در گوشه و کنار دنیا هستند، می گفتیم که بی رغبتی ما به کتاب قابل توجیه است؛ اما جامعه ی ما با این همه انسان های فرهنگی برجسته، والا، استاتید، مولفان،آشنایان با کتاب، شعرا، نویسندگان ، علمای بزرگ، دانشگاهیان برجسته، چرا باید در انس با کتاب این طور باشد؟
سابقه ی فرهنگی و تاریخی ما خیلی زیاد است. جامعه ی ما اساسا یک جامعه ی پخته و بالغ شده است؛ یک جامعه ی ابتدایی و بدوی نیست. مردم ما باید بیش از این با کتاب آشنا باشند.
مثل خوردن و خوابیدن
متاسفانه کتاب خوانی، جز در بین یک عده از اهل علم و اهل تحصیل و کسانی که به طور قهری با کتاب سر و کار دارند، یک کار رایج و روزمره به حساب نمی آید، در حالی که کتاب خوانی باید مثل خوردن و خوابیدن و سایر کارهای روزانه، در زندگی مردم وارد بشود.
کتاب نباید به یک عده از افراد جامعه ی ما مخصوص بماند، کما اینکه نباید به یک عده از افراد جامعه ی ما مخصوص بماند؛ کما اینکه در گذشته این طور بوده است که یک عده کتاب خوان و اهل کتاب و اهل مراجعه ی به کتاب بودند؛ اکثریت هم دور از کتاب و فارغ از هم کتاب؛ این درست نیست. امروز البته وضع بهتر شده است؛ انسان می تواند این را حس کند.
اعتیاد به کتاب
من جوانان بسیاری را دیده ام، حالا افراد مسن که جای خود دارد، که حتی مطالعه ی کتاب رمان را هم میل ندارند! کتاب رمان را یک هفت هشت ده صفحه می خوانند و می گویند حوصله نداریم؛ در حالی که حاضرند بیست دقیقه، یا نیم ساعت بنشینند و تبلیغات تلویزیون را، که قبل از شروع فیلم سینمایی پخش می شود، تماشا کنند! حاضر نیستند در این بیست دقیقه، حتی همان کتاب رمان را بخوانند؛ حالا نمی گوییم کتاب اجتماعی، کتاب سیاسی، یا کتاب علمی، این ناشی از چیست؟ ناشی از عدم اعتیاد به کتاب است. مردم میل به کتاب خوانی ندارند؛ برای این باید فکری بکنید.
انقلاب کم کار!
این انقلاب، با این عظمت و ابعاد و آثار علمی، از لحاظ ارائه ی مبانی فکر خودش، یکی از ضعیف ترین و کم کار ترین انقلاب ها و بلکه تحولات دنیاست! . . .
وقتی انقلاب اکتبر تحقق پیدا می کند، در طول ده پانزده سال، آن قدر کتاب و فیلم و قصه و جزوه در سطوح مختلف، راجع به مبانی فکری این انقلاب نوشته می شود که در کشورهایی که باد آن انقلاب به آن ها رسیده، دیگر مردم احتیاجی ندارند که از کتاب های آن ها استفاده کنند!
آن قدر فضای ذهنی پر شده استکه روشنفکرهای خود کشورها می نشینند راجع به مبانی ارزشی و فکری آن کتاب می نویسند! در سه چهار دهه ی گذشته، چقدر ایرانی ها درباره ی مبانی فکری انقلاب شوروی، به زبان فارسی کتاب نوشتند؛ چون دیگر اشباع شده بودند؛ یعنی آن ها آن قدر نوشتند که همه ی روشنفکرهایی که به نحوی از لحاظ فکری با آن ها ارتباط پیدا می کردند، از لحاظ فکری اشباع می شدند و بعد یک آدم مثلا دست به قلم و با فکر و روشنفکری، خودش می جوشید و مطالبی، غیر از ترجمه های فراوانی که از آثار آن ها می شد، نوشت. ما چه کار کرده ایم؟
کاری که ما در این زمینه کرده ایم، واقعا خیلی کم است. گاهی انسان دلش نمی آید که بگوید در حد صفر، چون واقعا کسانی با اخلاص کارهایی کرده اند؛ اما اگر نخواهیم ملاحظه ی این جهات عاطفی را بکنیم، باید بگوییم یک ذره بیشتر از صفر!
یازده سال از انقلاب می گذرد؛ خوب بود که صدها نویسنده ی اسلامی، مبانی انقلاب را بنویسند. . . . می بایست تربیت می کردیم، که نکردیم.
کتاب های دینی بدون افراط و تفریط
مقوله ی دیگری که ما در آن کم کاری داریم، که شاید باورکردنی هم نباشد، کتاب های دینی است! مثل اینکه ما روی کتاب های دینی و مسائل اسلامی متاسفانه کم کار می کنیم! این متون اسلامی بسیار ارزشمند است.
ما به کتاب هایی در ردیف کتاب های شهید مطهری احتیاج داریم که مسائل اساسی اسلام را با یک بینش صائب و به دور از کج روی و افراط و تفریط، با زبانی قابل فهم برای قشرهای متوسط جامعه، که نه دانشمندان و اندیشمندان را ملاک می گیریم، نه سطوح خیلی پایین را، . . .تبیین کند.
و من اینجا بایستی با پذیرش و اذعان به پایگاه بلند حوزه های علمیه و مخصوصا حوزه ی علمیه ی قم در نشر افکار و معارف اسلامی، آن حوزه را مخاطب قرار بدهم و بگویم: اینجا شما هستید که بایستی این نیاز را پاسخ بدهید؛ البته نه به معنای انحصاری، اما به هر حال کانون، قم است. این زمینه هایی است که به نظر من باید رویش کار بشود.
انقلاب بی رمان
من گمان می کنم که هیچ تاریخی از انقلاب اکتبر شوروی نمی تواند گویایی آن رمان هایی را که در باب این تاریخ نوشته شده، داشته باشد. اگر شما این رمان ها را خوانده باشید، می فهمید چه می گویم.
مثلا رمان دن آرام را در نظر بگیرید. نمی دانم شما آقایان این رمان را خوانده اید یا نه. این رمان، یکی از رمان های تبلیغاتی مارکسیست ها در دوران اختناق رژیم شاه بود. این کتاب با اینکه رمان بود، اما به عنوان تبلیغ آن را به همدیگر می دادند و مطالعه می کردند! . . . این ها به قدری خوب نوشتند و انقلاب را خوب تصویر کردند که شما در این کتاب ها می توانید ابعاد این انقلاب به آن عظمت را پیدا کنید.
البته نقطه ضعف هایش را هم در همین کتاب ها می شود فهمید؛ اگر چه آنکه نوشته، به عنوان نقطه ضعف هایش را هم در همین کتاب ها می شود فهمید؛ اگر چه آنکه نوشته، به عنوان نقطه ضعف ننوشته است.
ما در این مقوله چه نوشتیم؟ البته چرا، یک چیزهایی نوشته شده است؛ آن هم دروغ! کتابی درباره ی انقلاب نوشته شده است؛ البته آن هم درباره ی همان چند صباح قبل از ورود امام به ایران، که آن هم خلاف واقع و دروغ است!
ما که در این انقلاب و در این کوچه و خیابان های تهران و جاهای دیگر بودیم، آن کتاب را که می خوانیم، می بینیم دروغ نوشته شده است؛ طبق نظرات خودشان برداشتند یک چیزهایی نوشتند!
جلال؛ سرآمد رمان نویس های ایران
از اول قرن شمسی جاری، یعنی از شصت هفتاد سال گذشته تا کنون، ما به نویسندگان رمان های خودمان که نگاه می کنیم، . . . می بینیم که این ها واقعا بی هنرند؛ یعنی مایه هایی دارند، اما به هیچ وجه قابل مقایسه ی با رمان های مطرح در دنیا نیست.
البته بعد نوبت به امثال آل احمد که می رسد، آن واقعیت ها و آن سوز دل و آن انگیزه و آن ایمان، وضع را بهتر می کند. طبق تشخیص من و تا آنجا که من می شناسم، رمان آل احمد، انصافا سرآمد رمان های فارسی ماست؛ از همه ی این های دیگر بهتر است؛ والا دیگران که نوشتند، چیزی ننوشتند. . . .
چنانچه شما این نهال جدید و این جهت نو را دنبال گیری کنید، همان چیزی خواهد شد که ما امروز احتیاج داریم؛ یعنی رمان و قصه نویسی ایران را به آن رشد و تعالی خواهد رساند.
دستان خالی را با ترجمه ی خوب پر کنید
در همین مقوله ی قصه و رمان، . . . شما اطلاع دارید که من قدری با این مقوله مرتبطم. ما دستمان واقعا خالی است.
ما داخل کشور هیچ کار بزرگی نداریم. کارهای بزرگی که در این زمینه در کشورها و ملت های دیگر وجود دارد، ما اصلا مشابه آن ها را نداریم؛ نه مشابه فرانسوی ها، نه مشابه روس ها و نه بعضی از ملت های دیگر!
این ها خلاهایی است که باید پر بشود؛ لیکن تا مادامی که پر نشده، ما از ترجمه های خوب می توانیم استفاده کنیم.
حاضرم صد بار تشکر کنم
البته پایه ی توقعات بنده هم به این زیادی نیست که می فرمایید از بینوایان هرچه پایین تر، نه، اگر امروز در این کشور کسی یک قصه درست کند که دو درجه هم پایین تر از بینوایان باشد، بنده حاضرم صد بار از او تشکر کنم؛ اما همین را هم متاسفانه ندارم!
پیدا کنید و ترجمه کنید
ما در زمینه های ادبیات، کتاب بسیار کم داریم. در زمینه های قصه و هنر، کتاب بسیار کم داریم. در زمینه های رمان و ترجمه های آن چنانی، کتاب بسیار کم داریم.
نمی شود گفت که این همه نویسنده های بسیار بزرگی که الان هستند و دارند می نویسند؛ رمان می نویسند، قصه می نویسند، حتی تحقیقات تاریخی می نویسند، مجموعا بر ضد ما تمام خواهد شد؛ نه، بسیاری چیزها هست که می تواند به نفع ما هم باشد؛ این ها را باید پیدا کرد و ترجمه نمود.
این روزها یک رمان روسی به نام پطرکبیر، که دو سه جلد است و نویسنده ی آن الکسی تولستوی است، منتشر شده است. این رمان، رمانی بسیار قوی در شرح حال پطر است. به نظر من، اگر یک مترجم خوب این کتاب را ترجمه می کرد، می توانست کتاب مفیدی حتی برای ادبیات کنونی جامعه ی ما باشد؛ اما آن طوری برخورد نمی شود.
عقب ماندگی در نمایشنامه نویسی
قبل از میلاد مسیح، در یونان، نمایشنامه نویسی بوده و نمایشنامه هایی که تا امروز موجود است و به زبان فارسی هم چاپ شده و بعضی از آن ها ترجمه هم شده و بنده هم بعضی هایش را خوانده ام، و جود داشته است.
در محیط ادب فرهنگ غربی، از آن وقت نمایشنامه نویسی رشد دارد و ما حالا این را نداریم! . . . ما باید به سرعت خودمان را برسانیم.
ماندگی در نمایشنامه نویسی
قبل از میلاد مسیح، در یونان، نمایشنامه نویسی بوده و نمایشنامه هایی که تا امروز موجود است و به زبان فارسی هم چاپ شده و بعضی از آن ها ترجمه هم شده و بنده هم بعضی هایش را خوانده ام، و جود داشته است.
در محیط ادب فرهنگ غربی، از آن وقت نمایشنامه نویسی رشد دارد و ما حالا این را نداریم! . . . ما باید به سرعت خودمان را برسانیم.
فقط تهرانی ها نویسنده اند؟
من نگاه کردم، دیدم این نوشته ها غالبا درباره ی لشکر حضرت رسول است . . . لشکرهای دیگری که در جنگ این همه نقش داشتند، اصلا از آن ها خبری نیست. آقایان تهرانی ها بلند شدند به جبهه رفتند و در لشکر خودشان مستقر شدند؛ بعد هم برگشتند و همان ها را نوشتند! . . .
در لشکرهای اصفهان، لشکر نجف، لشکر امام حسین (علیه السلام)، لشکر نصر مشهد، لشکر امام رضا، لشکر ثارالله، لشکر فجر و لشکرهای گوناگونی که در همه جا هستند، یک عالم حماسه است؛ به چه دلیل آن ها نتوانند بنویسند؟
ادبیات ضد جنگ
در همین کشور خودمان، که به قول شما خاستگاه ادبیات مقاومت است، ادبیات ضد جنگ هم از طرف آدم های ناباب در اینجا پا گرفت!
سال های 61 و 62 آن آقای . . . کتاب زمین سوخته را می نویسند، که صد در صد ضد جنگ است و اصلا حماسه ای در این کتاب نیست! کما اینکه وی یک کتاب دیگر دارد که ضد انقلاب است؛ . . . یک رمان مفصل سه جلدی است.
من حالا اسمش را نمی گویم، که اگر کسی تا حالا نشنیده، نشنیده باشد. من تعجب کردم وقتی که دیدم در یکی از مطبوعات خودی، یکی از برادران راجع به ادبیات جنگ کتاب نوشته و کتاب زمین سوخته را جزو اولین کتاب هایی که در باب ادبیات جنگ است، مطرح کرده است!
چرا باید این طور باشد؟ گاهی می شود که در خاستگاه ادبیات جنگ، که محصول طبیعی اش ادبیات مقاومت است، کسانی می آیند از روی غرض ادبیات ضد جنگ را باب می کنند؛ مثل همین کتاب زمین سوخته!
پایان پیام/
نظر شما