خبرگزاری شبستان؛ گروه اندیشه: دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در پاسخ به سوالی در خصوص نظر قرآن كريم و انجیل درباره «مرگ» حضرت عيسی(ع) آورده است: می دانیم که قرآن تصریح دارد براینکه امر حضرت مسيح(ع) بر دشمنانش مشتبه شد و تصور کردند که او را به دار كشيده اند؛ در حالی كه خداوند او را به آسمان بالا برده است. اما اناجیل بر کشته و به دارکشیده شدن ایشان صحّه گذاشتهاند. اما در اينجا يك پرسش باقى است: آيا مسيح با جان و جسمش به آسمان رفت و زنده و شاداب بر سر سفره پروردگار است تا در آخرالزّمان به زمين بازگردد؛ چنان كه در بسيارى از روايات اسلامى هست؟ يا آن كه فقط روح او به آسمان رفته و پيكرش در زمين است؟ بدين معنى كه خداوند او را ميرانده و قبض روح فرموده است؟ ...
مسئله «درگذشت» حضرت عيسی(ع)
میدانیم که قرآن كريم تصريح دارد به اينكه امر بر ايشان مشتبه شده و او را نكشته اند و به دار نكشيده اند؛ بلكه خداوند او را به آسمان بالا برده است. اما مسيحيان از روز نخست در موضوع ترديد داشته اند، كسانى نيز كشته شدنِ شخص مسيح را نپذيرفته اند و ناهماهنگى اناجيل چهارگانه در نقل داستان نيز مؤيّد همين شك و ترديد است. اما در اينجا يك پرسش باقى است: آيا مسيح با جان و جسمش به آسمان رفت و زنده و شاداب بر سر سفره پروردگار است تا در آخرالزّمان به زمين بازگردد؛ چنان كه در بسيارى از روايات اسلامى هست؟ يا آن كه فقط روح او به آسمان رفته و پيكرش در زمين است؟ بدين معنى كه خداوند او را ميرانده و قبض روح فرموده است؟
برخى از دانشمندان غربى میگويند: در قرآن هيچ تصريحى ندارد كه مسيح زنده است و در آسمان روزى میخورد بلكه به صراحت در اين آيه يادآور شده كه وى مرده و خداوند او را ميرانده است:(1)«إِذْ قَالَ اللهُ يَا عِيسَى إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ رَافِعُكَ إِلَيَّ وَ مُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ جَاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»؛(2) (هنگامى را كه خدا گفت: اى عيسى من تو را برگرفته و به سوى خويش بالا میبرم و تو را از آلايش كسانى كه كفر ورزيده اند پاك میگردانم و تا روز رستاخيز كسانى را كه از تو پيروى كردهاند فوق كسانى كه كافر شده اند قرار خواهم داد). اين آيه دلالت دارد كه خداى متعال او را ميرانده و سپس روح او را به سوى آسمان برده است. و نيز اين آيه: «فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ»؛(3) (پس چون روح مرا گرفتى تو خود بر آنان نگاهبان بودى).
اما بايد دانست كه توفّى لزوماً و تنها به معناى «مرگ» نيست؛ بلكه دريافت تمام و كمال و به گونه مستوفا است. وفاى دَيْن نيز از همين ريشه است؛ چنان كه در آيه ديگر فرمود: «اللهُ يَتَوَفَّى الاَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا»؛(4) (خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى باز میستاند، و آن را نيز كه هنوز نمرده در خواب [قبض روح میكند]). نيز: «وَ هُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ بِاللَّيْلِ وَ يَعْلَمُ مَا جَرَحْتُمْ بِالنَّهَارِ»؛(5) (و اوست كسى كه شبانگاه، روح شما را [به هنگام خواب] میگيرد، و آنچه را در روز به دست آورده ايد میداند).
افزون بر اينكه انجيلها بر اين اتفاق دارند كه مسيح(عليه السلام) از قبر برخاست و به سمتى رفت كه هيچ كس جز شاگردان او را نديدند و ديگر جسد او را نيافتند. شايد در حال رفتن بر فراز صليب نمرده باشد و تنها حافظه خود را از دست داده و پس از گذاشتن او در قبر آن را بازيافته باشد، چون به تصريح همين اناجيل، بر پيكر او خاك نريخته بودند، بلكه تنها سنگى بر سر قبر نهاده بودند كه بعد از آن، آن را جابجا شده يافتند.
در انجيل متّى آمده است: «فرشته خداوند از آسمان نزول كرده آمد و سنگ را از در قبر غلتانيده بر آن نشست ... اما فرشته به زنان متوجّه شده گفت: شما ترسان مباشيد میدانم كه عيسى مصلوب را میطلبيد. در اينجا نيست زيرا چنان كه گفته بود برخاسته است. بياييد جايى كه خداوند خفته بود ملاحظه كنيد. و به زودى رفته شاگردان را خبر دهيد كه از مردگان برخاسته است. اينك پيش از شما به جليل میرود، در آنجا او را خواهيد ديد. اينك شما را گفتم. پس از قبر با ترس و خوشى عظيم به زودى روانه شده رفتند تا شاگردان او را اطلاع دهند. و در هنگامى كه به جهت اخبار شاگردان او میرفتند ناگاه عيسى بديشان برخورده گفت: سلام بر شما باد. پس پيش آمد به قدم هاى او چسبيده او را پرستش كردند. آن گاه عيسى بديشان گفت مترسيد؛ رفته، برادرانم را بگوييد كه به جليل بروند كه در آنجا مرا خواهند ديد... اما يازده رسول به جليل بر كوهى كه عيسى ايشان را نشان داده بود رفتند. و چون او را ديدند پرستش نمودند ليكن بعضى شك كردند. پس عيسى پيش آمده بديشان خطاب كرده گفت تمامى قدرت در آسمان و بر زمين به من داده شده است. پس رفته همه امّتها را شاگرد سازيد و ايشان را به اسم اب و ابن و روح القدس تعميد دهيد. و ايشان را تعليم دهيد كه همه امورى را كه به شما حكم كرده ام حفظ كنند و اينك من هر روزه تا انقضاى عالم همراه شما میباشم آمين».(6)
انجيل لوقا نيز نقل كرده كه: «ايشان سنگ را از سر قبر غلتانيده ديدند. چون داخل شدند جسد خداوند عيسى را نيافتند. و واقع شد هنگامى كه ايشان(7) از اين امر متحيّر بودند كه ناگاه دو مرد در لباس درخشنده نزد ايشان بايستادند... به ايشان گفتند چرا زنده را از ميان مردگان میطلبيد؟ او در جليل است... ناگاه عيسى خود در ميان ايشان ايستاده به ايشان گفت: سلام بر شما باد. اما ايشان لرزان و ترسان شده گمان بردند كه روحى میبينند. به ايشان گفت: چرا مضطرب شديد و براى چه در دل هاى شما شبهات روى میدهد. دست ها و پاهايم را ملاحظه كنيد كه من خود هستم و دست بر من گذارده ببينيد زيرا كه روح گوشت و استخوان ندارد چنان كه مینگريد در من است. اين را گفت و دست ها و پاهاى خود را بديشان نشان داد. و چون ايشان هنوز از خوشى تصديق نكرده در عجب مانده بودند به ايشان گفت چيز خوراكى در اينجا داريد. پس قدرى از ماهى بريان و از شانه عسل به وى دادند. پس آن را گرفته پيش ايشان بخورد... و دست هاى خود را بلند كرده ايشان را بركت داد. و چنين شد كه در حال بركت دادن ايشان، از ايشان جدا گشته به سوى آسمان بالا برده شد».(8) نزديك به همين عبارات را در انجيل يوحنا نيز میخوانيم.(9)
در انجيل مرقس نيز میگويد: «و خداوند بعد از آن كه به ايشان سخن گفته بود به سوى آسمان مرتفع شده به دست راست خدا بنشست».(10) به همين علّت برخى معتقدند كه معناى آيه «وَ مَا قَتَلُوهُ وَ مَا صَلَبُوهُ»(11) اين است كه بر دار رفتن او به مرگش نينجاميد، بلكه چنين بر آنان مشتبه شد كه او بر صليب كشته شده، ولى يقين نداشتند كه او به راستى مرده است و لذا فرمود: «وَ مَا قَتَلُوهُ يَقِيناً».(12) و اين بدان گونه بود كه بيلاطس به بى گناهى مسيح از همه اتهامات يهود باور داشت، چنان كه همسرش نيز به مسيح علاقه داشت و به كار او اهتمام داشت و اصرار بر اين داشت كه آسيبى به وى نرسد، شوهرش را نيز سفارش كرده بود.
در انجيل متى میخوانيم: «چون به مسند نشسته بود زنش نزد او فرستاده گفت با اين مرد عادل تو را كارى نباشد؛ زيرا كه امروز در خواب درباره او زحمت بسيار بردم».(13) به همين دليل بود كه مسيح جز اندكى بر دار نماند و پاهاى او مانند ديگر مصلوبان شكسته نشد، بلكه يوسف، يكى از شاگردانش، آمد و جسد را تحويل گرفت، و ايشان نيز از اينكه عيسى زود جان داده ـ به زعم آنها ـ در شگفت شدند. سپس جسد را در كفن پيچيد و در قبرى كه همانجا بود گذاشت. و اينها نبود جز به دليل توجّه خاص بيلاطس والى و همسرش و يوسف و نيكوديموس نسبت به عيسى(عليه السلام) و بدين مناسبت میگفتند مسيح وانمود كرده كه مرده و مردم نيز چنين پنداشتند وگرنه او نمرد. كسى كه او را از فراز دار به زير آورد نيز در واقع يكى از شاگردانش بود و اين صحنه سازى به اشاره او و همكارى والى به صورت اجازه دادن به او بود يهود نيز از ارتباط ميان او و مسيح غافل بودند. او نيز عيسى را در كفن پيچيده در قبر نهاد و روى قبر را با سنگى پوشاند.(14)
اما قرآن به صراحت نفرموده كه چگونه امر برايشان مشتبه شد. داستان درآمدن يهوداى اسخريوطى به شكل عيسى نيز در انجيل برنابا و برخى منابع مسيحى آمده(15) و شايد ريشه آن شايع شدن اين داستان در تفاسير اهل سنت و بويژه سخنان وهب بن منبّه(16) باشد كه به نقل فراوان از اهل كتاب و خصوصاً نصاراى نجران شهره است.(17) اما از اهل بيت(عليهم السلام) چيزى از اين قبيل در تفاسير كهن و مورد اعتماد ما نرسيده،(18) جز آنچه در تفسير منسوب به على بن ابراهيم(19) آمده كه البته نسبت آن به على بن ابراهيم قطعى نيست، بلكه ساخته دست يكى از شاگردان ناشناس اوست.(20) و لذا بر رواياتى كه تنها در اين تفسير نقل شده و شواهد اطمينان آور آنها را تأييد نمى كند اعتمادى نيست.
مهم در اينجا اين است كه اناجيل با آن كه داستان صليب را آورده اند اما مرگ مسيح در پى آن را به صراحت اعلام نمى كنند، و لذا در انجيل لوقا آمده بود: «چرا زنده را از ميان مردگان میطلبيد»(21) اين جمله با اين باور كه امر بر يهود مشتبه شد و آنها گمان بردند كه مسيح را با به صليب كشيدن كشته اند كاملاً سازگار است. قرآن نيز بر اين تصريح دارد كه امر برايشان مشتبه شد: «وَ مَا قَتَلُوهُ وَ مَا صَلَبُوهُ وَ لَكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ... وَ مَا قَتَلُوهُ يَقِيناً».(22)
همچنين انجيل ها بر اين، هم داستانند كه مسيح با جسم و روحش به آسمان برده شده كه اين نيز از تعبير قرآن هم استفاده میشود: «بَلْ رَفَعَهُ اللهُ إِلَيْهِ»؛ به همين دليل هيچ قبرى براى مسيح مطرح نبوده، نه در اعتقاد مسيحيان و نه ديگران. آرى «غلام احمد قاديانى» مدعى شده كه مسيح را خداوند از كيد يهود نجات داد، سپس به سرزمين هند رفت و در كشمير (در شمال هند) در دامنه كوهى (كوه هاى هيماليا) مستقرّ شد و همانجا ماند تا اجلش سر رسيد و در همانجا نزديك شهر سرى ناگار دفن شد و قبر او نيز امروزه معروف است.
استاد نجّار مینويسد: در سفرى به استانبول به سال 1924 ميلادى با استاد شيخ ابوالوفا شرقاوى همسفر بودم، پرسيدم آيا وقتى در سرى ناگار كشمير بوده اى قبرى به نام پيامبر پادشاه ـ بنابر تعبير قاديانى ـ يعنى مسيح ديده اى؟ گفت آرى شنيده ام، اين قبر در بيابان واقع شده است. قاديانى با اين ادعا در پى اثبات اين است كه مسيح موعود كه در آخر الزمان خواهد آمد هموست. اما چگونه؟ او را كه همه میشناختند. لذا در پى اين توجيه رفته كه مسيح مُرد و نمى تواند خود او باز گردد اما در شكل شخص ديگرى بازخواهد گشت و سپس ادعا خواهد كرد كه من همان مسيح هستم، با همان روشها و آموزه ها با پيام صلح و رحمت و مهربانى و دوستى ... قاديانى سخنان مفصّلى در اين باره دارد كه در كتابها و در نشريه اى كه در زمان حيات خود منتشر میكرد آمده و پيروان او نيز در جهت تبشير به مسيحى بودن وى فعاليّت داشتند و دولت وقت انگليس نيز از ايشان حمايت میكرد، چون آنها میگفتند مسيح جهاد را منسوخ كرد و قاديانى شيفته كفار استعمارگر بود و حاكميّت آنها را بر كشورها میستود و آن را نعمتى براى هندوستان میدانست.(23)
در اينجا يك نكته باقى میماند كه در آيه «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً»(24) ضمير (قبل موته) به چه كسى بر میگردد؟ دراين باره دو قول است:
قول نخست: ضمير به مسيح(عليه السلام) بر میگردد و اين خود دليلى است بر اينكه وى نمرده، و در روايات فراوان نيز آمده كه او در آخرالزمان فرود خواهد آمد تا پشتيبان مهدى منتظر(عجلّ الله تعالى فرجه الشريف) باشد. آنجاست كه حق آشكار خواهد شد و حقيقت براى فرزندان يهود و نصارا روشن خواهد شد و يهود به اشتباهشان در انكار پيامبرى عيسى(عليه السلام) و نصارا به خطاى خود در باور الوهيّت درباره او پى خواهد برد.
على بن ابراهيم قمى گويد: پدرم از قاسم بن محمّد از سليمان بن داود منقرى از ابى حمزه از شهر بن حوشب نقل كرده كه گفت: حجّاج به من گفت: در آيه اى در كتاب خدا درمانده ام. گفتم كدام آيه؟ گفت: اين آيه: «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ»من دستور میدهم يهودى و نصرانى را گردن میزنند، سپس چشم میدوزم میبينم لب هاى او هيچ تكانى نمى خورند تا میميرد! گفتم مطلب آن گونه كه تو فهميده اى نيست. گفت پس مطلب چيست؟ گفتم: عيسى قبل از روز قيامت خواهد آمد، در آنجا هيچ يهودى و نصرانى نخواهد بود، جز آن كه پيش از مرگ وى به وى ايمان خواهند آورد، و او پشت سر مهدى نماز خواهد كرد. گفت: واى بر تو اين سخن چيست، از كجا آورده اى؟ گفتم: آن را محمدبن على بن حسين بن على بن ابى طالب(عليهم السلام) بر من روايت كرده است. گفت: به خدا آن را از چشمه اى زلال آورده اى.(25)
ابن منذر نيز مانند همين داستان را از شهر بن حوشب نقل كرده، كه در پايان حجاج میگويد: از كجا گرفته اى؟ پاسخ میدهد: از محمّدبن على (امام باقر(عليه السلام))، حجاج میگويد: آن را از معدنش گرفته اى، و در روايت ديگرى آمده كه منظور، محمدبن حنفيه است نه امام باقر(عليه السلام).(26) روايت ياد شده را بزرگان مفسرين نقل كرده اند. شيخ طوسى گويد: اين قول را ابن عباس و ابومالك و حسن و قتاده و ابن زيد گفته اند و طبرى نيز آن را برگزيده و گفته آيه مخصوص افرادى است كه در آن زمان میزيسته اند.(27 همين را على بن ابراهيم از ميان مفسّران ما به نقل از شهربن حوشب از محمّدبن حنفيّه نقل كرده و بلخى نيز مانند آن را روايت كرده است. اما زجّاج اين احتمال را ضعيف كرده و گفته كسانى كه تا زمان نزول عيسى از اهل كتب باقى میمانند اندك اند، حال آن كه آيه، ايمان همه اهل كتاب را میرساند.(28) طبرسى نيز در مجمع البيان همين نظريه را دارد.(29) فخر رازى نيز حديث شهربن حوشب را نقل كرده بدين گونه كه گفت ـ وقتى اين را گفتم ـ حجاج برخاست و نشست و گفت: اين را از كه نقل میكنى؟ گفتم: محمّدبن على ابن حنفيّه بر من حديث كرد، او شروع كرد با چوبى زمين را كاويدن، سپس گفت از چشمه اى زلال گرفته اى.(30)
قول دوم: ضمير (در قبل موته) به كتابى (اهل كتاب) بر میگردد، يعنى: هيچ كس از اهل كتاب نيست جز آن كه در زمان خروج از دنيا و مرگ، به مسيح ايمان میآورد و اين مربوط به لحظه اى است كه تكليف از او برداشته شده مرگ را به چشم میبيند، چرا كه در هنگام فرا رسيدن اجل، حقيقت ها هويدا میگردد. طبرسى گفته: اين احتمال را ابن عباس به روايت ديگرى و مجاهد و ضحّاك و ابن سيرين و جويبر گفته اند. حتّى اگر گردن او را بزنند جان او خارج نخواهد شد مگر پس از ايمان به عيسى(عليه السلام).(31)
شيخ محمّد عبده نيز گويد: «قبل موته» يعنى پيش از مرگ همان «كسى»، كه نكره در سياق نفى است و به معناى «هركس» است، بنابر اين يعنى هركس از اهل كتاب كه مرگ او دريابد حقيقت كار عيسى(عليه السلام) و ديگر مسائل در خور ايمان براى او روشن میشود، در نتيجه ايمانى درست به عيسى خواهد آورد. سپس يهودى نيز میفهمد كه عيسى پيامبرى راستگو بود نه دروغين و دروغگو. نصرانى نيز درخواهد يافت كه بنده خدا و پيامبر اوست نه خدا يا پسر خدا.
شيخ محمّد عبده اين قول را بر قول اول ترجيح داده با اين استدلال كه بنابر قول اول، نفى عام (هيچ كس) تنها به كتابيانى كه در زمان نزول عيسى زنده هستند اختصاص خواهد داشت و اين هيچ دليلى نخواهد داشت و لذا گفته: همين معناى دوم از آيه تبادر میكند و اختصاص مفاد آيه به زندگان در زمان عيسى(عليه السلام) هيچ دليل يا نشانه اى در آيه ديگرى نيز ندارد، رواياتى كه وارد شده نيز آيه را تفسير نمى كند. اما معناى برگزيده ما كه از نظم بلاغت آميز آيه نيز تبادر میكند، با اين نكته نيز تأييد میشود كه انسانها پيش از مرگ، جايگاه خود را در آخرت میبينند. مثلاً در سوره يونس تصريح شده كه فرعون پيش از غرق شدن به صراحت ايمان آورد.(32) اما با اين همه بايد گفت سياق آيه قول نخست را ترجيح میدهد، زيرا تعبير ياد شده پس از نقدى است كه بر پندار يهود مبنى بر دار كشيده شدن و كشته شدن عيسى داشته و فرموده: «بلكه امر بر ايشان مشتبه شد و او را به يقين نكشته اند»، و اين يعنى او كشته نشده و نمرده بلكه زنده و روزى خور است و هيچ كس از ملت يهود و نصارا نيست جز آن كه پيش از مرگ مسيح به او و پيامبرى او ايمان خواهد آورد. پس سخن، سخن از مرگ مسيح و صليب و قتل است كه آيه آن را باور ندارد، و به صراحت تأكيد دارد كه او نمرده است. پس «قبل موته» نيز اشاره به مرگ عيسى(عليه السلام) دارد.
استاد ما علامه طباطبايى نيز در اينجا توجه دقيقى به دلالت سياق آيه دارد مبنى بر اينكه ضمير «قبل موته» به مسيح(عليه السلام) بر میگردد، با اين توضيح كه در ادامه آيه فرمود «وَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً» كه دلالت دارد بر اينكه عيسى(عليه السلام) روز قيامت درباره همه كسانى كه در حال حيات وى به وى ايمان آورده اند گواهى خواهد داد اما در مقطع درگذشت عيسى و بالا رفتن وى به آسمان، خداوند، خود شاهد بر ايشان بود چنان كه در آيه 117 سوره مائده میخوانيم.(33)
اما مسأله تخصيص عموم، در واقع تخصيص نيست بلكه تسامح و توسعه در تعبير است كه گاه پدران به خاطر آنچه پسران كرده اند مورد خطاب قرار میگيرند، چنان كه چه بسا پسران به دليل گناه پدران مورد عتاب واقع میشوند و اين در قرآن، فراوان ديده میشود.(34)
پی نوشت:
(1). عيسى و قرآن، ص 207. ترجمه و تحقيق استاد محسن بينا.
(2). سوره آل عمران، آيه 55.
(3). سوره مائده، آيه 117.
(4). سوره زمر، آيه 42.
(5). سوره انعام، آيه 60.
(6). انجيل متّى، 28 / 1 ـ 20.
(7). بر اساس نقل مرقس و لوقا، آنها سه زن بودند كه براى تفتيش قبر رفته بودند.
(8). انجيل لوقا، باب بيست و چهارم.
(9). انجيل يوحنّا، باب بيستم و بيست و يكم.
(10). انجيل مرقس، 16 / 19.
(11). سوره نساء، آيه 157.
(12). همان.
(13). انجيل متّى، 27 / 19.
(14). ر.ك: قصص الأنبياء نجّار، صص 428 ـ 429.
(15). همان، صص 448 ـ 449.
(16). ر.ك: تفسير طبرى، 6 / 10 ـ 12، و مجمع البيان، 3 / 136.
(17). ر.ك: الاسرائيليات و الموضوعات ابى شهبة، ص 105؛ معجم البلدان، 5 / 267.
(18). ر.ك: تفسير عياشى، 1 / 175 و 283؛ تفسير تبيان، 2 / 478 و 3 / 383؛ مجمع البيان، 2 / 449 و 3 / 135؛ و تفسير ابوالفتوح رازى، 3 / 55 و 4 / 61.
(19). تفسير قمى، 1 / 103.
(20). ر.ك: صيانة القرآن من التحريف، ص 229، چاپ 1418 قمرى.
(21). انجيل لوقا، 24 / 5.
(22). سوره نساء، آيه 157.
(23). ر.ك: قصص الانبياء نجّار، ص 427.
(24). سوره نساء، آيه 159. ترجمه آيه چنين است: و از اهل كتاب كسى نيست مگر آنكه پيش از مرگ خود حتماً به او ايمان مى آورد، و روز قيامت بر آنان شاهد خواهد بود.
(25). تفسير قمى، 1 / 158.
(26). الدر المنثور، 2 / 734.
(27). ر.ك: تفسير طبرى 6 / 16.
(28). تفسير تبيان، 3 / 386.
(29). مجمع البيان، 3 / 137.
(30). التفسير الكبير، 11 / 104.
(31). مجمع البيان، 3 / 137.
(32). تفسير المنار، 1 / 21 ـ 22.
(33). ر.ك: الميزان، 5 / 142.
(34). برگرفته از کتاب: نقد شبهات پيرامون قرآن كريم، معرفت، محمدهادي، مترجمان: حكيم باشي، حسن، رستمي، علي اكبر، عليزاده، ميرزا، خرقاني، حسن، مؤسسه فرهنگي تمهيد، 1388، چاپ دوم، ص 135 الی 144.
نظر شما