خبرگزاری شبستان_خراسان جنوبی: رزمندههای دفاع مقدس انسانهایی بودند که داوطلبانه و آتش به اختیار بدون در نظر گرفتن سن و سالشان، جانشان را بر کف دست گذاشتند و عازم جنگ حق علیه باطل شدند.
زمانی که صحبت از جانباز و یا رزمنده می شود نمادهای شجاعت، شرافت، از خودگذشتگی، وفاداری و هر آنچه خوبی است از ذهن می گذرد. الگوهای مناسب این روزهای ایران همین رزمندگانی هستند که زیستن را بدون دلبستگی به دنیا و تعلقاتش می پذیرند و ولایی گونه پا در عرصه جنگ می گذارند.
در برخی از آیات به مقام مجاهدان و جانبازان در راه خدا اشاره و از آنها تمجید شده و پاداش بزرگی برای آنها مقرر شده است.
قرآن کریم در سوره آل عمران آیه 195 می فرماید: «آنها که در راه خدا هجرت کردند و از خانه های خود بیرون رانده شدند و در راه من آزار دیدند و جنگ کردند و کشته شدند، به یقین گناهانشان را می بخشم و آنها را در باغ های بهشتی که زیر درختانش نهرها جاری است، وارد می کنم، این پاداشی است از طرف خداوند و بهترین پاداش ها نزد پروردگار است».
همچنین پیامبر اکرم (ص) می فرماید: «هر کس در راه خداوند مجروح شود در حالی وارد قیامت می شود که بویش چون بوی مشک است و نشان شهیدان را دارد» بنابراین هم بهشت الهی نصیب جانبازان خواهد شد و هم همنشینی با انبیاء و صدیقین و اولیاء الهی و هم اینکه در قیامت با بوی مشک وارد خواهد شد.
عباس ارشادی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس خراسان جنوبی در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری شبستان میگوید: در زمان انقلاب عدهای خودجوش کارها را پیش میبردند و طبق فرمایشات امام راحل در تظاهرات شرکت و اعلامیه هایی پخش می کردند.
9 سال بیشتر نداشتم و من تنها یک روز برای تظاهرات رفتم. آن روز تظاهرات به نفع انقلابیون بود و من خوشحال شدم و با دوستانم شوخی می کردم و می گفتم ببینید امروز دشمن از «من» ترسیده و پیروز شدیم.
جنگ که شروع شد آنهایی که ولایی و پیرو خط امام خمینی(ره) بودند به هر نحوی در میدان بودند. در سال 63 من هنوز سن و سالی نداشتم اما همیشه در جمع آوری نان هایی که روستائیان برای فرزندانشان میخواستند به جبهه بفرستند، پیش قدم بودم.
دستکاری شناسنامه برای اعزام به جنگ!
بسیار دوست داشتم که به جبهه اعزام شوم اما چون جثه ضعیفی داشتم و بچه بودم مرا قبول نمی کردند تا اینکه تاریخ شناسنامهای ام را با خودکار دستکاری کردم.
۱۲ تیرماه ۱۳۶۳ بود که با تعدادی از دوستان برای اعزام به جبهه به مشهد اعزام شدیم، اما مشهد دو نفر از ما را برگرداندند و کارت های جنگی ما را پس گرفتند، تا اینکه با دوستم «آقای براتنژاد» دوباره به مشهد رفتیم و از آنجا با راه آهن؛ قاطی شلوغی ها به اهواز رفتیم. اهواز باز هم ما دو نفر را به خاطر کم سن و سالی کنار گذاشتند و ما را در واحد پشتیبانی مستقر کردند.
در واحد پشتیبانی شهید علیپور مسئول لشکر پنج نصر بودند که به ایشان گفتیم کارت جنگی ما گم شده که بعد از کلی صحبت کردن توانستیم ایشان را قانع کنیم و تا ۲۳ آبان ۶۳ پیش این شهید بودیم.
دژبانی، لشکر ویژه، آرپی جی نگه دار و خط نگه دار از مسئولیت های من در سال 64 و 65 بود و سال 67 هم با دوستم آقای عرب پور جزیره مجنون بودیم، روزهای آخر جنگ در حلبچه بودیم، روزی که تمام نیروها عقب نشینی کردند ما هنوز حلبچه بودیم که از آنجا به ایلام آمدیم که دوباره گفتند جنگ آغاز شده است.
با دردسرهای زیاد به اهواز آمدیم و وارد پادگان حمیدیه شدیم اما بازهم نیروهای نظامی را به سمت حسینیه و شلمچه میبردند که دوباره خیلی طول نکشید و بچه های ما پیروز شدند.
در آن زمان عده ای بودند که به هر نحوی کمک کننده بودند و یار هم بودند نه وبال هم. هر کس در هر سنی در زمان جنگ زحمت خود را برای نظام کشیده است که این مهم است.
توصیه می کنم جوان ها وصیت نامه های شهیدان را بخوانند چراکه چکیده هر آنچه که باید بدانیم در وصیت نامه شهیدان پیدا میشود، این دنیا یا با کمی سختی و خوشی می گذرد اما کسی که پیرو ولایت باشد عاقبت بخیر خواهد شد و لا غیر.
گرچه یکسری اعتراضات و نارضایتیهایی از وضع موجود است و من هم از وضعیت موجود ناراضی هستم و فرزندانم بیکار هستند اما با خنده رهبری خوشحالیم و با اخم رهبر ناراحت. برخی مسئولان به خودشان رسیدگی می کنند، اما باید یک قانون وضع شود تا کف جامعه را در نظر بگیرد، به همه جا رسیدگی شده جزو رزمندگان دفاع مقدس، نا عدالتیهای موجود جامعه را رنج می دهد که اگر عدالت در نظر گرفته شود هیچ اعتراضی نخواهد بود. مسئولان باید جوابگوی مردم باشند.
نظر شما