ابن ابی الحدید، شارح نهج البلاغه

گفت: اگر آن روز به مجرد ادعاى فاطمه فدک را به او مى‏داد، فرداى آن روز مى‏آمد و خلافت را براى همسر خویش مدعى مى‏شد

 خبرگزاری شبستان:عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن محمد بن حسین مدائنى، که بیشتر به «ابن ابى الحدید» معروف است، روز اول ذى حجه پانصد و هشتاد و شش قمرى، در مداین متولد شد و بنابر قول ذهبى در کتاب «سیر اعلام النبلاء»، در پنجم جمادى الثانی سال 656 در گذشت.
کنیه معروف او «ابو حامد» و لقبش «عز الدین» است. خانواده او اهل دانش بودند. پدرش و یکى از برادرانش، که به موفق الدین معروف بود و چهارده روز پیش از ابن ابى الحدید در گذشت، قاضى بودند و برادر دیگرش ابو البرکات که به سال 598 در سى و چهار سالگى درگذشت، شاعر و در زمره اهل ادب بود.
ابن ابى الحدید دوره جوانى را در زادگاه خود- مداین- گذراند و به تحصیل علوم پرداخت و به معتزله گرایش یافت و آراء معتزله بصره و بغداد را فرا گرفت و خود در آن مورد اهل نظر شد سپس به بغداد رفت و مورد توجه دستگاه حکومت عباسى قرار گرفت و برخى از آثار خود را به فرمان مستنصر عباسى، که از ششصد و بیست و سه تا ششصد و چهل خلیفه بود، تصنیف کرد که از آن جمله «الفلک الدائر على المثل السائر» و مجموعه اشعارى به نام «المستنصریات» است.
ابن ابى الحدید مشاغل حکومتى را عهده‏دار شد، نخست به دبیرى دار التشریفات‏ و سپس به دبیرى دیوان خلافت و پس از آن به عنوان ناظر بیمارستان و سرانجام به سرپرستى کتابخانه‏هاى بغداد گماشته شد و این مشاغل هیچگاه او را از کسب دانش و پیمودن مدارج کمال باز نداشت و در پاره‏یى از علوم چون تاریخ صدر اسلام کم نظیر شد.
اطلاعات دقیقى درباره او در منابع نیامده است و حتى در برخى از کتب تراجم نام او ثبت نشده است و شاید برخى هم به عمد چیزى درباره او ننوشته‏اند، مثلا با آنکه بدون تردید ابن ابى الحدید در مراتب علمى و مجموعه آثار، اگر از ضیاء الدین ابن اثیر برتر نباشد، هرگز فروتر نیست، ابن خلکان از او شرح حال مستقلى نیاورده و فقط ضمن شرح حال ابن اثیر به مناسبت نوشتن کتاب «الفلک الدائر» که نقدى بر «المثل السائر» است از او نام برده است.
برخی از آثار علمى ابن ابى الحدید
خانم واله‏ یرى در مقاله خود در «دائرة المعارف اسلام» و صفحه 388 «دانشنامه ایران و اسلام»، هفده اثر او را معرفى کرده است که سه اثر از آن نظم است و بقیه نثر، و برخی از آنها عبارتند از:
1- «شرح نهج البلاغه»، که بیست جلد است.
2) «الاعتبار»، شرح و تعلیق بر «الذریعة فى اصول الشریعه» سید مرتضى است.
3) «انتقاد المستصفى»، که نقد بر کتاب «المستصفى من علم الاصول» غزالى است.
4) «الحواشى على کتاب المفصل فى النحو»، که توضیح و حاشیه بر «المفصل فى النحو» زمخشرى است.
5) «شرح المحصل للامام فخر الدین الرازى».
6) «نقض المحصول فى علم الاصول»، تعلیقه مفصلى است بر رد و انتقاد بر کتاب «المحصول فى علم الاصول» فخر الدین رازى.
7) شرحى بر کتاب کلامى «الایات البینات» فخر الدین رازى.
8) «شرح الیاقوت»، که شرحى بر کتاب «الیاقوت» ابو اسحاق ابراهیم بن نوبخت است.
وی علاوه بر آثاری که به نثر نگاشته، آثاری منظوم نیز از خود بر جای گذارده که از جمله آنها «القصائد السبع العلویات» یا «سبع العلویات» است که موضوع آن فتح خیبر و فتح مکه و مدح پیامبر (صلی الله علیه و آله) و حضرت امیر (علیه السلام) و اظهار اندوه و تأسف بر شهادت سید الشهداء (علیه السلام) است. این اثر ابن ابى الحدید مکرر چاپ شده است، از جمله به ضمیمه شرح زوزنى بر معلقات سبع، در سال 1272 ق در تهران، و به گفته بروکلمان حداقل چهار شرح بر آن موجود است.

از مجموعه این آثار چنین نتیجه گرفته مى‏شود که ابن ابى الحدید عالمى است که داراى علوم مختلف و وسیع بوده است و ملاحظه کردید که بر آثار بزرگانى همچون غزالى و ابن سینا و ثعلب شرح و نقد نوشته است و آثار فخر رازى و ابن اثیر را هم نقد و بررسى و رد کرده است و این موضوع نشان دهنده وسعت اطلاع او در ادب و معقول و منقول است و به حق باید او را از چهره‏هاى بسیار درخشان قرن هفتم هجرى به شمار آورد و اگر هیچ اثرى غیر از شرح نهج البلاغه نمى‏داشت، با مراجعه به آن مى‏توان همین نتیجه را گرفت که او از دانشمندان کم نظیر است، و احاطه عجیب او بر ادب و کلام و مبانى اخلاق نظرى و عملى و تاریخ- صدر اسلام و شعر عرب، در مباحث مختلف کتاب عظیم «شرح نهج البلاغه» به وضوح دیده مى‏شود.
شرح نهج البلاغه
وی این ارزنده‏ترین اثر خود را در بهترین مقطع سنى خود، یعنى پنجاه و هشت سالگى، که عالمى به تمام معنى پخته و سرد و گرم روزگار چشیده و در حد کمال علمى بوده، شروع کرده است. در این مورد بهتر است ترجمه گفتار خودش را که در پایان کتاب آورده است ملاحظه فرمایید: «تصنیف این کتاب در چهار سال و هشت ماه تمام شد، که آغاز آن روز اول رجب سال ششصد و چهل و چهار بود و پایان آن روز سى ام صفر سال ششصد و چهل و نه، و این مقدار معادل مدت خلافت امیر المومنین على علیه السلام است و هرگز گمان و تصور نمى‏شد که در کمتر از ده سال انجام پذیرد، ولى الطاف خداوند و عنایت آسمانى موانع را از سر راه برداشت...»
ابن ابى الحدید ضمن مقدمه خود مى‏نویسد:
«تا آنجا که مى‏دانم پیش از من کسى این کتاب را شرح ننوشته است مگر یک تن، که او سعید بن هبة الله بن حسن‏ فقیه و معروف به قطب راوندى است، که از فقهاى امامیه است و مرد این کار نبوده است، زیرا تمام عمر خود را فقط به فرا گرفتن فقه سپرى کرده است و چگونه ممکن است فقیه بتواند فنون و علوم مختلفى را که در این کتاب است شرح بنویسد...»
ظاهراً او از شروح دیگرى مثل «معارج نهج البلاغه» ابو الحسن بیهقى و شرح کیدرى آگاه نبوده، یا آنکه آنها را به سبب اختصار نسبى در خور ذکر نمى‏دانسته است.
شرح ابن ابى الحدید بر نهج البلاغه، از لحاظ کیفیت، دائرة المعارفى از علوم- ادب، کلام، فقه، اخلاق، تاریخ صدر اسلام، انساب و فرهنگ عامه عرب است، از لحاظ کمیت هم از کتاب‏هاى بسیار بزرگ است.
فدک در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید
وی در جلد شانزدهم شرح نهج البلاغه، قریب به صد صفحه پیرامون فدک سخن گفته است و خود در ابتدای آن مباحث خود را به سه بخش تقسیم می کند، بدین بیان:
فصل نخست در باره آنچه که در حدیث و خبر در مورد فدک آمده است، که خود اشاره می کند که تنها اخبار و احادیثى که از قول اهل حدیث - اهل سنت- و در کتابهاى ایشان نقل شده است، را نقل می کند، نه کتابهاى شیعه و رجال ایشان.
فصل دوم در اینکه آیا از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ارث برده مى‏شود یا نه.
فصل سوم در اینکه آیا فدک از سوى رسول خدا به فاطمه علیه السّلام واگذار و بخشیده شده است یا نه.
وی در فصل آخر بیان جالبی دارد که ما آن را حسن ختام این مقال قرار می دهیم:
خودم از على بن فارقى که مدرس زبانهاى غربى در بغداد بود پرسیدم: آیا فاطمه در آنچه مى‏گفته است، راستگو بوده است
گفت: آرى.
گفتم: چرا ابو بکر فدک را به او که راست مى‏گفته است، تسلیم نکرده است.
خندید و جواب بسیار لطیفى داد که با حرمت و شخصیت و کمىِ شوخى کردن او سازگار بود. گفت: اگر آن روز به مجرد ادعاى فاطمه فدک را به او مى‏داد، فرداى آن روز مى‏آمد و خلافت را براى همسر خویش مدعى مى‏شد و ابو بکر را از مقامش بر کنار مى‏کرد و دیگر هیچ بهانه‏اى براى ابو بکر امکان نداشت زیرا او را صادق دانسته بود و بدون هیچ دلیل و گواهى فدک را تسلیم کرده بود.
ابن ابی الحدید چنین ادامه می دهد:
«و این سخن درستى است بر فرض که على بن فارقى آن را به شوخى گفته باشد. قاضى عبد الجبار هم سخن خوب و پسندیده‏اى از قول شیعیان بیان کرده است و در آن باره اعتراضى نکرده است.
مى‏گوید: کار پسندیده این بوده است که صرف نظر از دین، کرامت، ابو بکر و عمر را از آنچه مرتکب شدند، باز مى‏داشت و به راستى این سخن را پاسخى نیست که شرط کرامت و رعایت حرمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و پاس عهد آن حضرت را مى‏داشتند و بر فرض که مسلمانان از حق خود از فدک نمى‏گذشتند، به فاطمه چیزى پرداخت مى‏شد که دلش‏ را خشنود سازند و این کار براى امام بدون مشورت با مسلمانان هم در صورتى که مصلحت بداند جایز است.»
منابع:
مقدمه استاد مهدوی دامغانی بر جلوه‏تاریخ‏درشرح‏نهج‏البلاغه‏ابن‏ابى‏الحدید
جلوه‏تاریخ‏درشرح‏نهج‏البلاغه‏ابن‏ابى‏الحدید، ج 7،صص 111- 110
شرح‏نهج‏البلاغة(ابن‏أبی‏الحدید)، ج 16، ناشر کتابخانه آیت الله مرعشی(ره)
 

 

 

محمد هادی توکلی

انتهای پیام/

کد خبر 126989

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha