به گزارش خبرگزاری شبسنان، چاپ سی و سوم کتاب «سفر سرخ» به قلم نصرت الله محمودزاده، زندگینامه داستانی شهید سیدحسین علمالهدی (برگزیده جشنواره ربع قرن کتاب دفاع مقدس) است که توسط انتشارات شهیدکاظمی منتشر شد.
شهید سیدحسین علمالهدی در سال ۱۳۳۷ در خانواده مجاهد بزرگ آیت الله سید مرتضی علمالهدی دیده به جهان گشود. از ۶ سالگی به فراگیری قرآن پرداخت. وی بسیار اهل مطالعه بود. در دبیرستان با تشکیل انجمن اسلامی و سخنرانی فعالیتهای خود را آغاز نمود. در سال ۱۳۵۶ در رشته تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد تحصیل خود را ادامه داد. در دوران دانشجویی علاوه بر تحصیل، در رشته تاریخ دانشگاه مشهد به تدریس نهجالبلاغه، عقاید و تاریخ اسلام میپرداخت. وی از مبارزان دوران ستمشاهی بود و در شهرهای مشهد، کرمان و اهواز فعالیت سیاسی انجام میداد و در سنین ۱۴ تا ۲۱ سالگی چند بار توسط رژیم ستمشاهی، زندانی و شکنجه شد. از جمله اقدامات او در زمان طاغوت تشکیل سازمان موحدین بود، این سازمان با هدف مبارزه مسلحانه برای سست کردن بنیانهای رژیم منفور پهلوی، به دور از تئوریهای گروهها و سازمانهایی که مبنای علمی آنها از تئوریهای مارکسیستی نشأت میگرفت، برنامههای خود را در تحقق بخشیدن فرامین حضرت امام (رحمه الله علیه) تنظیم نمود و حرکتی نو را از اواخر سال ۱۳۵۶ شروع کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی عضو اولین شورای تشکیلدهنده سپاه پاسداران در خوزستان بود. قبل از شروع جنگ وقت خویش را صرف امور فرهنگی مینمود. از اوایل جنگ در اهواز مستقر بود و سازماندهی بسیجیان اعزامی از سراسر کشور به جبهههای نبرد را به عهده داشت. پس از گذشت دو ماه از جنگ نقطه حساس مرزی یعنی هویزه را برای خود انتخاب کرد و برای تشکیل سپاه پاسداران و سازماندهی عشایر عازم این منطقه شد. او و جمعی از دانشجویان پیرو خط امام در حماسه هویزه (۱۶ دی ماه ۱۳۵۹) به دریای تانکهای دشمن که آنها را محاصره کرده بودند حملهور شدند. حسین پس از شهادت همرزمانش با فریاد الله اکبر، آخرین گلولههای باقیمانده آرپیجی را به سوی دشمن شلیک نمود و چند تانک مهاجم را منهدم کرد، اما با تمام شدن مهمات و تنگتر شدن حلقه محاصره، چون مولایش امام حسین (علیه السلام) به شهادت رسید و جان به جان آفرین تسلیم نمود.
نویسنده درباره آشناییاش با شهیدعلمالهدی نوشته است: «آشنایی با سیدحسین علمالهدی در جبهۀ سوسنگرد، بهویژه هویزه در اوایل حملۀ عراق به ایران فرصتی شد تا ژرفنگری این جوان را کنجکاوانه دنبال کنم. مقاومت او در برابر تانکهای سرمست عراقی در دشت هویزه نقطۀ عطف این آشنایی بود. هنگامی که در غروب ۱۶ دیماه ۱۳۵۹ با جسد آغشته به خونش مواجه شدم، فهمیدم این مرد؛ برگ زرینی از تاریخ این دیار خواهد شد.»
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«حسین گاه این بیابان را در فردایی پرآشوب تصور میکرد و خود را در قلب میدانی میدید که رگبارش امان دشمن را بریده است. گاه خود را در محاصرۀ انبوهی از تانکهای دشمن تصور میکرد که هیچ راه گریزی برایش متصور نیست. شاید به همین دلیل بود که در نظرش غم و شادی در هم آمیخته بودند و او را به وجد میآوردند. اولینبار بود که جنگ را با تمام معنایش در ذهن مرور میکرد. خداوند هرگونه جنگ را بهجز جهاد علیه کفار ممنوع ساخته است. تنها جنگی مشروع است که هدف نهایی آن جهاد باشد. فردا چه خواهد شد؟ آیا افکار شوم صدام مسلمین عراق را در صف کفار قرار داده است؟» با صدای مهیب توپخانه به خود آمد. یاد شمشیر ذوالفقار امامعلی (ع) افتاد که چگونه ناکثین را از دم تیغ میگذراند. آنچه از دوران سکوت امامعلی (ع) خوانده بود، در نظرش مجسم شد و تفسیر هرچه که چند دقیقه قبل مرور کرده بود، در نظرش تغییر کرد و رفتهرفته به آرامش رسید…»
کتاب «سفر سرخ» در قطع رقعی و ۳۲۰ صفحه به قلم نصرت الله محمودزاده، در اختیار علاقه مندان قرار گرفته است.
نظر شما