تحوّل تاریخى فلسفه و مکتب شیراز

در دوران مغول با تدبیر امراى شیراز از آسیب وحشیان مغول در امان ماند؛ و همین سبب گردید که آنجا، خانه آرام دانشمندان و ادبا و علما و حکما گردد و از هر کران، بیمناکان جان و جام روى به سوى آن بیاورند.

خبرگزاری شبستان :جریان حکمت و فلسفه و علوم در ایران پس از سقوط خلافت بغداد و تلاش رشته اسماعیلیه ایران، یعنى دوران پس از حکیم بزرگ قرن 7 ه/ 13 م یعنى خواجه نصیر الدین طوسى مملوء  از نو اوری و اوج و افول است . در این نوشتار نگاهی گذرا به این جریان  تا قرن 11 ه/ 17 م  داریم . سپس پس از گفتارى کوتاه درباره صدر المتألهین اندکى مکتب او یعنى حکمت متعالیه را- که نتیجه جریان بیش از سه هزار سال حکمت در ایران و جهان است- شرح مى‏دهیم.

 

تحوّل تاریخى فلسفه و مکتب شیراز : شهر شیراز- که همه سیاحان و جهانگردانى که آن را دیده‏اند، آن را به زیبایى و آبادانى و وسعت و داشتن دانشمندان و هنرمندان ستوده‏اند- در دوران مغول با تدبیر امراى آنجا از آسیب وحشیان خونخوار مغول در امان ماند؛ و همین دار الأمن بودن آن سبب گردید که آنجا، خانه آرام دانشمندان و ادبا و علما و حکما گردد و از هر کران، بیمناکان جان و جام روى به سوى آن بیاورند.


نفوذ حکومت خلفاى عباسى و مذاهب غیر شیعه (تسنن) در ایران و سایر قلمرو آنان، همان‏گونه که با کلام معتزله سازگارى نداشت، با حکمت نیز موافق نبود؛ از این رو حکما و فلاسفه و بخصوص طرفداران حکمت اشراقى- که با باطنیگرى اسماعیلیه ملازمه‏اى یافته بودند و سبب اتهام بتشیع و مخالفت و ضدیت با خلفاى بغداد مى‏گردید- ناگزیر بودند که حکمت و علوم عقلى را در پوشش و پناه علم کلام مطرح نمایند. از این رو علم کلام به اوج خود رسیده بود، ولى مباحثى در آن مى‏آمد که از فلسفه بیرون نبود یا در واقع همان فلسفه سینایى بود که لباس کلام به خود پوشیده بود.


دوران خواجه نصیر الدین را باید دوران کمال علم کلام دانست. این حکیم بزرگ‏ با شیوه حکیمانه و سیاست و تدبیر خود، علم کلام را از حشو و زواید آراست و بر آن خلعت حکمت و فلسفه پوشانید و در واقع علم کلام سنّتى را (بشیوه نابود ساختن پوشیده و تدریجى) از میان برد و فلسفه‏اى بصورت علم کلام را به میان آورد. از این رو او را مى‏توان واسطه و سر پل انتقال علوم عقلى از کلام به فلسفه، شناخت. مخالفان خواجه نصیر الدین و عده‏اى از مورخان ضد شیعه درباره وى نوشته‏اند که وى هلاکوى مغول را وادار کرد که مستعصم آخرین خلیفه عباسى را که تسلیم و اسیر شده بود آن‏قدر در لاى نمد بمالند تا بمیرد؛ این خبر چه راست باشد و چه دروغ امّا شیوه این خواجه در تبدیل علم کلام نارسا به فلسفه اسلامى گسترده و توانمند، همین شیوه «نمدمالانه» بوده است و کتب او گواه این مطلب است.


باید دانست که با وجود جوّ ضد فلسفه در تمام دورانها ، این خواجه و حکماى پیش و پس از او هرگز از تدریس کتب فلسفه ابن سینا و شاگردان او و حتى کتب سهروردى، شیخ اشراق، بویژه کتاب مشهور او؛ حکمت اشراق غافل نبودند؛ و همان‏گونه که گذشت بنظر مى‏رسد که خواجه طوسى، به شیوه اسماعیلیه، بر تدریس و ترویج حکمت اشراق اصرار داشت و اتفاقى نیست که دو تن از شاگردانش یعنى قطب الدین شیرازى و شهرزورى بر آن کتاب شرح نوشته‏اند و گویا از مدرسان مشهور آن بوده‏اند.
اوج مخالفت با فلسفه را باید از زمان غزالى و در قرن ششم هجرى دانست که تا دوران صفویه جریان داشت.


بر اقامت قطب الدین شیرازى در شیراز و تدریس رسمى حکمت اشراق در آنجا هنوز مدرکى نیافته‏ایم، ولى با وجود نفوذى که اسماعیلیه در شیراز داشته و در پوشش تصوف و عرفان به کار خود مى‏پرداخته‏اند نیازى به حضور وى در شیراز نبوده، همچنان که بعید است که در میان شاگردان خواجه و قطب الدین شیرازى حکمایى از شیراز نمانده یا از جاى دیگرى در آن خاک مقیم نشده باشند.


غیاث الدین منصور دشتکى (866- 864 ه. ق) سلسله اساتید خود را با چهار واسطه به قطب الدین شیرازى مى‏رساند « ر. ک: مقاله «شیراز مهد حکمت»، قاسم کاکایى، خردنامه صدرا، شماره دوم، صفحه 63. (غیاث الدین منصور سید صدر الدین مسلم فارسى از پدرش از پدرش کمال الدین ابو الحسن فارسى صاحب کتاب شرح مختصر المناظر در اپتیک قطب الدین شیرازى خواجه نصیر الدین طوسى).»، و عضد الدین ایجى (فى 756 ه) سرسلسله متکلمین فیلسوف شیراز نیز شاگرد قطب الدین شیرازى است. حلقه دیگر این زنجیره، میر سید شریف جرجانى (فى 816 ه) و پس از او سید سند یعنى سید صدر الدین دشتکى و هم‏زمان وى، جلال الدین دوانى (فى 908 ه) و مشهورترین و تقریبا آخرین حلقه آن زنجیره، غیاث الدین منصور دشتکى است که در زمان او حوزه قزوین (پایتخت وقت صفویه) و حوزه اصفهان (پایتخت پس از آن در زمان شاه عباس اوّل) بناى رقابت را با شیراز گذاشتند و از آن پس، عمده حکما و فضلاى شیراز به اصفهان رفتند.


نفوذ حکمت اشراق ایرانى در میان فیلسوفان متکلم‏نماى شیراز را مى‏توان از مبانى آنها و برخى شروح که به کتب سهروردى نوشته‏اند دریافت. دوانى معروف به مبانى «ذوق تألّه» است، و اگرچه نظریه او با نظریه حکماى خسروانى یعنى حکماى قدیم ایران در حقیقت «وجود» و درجات آن فرق دارد ولى پیداست که مى‏خواسته است به آن‏سوى برود و کوشش خود را نموده است. مبانى دقیق سید سند درباره علم بارى تعالى و برخى مسائل دشوار فلسفى نیز گواه دیگر است. در اینجا چون مجال بررسى گسترده مباحث بازگرفته از حکمت اشراق وجود ندارد سخن را کوتاه مى‏کنیم. « براى بررسى بیشتر حوزه فلسفى شیراز رجوع شود به سلسله مقالات محقق محترم آقاى قاسم کاکائى در مجله خردنامه صدرا.» در یادداشت بعد به ملاصدرا حکیم متاله شیراز اشاره خواهد شد .
 

پینوشت : المظاهر الإلهیة فی أسرار العلوم الکمالیة، مقدمه‏ مصحح
 

پایان پیام /

کد خبر 119883

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha