به گزارش خبرگزاری شبستان از همدان، ماه مبارک رمضان از دیرباز در ایران اسلامی با سنتهای زیبایی همراه بوده؛ سنتهایی که گرچه امروزه رنگ باخته، اما هنوز در برخی مناطق و روستاها اجرا میشود.
کلوخاندازان، دوخت کیسه برکت، پخت آش و تهیه انگشتپیچ از مهمترین سنتهایی است که با وجود گذشت قرنها هنوز برخیهایش در همدان، پایتخت تاریخ و تمدن ایرانزمین رواج دارد.
اهل خانه پس از صرف سحری دور هم جمع شده و یکی که سواد داشت برای بقیه مناجات میخواند. مؤذنها به پشت بام رفته و اذان میدادند. دلها به هم نزدیک بود و همسایهها یکدیگر را برای سحر بیدار میکردند.
آن روزها که تلویزیون و سایل ارتباطی مانند امروز نبود؛ اهل خانه پس از صرف سحری دور هم جمع شده و یکی که سواد داشت برای بقیه مناجات میخواند. مؤذنها به پشت بام رفته و اذان میدادند. دلها به هم نزدیک بود و همسایهها یکدیگر را برای سحر بیدار میکردند.
«کباب سرداشی» میپختند و سفره خود را برای اطعام فقرا پهن میکردند؛ این آئین را «کلوخاندازان» میگفتند و در روز آخر ماه شعبان اجرا میکردند که بهانهای باشد برای آمرزش گناهان و دستگیری از نیازمندان.
افطار که میشد؛ خردههای نان را دور نمیریختند؛ جمع میکردند و نگه میداشتند چراکه معتقد بودند باید خردههای نان ۳۰ روز را در آبگوشت عید قربان بریزند. مردم همدان باور داشتند هر که چنین کند؛ خداوند متعال همه آرزوهای او را برآورده میسازد.
نوعروسها پای ثابت افطاریها بودند از «پاگشا» گرفته تا افطارانه بردنها. آنها که عروس عقدکرده داشتند؛ طبقی از انواع خوراکیها و شیرینیهای ویژه ماه مبارک رمضان را به خانه پدر عروس میفرستادند... گرده دوزرده، برنج، روغن حیوانی، یک عدد مرغ یا ماهی، انگشتپیچ و حلوازرده. پدری هم که تازهدخترش را به خانه بخت فرستاده بود؛ همین کار را میکرد که دخترش چشم امید داشت و به اصطلاح محلی باید جلوی خانواده شوهر سرفراز میشد.
این سنت برخلاف سایر سنتها هنوز هم در استان همدان رواج دارد و محال است فردی نوعروس داشته باشد و برای او افطاری نبرد. سنتی که در روستاها با قوت بیشتر اجرا میشود تا مایه حرف و حدیث نشود.
سفره افطار همدانیها پر است از انواع غذاهای خوشمزه، آش، آبگوشت، فرنی، ترحلوا، تاس کباب، شامی کباب، سرداشی، بورانی و شیربرنج. کماج، انگشتپیچ، و حلوازرده هم جای خود را دارد که سوغات همدان است و شیرینی رمضان. «گرده» زینتبخش دیگر سفره افطار است و در انواع مختلف پخته میشود.
گردهها شکلهای متعددی دارد و طعم هریک با دیگری فرق میکند؛ برخی شیرین و برخی کمی ترشی دارند؛ رویشان را پر کردهاند از انواع ادویهها: زیره، خرفه و کنجد.
بچهها حال و هوای خود را دارند؛ سحری خورده و نخورده روزه میگیرند؛ کلهگنجشکی یا کلاغی. همدانیها به آن «قلاغی» میگویند؛ ظهر افطار میکنند و چیزی نمیخورند تا مغرب شود؛ برای بچههای زیر سن شرعی، روزه گرفتن کمی تخفیف دارد.
بزرگترها با دادن پول بچهها را تشویق کرده و به اصطلاح «روزهشان را میخرند»؛ روزهداری برای کودکان شادی بسیاری دارد. رمضان که به ایستگاه بیست و هفتم میرسد برای خودشان رزق و روزی میجویند؛ زنها بین نماز ظهر و عصر داخل مسجد، کوک میزنند به پارچه و «کیسه برکت» میدوزند.
برخی چند تا دوخته و برای خانواده میبرند؛ پولهایشان را هر سال داخل این کیسه نگه میدارند؛ اعتقاد دارند که این کار خوشیمن است و خداوند مهربان به آنها دارایی زیادی عطا میفرماید.
خرید آجیل به اصطلاح «مشکلگشا» و توزیع در بین نمازگزاران هم در روز بیست و هفتم ماه مبارک در بین زنان همدانی رواج دارد و هدفشان برآورده شدن حاجت است.
مهیا شدن همدانیها برای ماه رمضان هم قصه خودش را دارد، قبل از ماه مبارک بزرگان روستا به قم میرفتند تا یک روحانی را برای برپایی نماز جماعت و برگزاری سایر اعمال این ماه، مهمان روستا کنند، این طلبه در خانه کدخدا یا بزرگتر روستا ساکن میشد و تامین زندگی طلبه نیز با آنها بود.
متولی مسجد هم قبل از شروع ماه راهی امامزاده یا مسجد روستا میشد تا آنجا را گردگیری و عطرافشانی کند، پارچهنوشتههایی متناسب با ماه مبارک بر سردرب مکانهای مقدس نصب میشد و همین میشد تبلیغی برای ورود ماه خدا به روستا... بماند که برخی یک روز زودتر به استقبال میرفتند و آخرین روز ماه شعبان را روزه میگرفتند.
جارچیها در گذشتههای دور که خبری از تلفن و ساعت نبود، دعوتگران ماه مبارک بودند و بسیار در نزد مردم پراهمیت؛ «جارچی» نزدیک سحر از وسط روستا سحرخوانی میکرد تا مبادا کسی خواب بماند و از خوردن سحری محروم.
جارچیها در گذشتههای دور که خبری از تلفن و ساعت نبود، دعوتگران ماه مبارک بودند و بسیار در نزد مردم پراهمیت؛ جارچی نزدیک سحر از وسط روستا سحرخوانی میکرد تا مبادا کسی خواب بماند و از خوردن سحری محروم. البته در برخی نقاط که سحرخوانی نمیشد مردم با صدای خروس برای سحر بیدار میشدند و با سومین بانگ خروس سحری میخوردند.
و اما شبهای احیا؛ این شبها در گذشته حال و هوای خاصی داشت، مردم بدون استثنا به مساجد و امامزادهها میرفتند و تا وقت سحر جوشن کبیر میخواندند و به دعا و مناجات مشغول بودند، آنها ایمان قلبی داشتند که شب قدر شب استجابت دعاست و باید بیدار ماند.
مردم در روزهای منتهی به شبهای قدر کار کردن را حرام میدانستند و سعی داشتند در این چند روز به مناسبت شهادت امیرالمومنین(ع) فعالیتی نداشته باشند.
بعد از شبهای احیا، مردم آماده برگزاری عید فطر میشدند، در آخرین روزهای ماه رمضان مردم علاوه بر روزه جسمی، روح و فکر خود را نیز تطهیر میکردند و سعی داشتند بیشتر و بهتر به خدا نزدیک شوند.
در روز عیدفطر بزرگترها غسل روز عید کرده و ضمن شرکت در نماز عید، جشن میگرفتند و برای عروس نوبرانه عید میبردند. روز عید فطر سعی میکردند ناهار را غذای سبک مانند آش بخورند چون معتقد بودند معده آنها بعد از یک ماه روزهداری هنوز مهیای پذیرش غذای سنگین نیست.
نوبرانه هم شامل شیرینیها و تنقلاتی باشد که بیشتر در خانهها تهیه میشد و زنان در طول سال نگهداری کرده بودند به علاوه هدیهای که برای عروس میخریدند. در روز عید فطر سعی میکردند ناهار را غذای سبک مانند آش بخورند چون معتقد بودند معده آنها بعد از یک ماه روزهداری هنوز مهیای پذیرش غذای سنگین نیست.
مهمترین اتفاق روز عید فطر، پرداخت نذورات و فطریه بود به طوری که اگر کسی حاجت روا میشد ادای نذر میکرد و مبلغ فطریه هم که مشخص بود.
نظر شما