خبرگزاری شبستان:حضرت عطار در أواخر عصر سلجوقیان در نیشابور متولّد شد؛ و طفولیّت خود را در مشهد مقدّس گذرانید. و سپس به ماوراء النهر، و هند، و عراق، و شام، و مصر، مسافرت کرد، و حجّ بیت الله الحرام بجاى آورد؛ و سپس به شهر خود: نیشابور بازگشت و در آنجا اقامت گزید تا فوت کرد و بعضى گویند: در حمله مغول کشته شد.
در نیشابور دارو فروشى داشت؛ و به طبّ اشتغال داشت و بیمارستانى براى معالجه مریضان ترتیب داده بود. و به همین جهت او را عطّار گویند. علاوه بر طبّ، پیوسته به خواندن و تألیف، با کمال جدیّت مشغول بود. و أحوال بزرگان عرفان، و روش آنها را و أخبار و اقوالشان را درکتب خود مى آورد؛ و بسیار به آنها با عقائدشان راسخ الاعتقاد بود.
و در شهر استاد بود، و نشاط غریبى داشت. گویند عدد مؤلِّفات او، به تعداد سوره هاى قرآن یکصد و چهارده عدد است و مشهورترین آنها «منطِقُ الطَّیر» است.
عطار در بیان دیگران
ابن فُوطى در تلخیصُ مُعْجَم الالقاب
... کان من محاسن الزَّمان قولًا و فعلًا و معرفة و أصلًا و علماً و عملًا، و اشاره می کند که خواجه نصیر طوسی وی را در نیشابور دیده و از وی درباره شیخ عطار سخنانی را نقل می کند.
قاضی نور الله شوشتری در مجالس المؤمنین:
در شریعت و طریقت یگانه بود، و در شوق و نیاز، و سوز و گداز، شمع شبستان زمانه؛ مستغرق بحر عرفان، و غوّاص دریاى ایقان است.
جامی در نفحات الانس:
و گفته اند که مولانا جلال الدّین رومی در وقت رفتن از بلخ و رسیدن به نسابور به صحبت وی در حال کبر سن رسیده است و کتاب اسرارنامه به وی داده و وی دایماً آن را با خود میداشته و در بیان حقایق و معارف اقتدا به وی دارد، چنانکه میگوید:
گرد عطار گشت مولانا شربت از دست شمس بودش نوش
و در موضعی دیگر گفته:
عطّار روح بود و سنایی دو چشم او ما از پی سنایی و عطار آمدیم
و آن قدر اسرار توحید و حقایق اذواق و مواجید که در مثنویات و غزلیات وی اندراج یافته، در سخنان هیچ یک از این طایفه یافت نمیشود. جزاءاللّه سبحانه عن الطّالبین المشتاقین خیرالجزاء.
رضا قلی خان هدایت در تذکره ریاض العارفین:
...با وجود اینکه غالب اشعار خود را در غلبۀ حال فرموده است، اشعار نیکو دارد. الحق سخنش تازیانۀ اهل سلوک است.
سید محمد حسین حسینی طهرانی در مقدمه توحید علمی و عینی:
از آثار عطّار بخوبى مشهود است که: مردى وارسته، و بزرگوار، و از هواى نفسانى دور بوده، و حقیقة قدم در راه صدق نهاده است. او تحقیقاً از واصلین توحید بوده، و چنان تمکّن کمالات روحى، و حالات عرفانى در جان او نشسته بود؛ که او را بى نیاز و مستغنى از غیر خدا ساخته بود. او جز مشاهده جمال حقّ و فناى در صفات و أسماء و ذات او خَطِّ مشیى نداشت. در خاتمه ... «منطق الطَّیر»، قدرى از حال استغناى خود را بیان مىکند که: الحمد لله و له المنّة نیاز و تملّقى از صاحب دولتان نداشتهام؛ و نامى از کسى به خوبى و بدى، و قدح و تمجید نبردهام، و من دنبال راه خود بودهام.
...
شکر ایزد را که دربارى نیم بسته هر ناسزاوارى نیم
من ز کس بر دل کجابندى نهم نام هر دونى خداوندى نهم
نه طعام هیچ ظالم خوردهام نه کتابى را تخلّص کردهام
همّت عالیم ممدوحم بسست قُوتِ جسم و قوَّتِ روحم بسست
نه هواى لقمه سلطان مرا نه قفا و سیلى دربان مرا
آغاز سلوک
گفته اند:روزی شیخ خواجه وش بر سر دکان نشسته بود و پیش او غلامان چالاک کمر بسته،ناگاه دیوانه ای بلکه در طریقت فرزانه ای ،به در دکان رسیده و تیز تیز در دکان او نگاهی کرد،بلکه آب در چشم گردانیده،آهی کرد.
شیخ درویش را گفت :چه خیره می نگری؟مصلحت آن است که زود در گذری!
درویش گفت :ای خواجه من سبکبارم و به جز خرقه هیچ ندارم،اما:
ای کرده خریطه چر عقاقیر در وقت رحیل،چیست تدبیر؟!
من زود از این بازار می توانم گذشت،تو تدبیر(سنگینی ها) و احمال(بارها)خود کن و از روی بصیرت ،فکری به حال خود کن!
گفت:چگونه می گذری؟
گفت:این چنین و خرقه از برکنده،زیر سر نهاده،جان به حق تسلیم کرد!
شیخ از سخن مجذوب ،پر درد گشت و دل او از خشکی بوی مشک گرفت،دنیا بر دل او همچو مزاج کافور سرد شد!و دکان را به تاراج داد و از بازار دنیا بیزار شد.
بازاری بود،با زاری شد!در بند سودا بود ،سودا در بندش کرد.القصه ترک دنی و دنیاوی گرفته به صومعه شیخ الشیوخ العارف رکن الدین اکاف قدس سره رفت.
تولّاى عطّار به أمیرالمؤمنین علیه السّلام و اهل بیت او
جناب شیخ را مصنّفات مشتمله بر آثار توحید، و حقایق أذواق و مواجید بسیار است؛ مانند کتاب «منطق الطَّیر»، و «الهى نامه»، و «مظهر العجائب» و غیر آن. و در اکثر آنها طریق آشنائى ورزیده؛ و شیوه سنیّه شیخ سنائى گزیده؛ و در إظهار مناقب اهل بیت أطهار، و تعرّض به أعداى جفاکار ایشان، گاهى از غلوّ عشق و محبّت بى اختیار خلیع العذار است؛ و گاهى از شدّت تقیّه و خوف أغیار، در مقام استتار و إصلاح آن إظهار. مِصْرَع: وَ لَمْ یُصْلِحَ العَطَّارُ مَا أَفَسَدَ الدَّهْرُ.
در کتاب «أسرارنامه» بعد از مدح سه یار، شروع در مدح حضرت أمیر علیه السّلام کرده و گفته:
از این بگذر خدا را باش، اصل اوست دگر سر بر نِه و سر برکش اى دوست
سوار دین پسر عمّ پیمبر شجاع دهر، صاحب حوض کوثر
به تن رستم سوار رخش دلدل به دل غواصّ دریاى توکّل
على القطع أفضل أیّام او بود على الحقّ حجّت إسلام او بود
منادِىِّ سَلُونى در جهان داد به یک رمز از دو عالم صد نشان داد
چنان شد در نماز از نور حق جانش کز او بى او، برون کردند پیکانش
چنین باید نماز از أهل رازى که تا نبود نیازت بى نمازى
زجودش، أبر و دریا پرتوى بود به چشمش عالم پُر زِر، جوِى بود
زهى صدرى که تا بنیاد دین بود دلش أسراردان و راه بین بود
زطفلى تا که خود را پیر کردى بدین دنیاى دون تکبیر کردى
چون دنیا آتش و تو شیر بودى از این معنى ز دنیا سیر بودى
اگر چه کم نشیند گرسنه شیر نخوردى نان دنیا یک شکم سیر
از آن جستى ز دنیا فقر و فاقه که دنیا بود پیشش سه طلاقه
سید العرفاء سید علی آقای قاضی هم در باب تشیع عطار چنین افاده فرموده اند که:
شیخ فرید الدّین عطّار بدون شک شیعه بوده است؛ ولیکن چون در زمان سلجوقیان مىزیسته، و آنها عامّى مذهب بودهاند؛ به ناچار در بعضى از کتب خود بر آن نهج مشى فرموده است.
آقای مدرسی چهاردهی هم نقل می کند که مرحوم نخودکی منطق الطیر عطار را با حذف منقبت خلفای ثلاثه به طبع رسانده است، اظهار داشت که عطار تقیه کرده است و با اجازه روح عطار دست به این کار زده است .
برخی از منابع زندگانی شیخ:
نفحات الانس جامى چاپ هند ص 540- 541/ تذکرة الشعراء دولتشاه سمرقندى ص 120- 124 / لباب الالباب عوفى ج 3 ص 337- 339/ ریاض العارفین هدایت چاپ تهران 1316 ص 181- 196 / آتشکده آذر چاپ هند ص 138- 140/ مجمع الفصحا ج 1 ص 99- 101 / تاریخ ادبیات برون ج 2 ترجمه امین شواربى چاپ مصر ص 642- 653/ تاریخ ادبیات دکتر رضازاده شفق چاپ تهران 1321 ص 123- 137 / مقدمه دیوان قصائد و غزلیات عطار چاپ تهران 1319 بقلم آقاى سعید نفیسى / مقدمه تذکرة الاولیاء عطار بقلم مرحوم علامه محمد قزوینى /کشف الظنون حاج خلیفه در ذیل منطق الطیر- تذکرة الاولیاء و اسرارنامه و غیره /جستجو در احوال و آثار فرید الدین عطار نیشابورى بقلم آقاى سعید نفیسى/ تاریخ گزیده حمد اللّه مستوفى نسخه چاپ عکسى/ مجالس المؤمنین قاضى نور اللّه چاپ تبریز ص 286- 290؛ و غیره
منابع:
مقدمه توحید علمی و عینی، سید محمد حسین حسینی تهرانی
تذکره ریاض العارفین، رضا قلی خان هدایت
نفحات الانس، جامی
لطایف الطوایف، مجاهدی (پروانه)
تاریخ ادبیات در ایران (ذبیح الله صفا)، ج2، ص: 858
سلسله های صوفیه در ایران،ص:183
محمد هادی توکلی
انتهای پیام/
نظر شما