به گزارش خبرنگار شبستان از شهرستان ملایر سنگینی قلم دستانم را بی اختیار میلرزاند برای نوشتن از مکتبی که نامش تمام وجودم را به لرزه درآورده است
اینجا نوشتن از رادمردی بزرگ برایم سخت است که تمام ابهتش را در میان سیاهی واژه ها قلم بزنم و از قلم بزنم.
سردار من! هنور باورم نمی شود باید در روزهای نبودنت درد جانکاه و غم سنگین جای خالی ات را بنگارم،
چشمانم را میبندم بر میگردم بامداد 13 دی ماه سال 98
چقدر سخت است برای فرزندان و کودکان شهدای مدافع حرم که چشم امیدشان بعد از فراق پدر تو بودی .دوباره باید چه کسی به آنها بگوید دوباره بابا رفت چه کسی باید این خبر را به آنها بگوید چه کسی جرات گفتنش را دارد .
بامدادی که کاش روشن نمی شد تا این خبر کام ملت های آزاده دنیا را تلخ کند خبری که مردم ایران و تمام آزادگان جهان در عراق، سوریه، لبنان، فلسطین و … از شنیدن آن در شوک بزرگی فرورفتند و در باور هیچکسی این اقدام آمریکاییها نمیگنجید.
با این خبر قلبها برای یک لحظه ایستاد همه شوکه شدند بارورش سخت بودمگر میشود بهخوبی به یاد داریم وقتی این خبر را در فضای مجازی دیدم فقط در شبکههای مختلف به دنبال تکذیبه آن بودم اما … آه و افسوس. خبر راست بود واقعا راست بود.
خبر شهادت تو برای هر ایرانی حال و هوای خاص خود را داشت فرقی نمیکرد دارای چه تفکری باشی.
شهادت تو همه را به تعصب هر ایرانی برخورده بود و منتظر انتقامی سخت بود برخی همچون فردی که عزیزترین کس خود را ازدستداده باشند نالان و گریان بودند و عدهای نیز در ساعتها در شوک این خبر بودند انگار همه ایران بیپدر شدند.
در آن همه اشک یتیمی میریختند.روزی که یکی از بهترین حامیان رهبری از میان ما پر کشیده بود و چه قدر آقای ما بعد از سردار تنها شد.
لعنت بر آن روز سخت.
حالا مکتب تو مکتب ارزش ها است و چقدر باید انسان بزرگ و والا باشد تا یک مکتب از نام وی شکل بگیرد و در این کتب هزاران انسان تربیت شوند .
سردار بی بدیل تو را نمیتوان به هیج وجهی توصیف کرد از رافت و مهربانیت که که وقتی وقتی اشرار و دشمنان را به اسرات می گرفتی مانند مولایت علی با آنها رفتار میکردی.
و تمام فرزندان شهدای مدافع حرم دلشان به تو خوش بود تا وقتی بودی بابای مهربانشان بودی که تمام بغض و غصه هایشان را با تو نجوا میکردند و وقتی تو را نگاه میکردند چهره پدر برایشان مجسم میشد بی وفایی کردی و تنهایشان گذاشتی حالا سه سال است واقعا غم پی بدری روی شانه هایشان سنگینی میکند حالا فهمیدند واقعا یتیم شدندو نازدانه های بابا حالا دیگر بابا قاسم ندارند.
حاج قاسم سلیمانی میخواهم با تو صمیمی حرف بزنم مثل یک دختر و پدر چرا که تو پدر همه مردم ایران بودی و امروز که نیستی همه داغ بی پدری را همه حس میکنند.
سردار عزیزم ....سه سال است از شهادتت می گذرد ومن هنوز رفتنت را باور ندارم نه تنها من خیلی ها این حس رادارند ومنتظر بازگشت تو هستند. ..
سردار بی بدیل سرزمین های آزاده، «حاج قاسم» عزیز! همچنان در باورم نمیگنجد شاید نمی خواهم به خودم بقبولانم که تو نیستی و نباید هم به خود بقولانم چرا که تو هستی شاید جسمت از میان ما رفته اما روح بلندت و مکتبت در رگ و خون این ملت ریشه دوانده است.
سردار دل ها، آنقدر با عظمت بودی که جای خالی ات را هیچ کس و هیچ چیز پُر نمی کند!... حاج قاسم عزیز سه سال است که بین ما نیستی اتفاقات زیادی رقم خورد و تو قلوب و اندیشه ملت ایران، جهان عرب و مسلمانان جهان تکثیر شدی.
سردار بزرگ ایران زمین! ، ای بزرگمرد تاریخ ایستادگی و مقاومت، مرد میدان نبردهای سخت، مالک اشتر ولایت!فرمانده بی بدیل جبهه های نبرد، «حاج قاسم سلیمانی»،
وقتی بودی همه عاشقت بودند محبوب قلبها بودی اما کمتر تو را می شناختند چرا که روزهایی که در بین ما بودی از تو کمتر شنیده بودیم و فقط این را می دانستیم که حاج قاسم آن سوی مرزها برای دفاع از حرم برای دفاع از ناموس برای دفاع از اسلام و مسلمین می جنگد و وقتی وعده سرنگونی داعش طبق آنچه گفته بودی محقق شد بیشتر محبوب تر شدی.
توکه بودی که عاشقانه عارفانه محبوب دلها شدی با آن همه بزرگیت خود را سرباز و کوچکتر از همه می دانستی وهمین افتادگیت همین تواضعت نامت را بلند کرد.تو یک قهرمان بودی یک قهرمان شجاع تو سرباز محض ولایت بودی و چه مدالی بالاتر از این که همه وجودت محض ولی و مولایت باشد .
سردار عزیزم مرد بزگ قلبها کودکمان ، جوانانمان، پیر زنان و پیر مردان وطن چقدر دوستت دارند و تو را شاهزاده قلبهایشانی .
سردار تو سردار جغرافیای عالم بودی و تمام سرزمین های اسلامی رد پایت را گل افشان می کنند هر کجا که قدم نهاده بودی مهربانی و آزادی را برای ملت های مسلمان به ارمغان بردی.
امروز انگشترهایت نگین دست های همه دوست داران تو شده و هر کس میخواهد بهترین هدیه دنیا را طلب کند انگشتر سلیماتنی را طلب میکند.
و هنوز هم جمله زیبایت در گوشم تکرار می شود «ما ملت شهادتیم ما ملت ملت امام حسینیم و با نوای حاج قلسم هنوز هم زنده است به یاد تو بارانی می شوم.
ملایر مهر ماه سال 95
اینجا ملایر سال 95 قلب ها از تپیدن باز ایستاده است تمام شهر یک جا منتظر قدوم مردی از جنس عشق و دلدادگی است یادواره امیران سرداران و 1100 شهید ملایر امروز مهر ماه سال 95 دیار کریم خان زند میهمان دارد.
همه شهر میخواهند چهره مبارک سردار سلیمانی را از نزدیک ببیند اما سالن الغدیر ملایر گنجایش این همه جمعیت را ندارد اما این مردم مشتاقند میهمان ویژه را از نزدیک زیارت کنند.
ملایریها باید تاج عزت و افتخار بر سر خود بگذارند که سردار دلها میهمان آنهاست و وقتی میآیی با تمام تواضع و مهربانیت به دیدار خانواده شهید مدافع حرم شهید ابراهیم خانی می روی و نگاه مهربانت دل میبرد.
سپس کلنگ مدرسه ای را چند سال بعد مزین به نام مبارکت میشود به زمین میزنی و اینجاتا ابد دانش آموزان این شهر نام سردار سلیمانی را با تمام وجود با افتخار به یدک میکشند که در این مدرسه درس خوانده و شاگرد مکتب سلیمانی اند و با افتخار میگویند من یک سلیمانی ام.
یادش بخیر این خاطرات سال 95 است که تو میهمان دیار کریم خان زند بودی و آن روز برای همیشه در تقویم خاطرات مردم ملایر ثبت شد که چه زیبا از تو یاد میکنند و چه افتخار میکنند که یمک ملایریند
از آن سال بیش از 5 سال است که میگذرد و امروز مدرسه سردار سلیمانی افتتاح میشود سخت است کاش خودت بودی و اینجا ربان این افتتاح را خودت قیچی میزدی اما.....
سردار بی شک دانش آموزان ابن مدرسه با آرمانهایت بیعتی دوباره می بندند که در مکتب تو ادامه دهنده راهت باشند و افتخاری باشند یرای این سرزمین. راهت ادامه داد.
یاداشت از فاطمه رحمتی
نظر شما