به گزارش خبرنگار شهرستان های استان تهران خبرگزاری شبستان دنیا محل بلا و ظرف ابتلائات الاهی است، بدان جهت که سره از ناسره، جدا و تمییز گردد. و این خاص عده ای نیست و هیچ فردی و گروهی را در هیچ لباس و مسلک و منصبی یارای فرار از آن نمی باشد. لکن آن چه در این راه انسان غافل را از خطاها می تواند حافظ باشد، انتقاد دل سوزانه ی دوستان است. و من آنان را به ترین دوستان می خوانم. گرچه این سخنان را بارها و بارها نوشته و گفته ایم، اما به دلیل اهمیت موضوع جایی برای خسته شدن وجود ندارد و صرف نشنیدن یا طفره رفتن و مقبول نیافتادن دلیل بر نقدنکردن نمی تواند باشد. فلذا دست به قلم می بریم و امیدواریم که ان شاءالله بتواند راه های انحرافی در مسیر صراط مستقیم را به عزیزان بسیج دانش جویی بنمایاند. چه تلخ باشد و چه شیرین!
اولین سئوالی که بایستی پاسخ داده شود این است که دایره و محدوده ی بسیج چیست و تا کجا است؟ و آیا اصلاً می توان محدوده ای برای بسیج قایل شد؟ به بیان واضح و عمیق تر این که آیا بسیجِ فعلی نماینده ی انحصاری «بسیج» است؟
در پاسخ باید گفت بسیجی نه در قالب زمان می گنجد و نه در قالب مکان. بسیج جاودان است. هم چنان که اسلام نه در قالب زمان می گنجد و نه در قالب مکان. بسیج فرزند اسلام است، هم چنان که فرزند زمان و مکان خویش نیز می باشد. لکن تفاوت است میان این دو. نسبت به اولی محاط است و در نسبت به دومی محیط. این نتیجه از آن جا نشأت می گیرد که اسلام نه مرز جغرافیایی می شناسد و نه زمان تاریخی. پس فرزند اسلام باید دارای چنین ویژه گی خاصی گردد تا هم جنس و بل که آینه ی تمام نمای آن شود.
اما این چه گونه ممکن است که هم فرزند زمانه بود و هم محیط بر آن؟ پاسخ بسیار روشن و بدیهی است. بسیج جسم و قالب خشک و مقدس مآب نیست، بسیج روح حاکم بر زمان و مکان است. بسیج فرزند اسلامی است که روح حاکم بر زمان و مکان است. بسیج تفکر خاص است نه تشکل خاص. (البته این سخن به معنای نفی تشکل و سازمان خاص نیست، گرچه در رد نگرش سازمانی و تشکلی هست.) اگر دنیا روزی توانست پای تفکر «اسلام ناب» را ببندد، هم آنا پای بسیج را هم بسته است. و این از محالات عالم امکان است.
با این اوصاف بسیجی هم بایستی یک انسان مرگ آگاه و درعین حال متفکر باشد و این دو جزء اساسی ترین ویژه گی های بسیجی است. حضرت روح الله در فرمان تشکیل بسیج دانش جو و طلبه چنین می فرمایند: «باید بسیجیان جهان اسلام در فکر ایجاد حکومت بزرگ اسلامی باشند. و این شدنی است، چرا که بسیج تنها منحصر به ایران اسلامی نیست.»
و چه گونه است که وقتی امام بسیج را منحصر به ایران نمی داند، ما این نعمت عظیم را منحصر به تشکل ها و پای گاه های مقاومت می دانیم و بین خود و دیگران دیواری به بلندی ارتجاع و ضخامت تعصب بی جا و از جنس نفی و اثبات کشیده ایم؟ این خطراتی است که مجموعه ی بسیج دانش جویی را تهدید می کند. چرا که اگر بسیجی خود را از دیگران جدا کند، متعاقباً مردم نیز احساس غریبی نسبت به او خواهند داشت. آیا می توان چنین بسیجی را بسیجی خواند؟ هرگز! جنس «بسیجیِ خمینی» جنس مردمی است که حضرت اش آنان را «مستضعف» خواند.
شکی نیست در این که برای ظهور و بروز چنین روح و تفکری نیاز به میدان و جولان گه ای هستیم که هر آن چه مورد ادعا است را جامه ی عمل بپوشاند. بی تردید چنین معرکه و میدانی ایستا نخواهد بود، چرا که لازمه ی روح، حرکت است و این درست در مقابل ایستایی است. میدانی که دایماً در حال رشد و تحول و بالنده گی است. در یک کلام، تفکر و روح بسیج تنها و تنها در بستر انقلاب جریان پیدا می کند و بس.
اکنون سخن از انقلاب به میان آمده است. جایی که در آن نکته ها و سخن هاست. می توان انقلاب را این گونه تعریف و تصور و حتا باور کرد که «یک حرکت و جوشش سیاسی و فکری ای است که دفعتاً موجب تغییر ترکیب نظام سیاسی و سیاسیون می شود». با چنین تعریف و باوری بسیاری از شورش های خیابانی و تمامی کودتاهای نظامی و غیرنظامی را باید داخل در مفهوم انقلاب دانست. و اگر چنین باشد، انقلاب اسلامی ما را باید با شورش ها و کودتاها و انقلاب های آفریقا و آمریکای لاتین مقایسه نمود. و این قیاسی است مع الفارق. بر فرض «حق»بودن چنین تعریفی از انقلاب، باید ببینیم این انقلاب تا چه حد توانسته است به ارزش ها و شعارهای اصلاحی خویش عمل کند، وگرنه تعیین نظام سیاسی که یک شبه نیز حاصل می شود. باید دید آن ارزش های والا و متعالی که هزاران شهید خون خود را به پای آن ریختند، به تمامی حاصل شده است یا خیر؟ پاسخ این که «اگر کسی در مقابل جوا ن ها ادعا کند و بگوید نظام اسلامی ما هیچ عیبی ندارد و هم آن قالبی را که اسلام خواسته، ما داریم پیاده می کنیم، گزاف گفته است؛ به هیچ وجه این طور نیست.»
اما اگر بگوییم «انقلاب یک دوره است؛ انقلاب یک حرکت مستمر است؛ انقلاب یک چیز دفعی و آنی نیست؛ انقلاب تحولی است که به طور مستمر در طول سالیان دراز انجام می گیرد.» آن گاه است که قضیه صورتی دیگر پیدا می کند؛ «بسیج» فرزند طبیعی چنین انقلابی است. انقلابی که در حال صیرورت فکری، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی و اقتصادی خوداش است. انقلاب اسلامی ما چون مرداب بی حرکت نیست، جاری و سیال و هم واره در حال تکامل است. انقلابی است که چشم به «فتح سنگرهای کلیدی دنیا» دوخته است، انقلابی است که می خواهد «پرچم لااله الا الله را در همه ی قله های رفیع دنیا» نصب کند. انقلابی است که قصد دارد نوای دل نشین توحید را «از ناقوس کلیساها» بنوازد. با چنین باوری از انقلاب اگر بسیج دانش جویی خود را بازبینی نکند، مطمئناً و بی هیچ شکی چیزی جز وبال نخواهد بود.
به راستی ما کجا ایستاده ایم؟ این سؤالی است که هر صبح گاهان باید از خویش بپرسیم. ما در کجای این بستر جاری عشق (انقلاب) هستیم؟ آیا بسیج دانش جویی امروز مصداق هم آن «پیش گامان رهایی» است که حضرت امام «دست یک آیک» آنان را می بوسد؟
بسیجی امروز در دانش گاه ها بیش تر به فکر اصلاح دیگران است تا اصلاح خویش. و این دقیقاً مقابل آن چیزی است که بسیجیِ خمینی به دنبال آن بود؛ او خود را در جلوت ها فراموش نکرده بود، به تر بگویم جلوت اش را به خلوت اش پیوند زده بود و خود را به خدا. او ورد نه زبان اش که ورد عمل اش هم ذکر خدا بود. او امام و قول امام را وسیله ی رسیدن به خدا می دانست و این چنین بود که همه ی اعمال اش را با او تطبیق می کرد. او رضایت خدا را در گرو رضایت امام می دید و به این راه عشق می ورزید.
با این دید جای شگفتی برای برخی کارهای خارق العاده اوایل انقلاب و دوران دفاع مقدس نمی ماند. «امام گفته حصر آبادان باید شکسته شود!» هم آن و شکست حصر هم آن. «امام گفته حملات علیه آمریکا باید بیش تر شود» هم آن و تسخیر لانه ی جاسوسی هم آن! اما امام این جمله را نیز فرمودند که «باید بسیجیان جهان اسلام در فکر ایجاد حکومت بزرگ اسلامی باشند و این شدنی است». حال ما کجای داستان ایم؟
«پیام بسیجی اطاعت است، اطاعتی که از عشق به ولایت برمی خیزد» امام دستور داده بود که اصلاح نفس کنید، و این چنین بود که بسیجیان فضای جنگ و جبهه و حتا شهرها را پر از عطر بال ملایک نموده بودند. دشواری اصلاح نفس را در این کش آکش به جان خریده بودند «چه صفایی می یابد جنگ، وقتی امام بدان فرمان دهد؛ چه سهل می شود دشواری ها و چه شیرین می شود تلخی ها.» اگر بسیجی یعنی این، وضع امروز ما چه نسبتی با آن دارد؟
ویژه گی بارز بسیجیِ خمینی «مرگ آگاهی» و «روحیه ی شهادت طلبی» او است. او با یاد مرگ می خوابید، با او بیدار می شد، با او زنده گی می کرد، با او گریه می کرد و سرانجام به او می خندید. او اهل خلوت کردن با رفیقان شهیداش بود. او با دوستان اش در شهادت طلبی مسابقه گذاشته بودند، نه در رفاه طلبی! او اهل سجده های طولانی بود. او اهل مناجات و ورد سحری بود. بسیجی، بسیجی است نه چیز دیگر. انقطاع از گذشته ی خود و بریدن از روحیه ی شهادت طلبی و دوری از معنویات و مناجات های بی ریا و در یک کلمه انقطاع از شهدا و خلوت با شهدا ما را تبدیل به انسان های بی خاصیت و حتا مقصر خواهد نمود.
بسیجیِ خمینی به هنگامه ی سختی ها چنین می گفت «حسبنا الله و نعم الوکیل، نعم المولا و نعم النصیر». و ما به هنگامه ی کم کاری ها چنین می گوییم: «نیست، نداریم، نمی دهند، نمی گذارند، کم است، سهمیه نداریم و الخ». ما کجاایم و ملامت گر بیدار کجا؟
ماهیت بسیج ماهیتی فرهنگی است. «بسیج نیرو و فرهنگی است که از اعتقاد به خدای جهان آفرین و نیروی بی نهایت او سرچشمه می گیرد.» بسیجیِ خمینی بیش از آن که عالمِ فرهنگ باشد عامل به فرهنگ بود و به تر بگویم حتا بیش از آن که عامل به فرهنگ باشد حاملِ فرهنگ بود. توصیه های اکید حضرت امام مبنی بر این که مبادا «پیش کسوتان شهادت و خون در پیچ و خم زنده گی روزمره به فراموشی سپرده شوند» گویای چه مطلب حایز اهمیتی است؟ مگر این جماعت عاشق پیشه و هنرمند چه خصوصیت بارزی دارند که نباید گوشه نشین دنیای دون پرور باشند؟ آیا آنان عامل به فرهنگ شهادت اند یا حامل فرهنگ؟ آیا آنان هم مثل ما هر کجا پا می گذارند با خود نمایش گاه و کنگره و جلسه و هم آیش و شب شعر و خاطره و نشریه و غیره حمل می کنند؟ آیا آن بسیجیِ خمینی که از جبهه ی جهاد فی سبیل الله باز می گشت با خود تیر و تفنگ و خاک طلائیه و شلمچه و فکه را می آورد؟ نه؛ بسیجیِ خمینی عامل به فرهنگ بود، اما عمل او از سر اضطرار و تزویر و مصلحت نبود. این چنین نبود که بنشینند در جلسه ای و آسیب شناسی کنند و بگویند که «باید عامل به شعارها باشیم» و سپس هر که رود خانه ی خود. بسیجیِ خمینی حامل فرهنگ بود. «پیش کسوتان شهادت و خون» هر کجا که قدم می گذاشتند، با نَفَس خود ابلاغ رسالت می کردند نه با نفس خود. او معتقد به روح عمل بود نه کالبد عمل. بسیجیِ خمینی در عینیت جامعه بود، نه در ذهنیت خویش.
از دیگر آفات عمده ی بسیج دانش جویی نگاه کاریکاتوری به مسایل است. گاه دیده می شود که عزیزان مسایل بزرگ را کوچک و برعکس نمایش می دهند. کاری که در طول این چندین سال بارها و بارها شاهداش بودیم. تشخیص ندادن اهم حتا از غیر مهم! شاید بتوان گفت نبود معرفت اساسی، مبنای چنین تشخیص های نادرستی باشد، اما به تر می توان گفت که دلیل عمده اش نداشتن استقلال فکری است. بسیج دانش جویی قرار بود خط ساز و خطاط باشد نه خط پذیر. چرا که حضرت اش فرمود: «فرزندان بسیجی ام در این دو مرکز حوزه و دانش گاه پاس دار اصول تغییرناپذیر نه شرقی و نه غربی باشند. مسایل اعتقادی بسیجیان به عهده ی این دو پای گاه علمی است. حوزه ی علمیه و دانش گاه باید چهارچوب های اصیل اسلام ناب محمدی را در اختیار تمامی اعضای بسیج قرار دهند.» لازمه ی تحقق این فرمایشات دو اصل مهم است: یکی استقلال فکری و دیگر معرفت عمیق دینی و سیاسی.
خوف از تردید، نقد، تفکر و عمل چنان بر پیکره و قامت بسیج دانش جویی رسوخ کرده که اعضای آن عمدتاً در دور و تسلسل باطل عمل زده گی افتاده اند. آن هم عمل زده گی تکراری و تقلیدی. جلسات تکراری، کارهای تکراری، حرف های کلیشه ای و تکراری، نشریات بی محتوای تکراری، اردوهای بی هدف تکراری.
ابتدا باید به این قبیل کارها شک و تردید کرد. پس از آن قدم به وادی نقد گذاشت و سپس فکر را جای گزین آن نمود. نه هر فکری، فکری آزاد، مستقل، دوراندیش، جامع نگر، جامعه نگر، هنرمند، متعهد. این جا است که دیگر عمل، عملی است انقلابی و مقتضای روز.
معمولاً مدیریت های ضعیف و کم سواد آفت جان بسیج دانش جویی می شود. برای مدیر بسیج دانش جویی چهار مطلب باید اهمیت بسیار داشته باشد: ۱ استقلال فکری و سیاسی ۲ تعهد انقلابی ۳ عالم و عامل و حامل فرهنگ بودن ۴ کارآمدی. که متأسفانه در اکثر این ها مشکل داریم. در مورد استقلال فکری باید گفت نه تنها مدیریت بل که کل مجموعه ی پای گاه ها وابسته به نهاد بسیج دانش جویی اند که مسئولان آن از جهات بسیاری صلاحیت تدبیر و برنامه ریزی برای دانش گاه ها را ندارند. در مورد تعهد انقلابی نبود روحیه ی انقلابی آفت بزرگی است که امروز دامن گیر این نهاد شده است. در مورد سومین شاخصه سخن گفتیم. چهار امین مورد را نمی توان به ساده گی قضاوت کرد. زیرا نیاز به موشکافی بسیار دارد. تا کارآمدی را چه گونه تعبیر کنیم. به نظر می رسد حضرت امام همه ی آن چه را باید در مورد مدیریت مطلوب در بسیج گفت در یک جمله بیان فرموده اند: «شما در جنگ تحمیلی نشان دادید که با مدیریت صحیح و خوب می توان اسلام را فاتح جهان نمود. شما باید بدانید که کارتان به پایان نرسیده است، انقلاب اسلامی در جهان نیازمند فداکاری های شما است.» (۲/۹/۶۷) ما به تبع مدیریتی را صحیح و خوب می دانیم که به فکر فتح جهان باشد، نه دفع جوان!
در پایان فقط اشاره ای می کنم به فهرست دیگر آسیب های بسیج دانش جویی که به نظر می رسد بایستی دقیق تر بر آن ها تأمل شود: نبودِ برنامه ریزی دقیق هم گام با چشم انداز بیست ساله ی نظام، کم توجه ای به مطالعه، ناآشنایی با هنر و جای گاه آن در انتقال پیام، فراموش کردن امربه معروف و نهی ازمنکر به عنوان واجب دینی، نداشتن پشتوانه های قوی و مستدل تئوریک، اسراف در نشریه های کم محتوا و شاید بی محتوا، ضعف درسی، ضعف علمی و فکری، نداشتن درک صحیح از جوان و دانش جوی امروزی و نقاط قوت و ضعف او و مصلحت اندیشی های بی جا که به فرموده ی ره بری «قتل گاه انقلاب است».
امیدواریم جزو آن بسیجیانی باشیم که حضرت امام «هم واره به خلوص و صفای» آنان غبطه می خورد، و از خدا می خواست تا با آن ها محشور شود؛ چرا که در این دنیا افتخاراش این بود که خود بسیجی است.
نظر شما