هماهنگی و تطبیق دین و فرهنگ

یکی از جنجالی ترین مسائل فلسفی و اخلاقی پاسخ گویی به این پرسش بنیادین است که ایا ارزشها بر امده از قرار داد اجتماعی است و یا بر گرفته از امری واقعی و تکوینی است ؟<BR>

خبرگزرای شبستان: آنچه در بررسی و مقایسه دو مقوله دین وفرهنگ حایز اهمیت است روشن کردن موقف پژوهشگر در معنای دین و فرهنگ است . مقایسه دو مقوله که درک روشنی از اجزاء و تعریف آن نداریم جز بی راهه نخواهد بود .
فرهنگ واژه است که برای ان حدود 500 معنا ذکر کردهاند . اما میتوان برخی از این تعاریف را به هم بازگرداند . در این جستار سه گونه از تعاریف فرهنگ که تا حدی جامعیت دارند را بازگفته و رابطه انها را با دین مقایسه خواهیم کرد.


1- در برخی از تعاریف فرهنگ در برگیرنده : اعتقادات ، ارزشها ، اخلاق و رفتارهای متاثر از انها است. در این نگرش مجموعه ای از اداب و رسوم و عادات ، جامعه را فرهنگ جامعه میخوانند.
2- در برخی از تعاریف ، اداب و رسوم شالوده فرهنگ بشمار می اید . در این نگرش سطحی باورها داخل در فرهنگ نیست و گوهر فرهنگ صرفا ناظر بر ظواهر رفتارها است.
3- در برخی از تعاریف فرهنگ به عنوان امری که زندگی انسان را معنا دار میکند و به رفتار و زندگی انسان جهت میدهد ، معرفی می شود .


قبل از واکاوی رابطه دین و فرهنگ لازم است دیدی اجمالی نسبت به دین نیز داشته باشیم .

دین در اندیشه اسلامی عبارت از مجموعه ای از باورهای قلبی و رفتارهای عملی است به گونه ای که انها متناسب با هم باشند . در اسلام مجموعهای از عقاید و احکام و اخلاق دین را تشکیل میدهد . آراء دیگری نیز در این باب بیان شده که جامع ومانع نیست . مثلا اگر دین را بر اساس نگرش شلایرماخر تعریف کنیم گوهر دین تجربه دینی است . صرف نظر از دغدغه های دینی که منجر به این آراء شده است ، به نظر می رسد اینگونه آراء خالی از تحویلی نگری و تقلیل نگری نیست .
اگر دین با فرهنگ به معنای اول مقایسه شود ، دین جزئی از فرهنگ بشمار می اید . زیرا فرهنگ در معنای اول ، شامل باورهای قلبی دینی و غیر دینی است و هم شامل رفتارهای و اخلاق و اداب و رسوم و مناسک دینی وغیر دینی است .
اگر دین را با معنای دوم مقایسه کنیم دین تنها در برخی از جهات با فرهنک وجه اشتراک دارد . به بیان دیگر دین مجموعه مجزا است و فرهنگ مجموعه ای با اجزاء خاص است . مقایسه این دو مجموعه تنها روشن می سازد که دین و فرهنگ در برخی از اجزاء ظاهری با هم اشتراک دارند .رابطه دین نه چنین است که دین کاملا فرهنگ باشد و نه فرهنگ زیر مجموعه ای از دین است .
فرهنگ در معنای سوم کاملا بر دین تطبیق میکند . برای انکه این مسئله روشن شود باید دید معنا داری زندگی در سایه فرهنگ و دین به چه معنا است .
استاد مصباح یزدی بر این باوند که : شاید بتوان گفت تعریف فرهنگ به عاملی که به زندگی انسان معنا و جهت میدهد ، منطقس ترین سخن در تعریف این واژه است ( محمد تقی مصباح یزدی ،پرسشها و پاسخ ها ج3 ص 12).


رفتار انسان بر خلاف حیوان و اشیاء و نبات، بار ارزشی دارد یعنی به خوب و بد اخلاقی و ارزشی متصف میشود . سوال مهمی در این میان مطرح است ، منشاء خوبی و بدی کار خوب و کار بد چیست ؟
یکی از جنجالی ترین مسائل فلسفی و اخلاقی پاسخ گویی به این پرسش بنیادین است که ایا ارزشها بر امده از قرار داد اجتماعی است و یا بر گرفته از امری واقعی و تکوینی است ؟
سوال را به گونه دیگری مطرح کنیم ایا حسن و قبح افعال که دین نیز بر ان صحه گزارده بر امده از قرار داد است یا انکه ادیان الهی و وحی از واقع و امری واقعی خبر میدهند ؟


این مسئله به فرهنگ در معنا سوم نیز سرایت میکند : ایا فرهنگ معناداری و جهت دهی زندگی را تابع قرار داد میداند نتیجه انکه اخلاق و امور ارزشی نسبی است و تابع و متغیر امیال انسانی است . و یا انکه فرهنگ معناداری را تابع امور حقیقی وتکوینی می پندارد؟ نتیجه این دو نگرش دو فرهنگ متفاوت است . فرهنگی که معناداری را تابه قرارداد میداند و فرهنگی که معناداری را تابع امیال نمی داند .
معناداری زندگی انسان بستگی به نحوه نگرش به جهان وانسان است یعنی برگرفته از ایدئولوژی و جهانبینی است .


دین اسلام عامل معناداری و جهت دهنده زندگی انسان را دین الهی میدانند . اگر اجزاء فرهنگ در معنای سوم را مطابق با اجزاء دین بدانیم دین وفرهنگ بر هم قابل تطبیق هستند و هر دو زندگی را معنا دار میکنند اما اگر اجزاء هر یک را کمتر از دیگری و یا بیشتر از دیگری بدانیم هر یک زیر مجموعه دیگری قرار خواهند بود .

 

ر. دارائی
پایان پیام/
 

کد خبر 112588

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha