قهوه ای که طعم تاریخ می دهد/ کافه موزه رشت، پاتوقی برای اهالی فرهنگ

کافه موزه رشت، در سال ۱۳۹۷ به همت یک مجموعه دار تاریخی ایجاد شده و از آن زمان علاوه بربرگزاری نمایشگاه های فرهنگی، پاتوقی برای دوستداران تاریخ و فرهنگ شده است.

به گزارش خبرگزاری شبستان از گیلان- مهری شیرمحمدی؛

کنار پنجره می‌نشینم، لای شمعدانی‌ها، کنار تلفن سکه‌ای. دلم می‌خواهد مثل آن وقت‌ها، سکه‌ای داخل تلفن بگذارم و شماره خانه مادربزرگ را بگیرم. ساعت قدیمی کافه با صفحه گرد و عقربه‌های مشکی‌اش، 50 سالی می‌شود که از کار افتاده، آن هم کنار دستگاه تلگرافی که دگمه‌هایش زنگ زده است.

 

 

روی یک میز قدیمی، کتاب‌های چاپ دهه 40 چیده شده است. کتابی را بر می‌دارم. دست خط «دکتر محمد معین» پشت جلد یکی از کتاب‌های استاد و همشهری‌اش، « ابراهیم پورداوود» دیده می‌شود. نسخه‌های خطی قرآن و شاهنامه و گرامافون قرمز رنگی در کنارش. ترانه گیلکی«کیسه» با صدای «کریستف رضاعی» به آرامی شنیده می‌شود:

اون کی فاده تی دیما / رنگ اومید و بیما

خوانه تی فند و لیما / کیسه؟ کیسه؟ کیسه؟

اون کی دهه تی جانا / مستی بهارانا

لسی خومارانا / کیسه؟ کیسه؟ کیسه؟

از پله های چوبی بالا می روم، به آرامی. عجله ای برای رسیدن ندارم. آنقدر عکس های قدیمی از رشت و گیلان قدیم و شخصیت های معروف بر دیوار راه پله نصب شده است، که نباید شتاب کرد. حتی به تکرار باید دوباره دید. شاید لحظه ای کوتاه در پس هر عکس ثبت شده باشد. اما قدرت این عکسها پس از 70 سال هنوز امتداد دارد؛ دانش آموزان رشتی که به کارخانه کبریت سازی عنقای رشت رفته اند و یا دخترانی که در مسابقات ورزشی مدرسه دخترانه فروغ رشت مدال قهرمانی کسب کرده اند، فریدون نوزاد، وقتی در دبیرستان پا بر صحنه تئاتر گذاشته بود و حالا زیر خروارها خاک خفته است.

 

 

یک تابلوی رشتی دوزی نفیس برپاگرد اول نصب شده است؛ یادگاری از نمایشگاه آثار هنری «عالیه صادقی» که در کافه موزه برگزار شد.  تفنگی بجامانده از دوره مشروطه، در یک قاب شیشه ای در دیوار جانمایی شده است. اگر از ظروف مسی در کنجی دیوار بگذریم، نمی توان از پنجره های ارسی کافه گذشت. ارسی های دوره قاجار که فقط شیشه های رنگی ندارد. معدود ارسی هایی هستند که با تکه های آیینه تزئین شده اند. یادم آمد که صاحب کافه گفته بود از عتیقه فروش های تهران خریده است.

 

با آغاز سال نوی دیلمی، «کافه موزه رشت»  افتتاح شد. درست 20 مرداد 1397 بود. در مراسم بازگشایی کافه ای متفاوت که رنگ و بوی تاریخ معاصر می دهد، برخی از مجموعه‌داران، نویسندگان و پژوهشگران حوزه گیلان شناسی هم حضور داشتند و حالا همین کافه شده پاتوق اهالی فرهنگ.

 

سرم را به سمت کتاب های چیده شده در کتابخانه کافه می چرخانم و روزنامه های قدیمی؛ سفر شاهان قاجار به اروپا، گلوله های توپ لیاخوف روسی در میدان بهارستان، حافظه تاریخی، خیلی چیزهای دیگر را به یادم می آورد؛ یاد سیمین دانشور با «جزیره سرگردانی» اش. اما از شکوه قجری، تنها آخرین کاشی های لاجوردی با گل و بوته های فیروزه‌ای اش، لای آجرهای قرمز ورودی جانمایی شده است. طعم قهوه لای آبی لاجورد قفسه های چوبی می پیچد. قفسه هایی که با چراغ های نفتی قدیمی و بشقاب ها و تنگ های شیشه ای قدیمی تزئین شده است.

 

 

زنی میانسال وارد کافه می شود. جاروی نپتون دسته بلند نارنجی رنگ را به همسرش نشان می دهد و می گوید: «اکبر یادت هست، عمو از این نپتون ها برای ما کادوی عروسی آورده بود. آن زمان کادوی لاکچری بود.» و هر دو باهم می خندند. و اکبر، رادیوی قدیمی کافه را برداشته و سعی دارد با گردش پیچِ آن روی موج« قصه های صبح جمعه با شما» تنظیم کند. اما بی فایده است. « یادت هست هر جمعه باید نمایشنامه های اکبر رادی را گوش می دادیم. اگر کارگاه قندریزی پدرش در سبزه میدان رشت بسته نمی شد، محال بود رادی از محافل ادبی تهران سر دربیاورد.»

 

بانو، با تلوزیون کوچک نارنجی رنگ کافه مشغول شده و می‌گوید: «سر گوش دادن اخبار و دیدن کارتون، چقدر با بچه‌ها کل کل می‌کردی؟!» و اکبر پاسخ می‌دهد:« این بار که بچه‌ها از عسلویه آمدند، می آوریمشان «کافه موزه» مطمئنم فضای اینجا خاطرات آنها را هم زنده می‌کند.» و من با خود فکر می‌کنم، چرا دیگر خنده‌هایمان عمیق نیست.

 

محمدصادق پورعبدالله، صاحب کافه موزه  رشت، پشت پیشخوان سفارش مشتری‌ها را ثبت می‌کند. با دست اشاره می‌کند که کمی صبر کنم. در این چند سال، هر وقت ویژه برنامه‌های فرهنگی داشت، خبرم می‌کرد؛ روزی که در سالگرد امضای فرمان مشروطه، اسناد مشروطه و روزنامه‌های قدیمی‌اش را به نمایش گذاشته بود. یا آن روز که پرویز فکر آزاد، مدیرکانال تلگرامی گیله قصه، «ماهی سیاه کوچولو» را به زبان گیلکی برای بچه‌ها می‌خواند. و نمایشگاه آثار رشتی دوزی عالیه صادقی، تا عصر همه فروش رفت. خیلی‌ها تا آن روز نمی‌دانستند نخ‌های ابریشمی که بر پارچه ماهوت با قلاب بافته می‌شود، هنری ویژه مردان رشت بوده است.

 

صاحب کافه موزه، عضو انجمن مجموعه داران ایران است. در مجموعه‌اش همه چیز پیدا می‌شود؛ از آرشیو اسناد، عکس‌ها و اشیای قدیمی و هرآنچه ربطی به گیلان قدیم دارد. می‌گوید: «می‌دانی که چقدر دلم می‌خواست در یکی از همین بناهای تاریخی رشت، کافه موزه را راه اندازی کنم، ولی نشد. » با اینکه ساختمان کافه موزه تازه ساخت است، ولی هرکس وارد آن می‌شود، حس می‌کند بنایی قدیمی است.

 

 

پورعبدالله که در نوجوانی به تشویق دایی‌اش، مجموعه‌داری را آغاز کرده است گفت: « به‌نظرم به هر چیزی می‌توان نگاه موزه‌ای داشت. کافه موزه را دایر کردم تا مکانی باشد برای دورهمی‌های دوستانه. برای گفتگو بین اعضای خانواده، برای اینکه اندکی از فضای مجازی فاصله بگیریم و در کنار هم از خاطرات نوستالژیک گذشته حرف بزنیم.»

 

از نظر پورعبدالله تمام لحظه لحظه‌های بودن در کافه موزه رشت برایش خاطره است: «روزی که تمبر ملی شدن صنعت شیلات در کافه رونمایی شد، یا روزی که نمایشگاه رشتی دوزی و نمایشگاه اسناد مشروطه را برپاکردم، برایم خاطره انگیزترین روزهای کار بود. من یک مجموعه دارم و برای خودم برنامه‌ها داشتم تا به هر مناسبتی نمایشگاهی از مجموعه‌هایی که طی سال‌ها جمع آوری کرده‌ام، برپا کنم. همین اندازه که می‌بینم افرادی که به کافه می‌آیند، و با اشیای کافه ارتباط برقرار می‌کنند، با شادی آنها، احساس رضایت می‌کنم.»

 

و من دوباره صدای کریستف رضاعی را می‌شنوم این بار با آهنگ سیاچومه. در فیلم «در دنیای تو ساعت چند است»؛

اوچوم سیابه اوچوم گیرایه

اوچوم تا آیه می چوشمه پایه

همه چی دانه می رازه خانه

صدای ساعت شماته دار کافه موزه رشت دوباره به صدا در می‌آید.

کد خبر 1255974

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha