خنیاگری فرانسه در برابر فارسی در مانده است

دکتر جلال الدین کزازی با اشاره به ساختار گوش نواز و آهنگین زبان فارسی گفت: در جهان فرانسه را زبانی خنیایی می دانند اما زیبایی شناسی فرانسوی در برابر فارسی در مانده است.

به گزارش خبرگزاری شبستان، یازدهمین نشست «دیداری با اهل قلم» با حضور دکتر جلال الدین کزازی در شهر کتاب مرکزی برگزار شد.

 

کزازی در ابتدای این نشست گفت: از من خواستند چکامه‌ای را برای حاضرین بخوانم. من سخنوری پیشه‌ور نیستم. گاهی سخنی از من می‌جوشد بی آنکه من خود بخواهم. بهترین سروده‌ای که در این زمان می‌توانم خواند، سروده‌ای است که سال پیش در پیوسته آمده و در چند بزم ادبی خوانده و در این پایگاه‌‌های تور اندرین (اینترنتی) هم بازتاب یافته است.


وی ادامه داد: روز گذشته پنجمین روز از ماه سپندارمَذ (اسفند) بود و روز سپندارمذگان. یکی از جشن‌های بزرگ و باستانی ایرانی که جشن بزرگداشت زنان است. سپندارمَذ یکی از شش فرشته مهین در اوستاست. کلمه اسفند نیز که از این ریشه گرفته شده است به معنای پاک، پیراسته و مقدس است. در گذشته هنجارها و آیین‌هایی در این جشن روایی داشته‌اند. در روزگاران گذشته مردان در این روز به شیوه‌ای نمادین زنان خود را گرامی می‌داشته‌اند؛ مردان به کارهای خانه می‌پرداخته‌اند و زنان می‌آسوده‌اند. در میان فرهنگ‌هایی که می‌شناسم هیچ یک به اندازه فرهنگ ایران، زنان را گرامی نمی‌دارد. اگر سراسر فرهنگ ایران را بنگریم و هنجارها و آیین‌های ایرانی را بررسی کنیم، می‌بینیم که جایگاه و پایگاه زنان در ایران زمین بسیار بالا بوده است. نمونه آن هم جشن سپندارمَذگان است.

 

او خطاب به خانم‌های حاضر در این جلسه گفت: در دو کلام این نکته را هم برای بانوان این بزم بگویم. گرامیداشت زن نمودهای گوناگون دارد در فرهنگ ایرانی و من تنها به یکی بسنده می‌کنم. در زبان فارسی مردان ایرانی همسر خود را «بانو» می‌نامند. کلمه بانو از «بانوک» پهلوی به یادگار مانده است. «بان» ریختی دیگر از بام است به معنای روشنایی. ما این واژه را هنوز در کلمه «بامداد» به کار می‌بریم. هنوز به بالای خانه بام می‌گوییم زیرا نخستین جایی است که در زمانی که خورشید سر بر می‌زند، روشن می‌شود. پس معنای ریشه شناختی «بانو» کسی است که خانه را می‌افروزد و مردان ایرانی زنان را چراغ خانه خود می‌دانسته و می‌دانند.

 

نقش و جایگاه "زبان" در فرهنگ، موضوع دیگری بود که کزازی در این باره گفت: زبان خاستگاه و پایه فرهنگ است و نه تنها فرهنگ که منش. به فراخ می‌توان در این باره سخن گفت. آنچه ما هستیم بازمی‌گردد به زبانی که به کار می‌بریم. زبان است که فرهنگ و منش را بوجود می‌آورد. مردمی که زبان آشفته دارند، فرهنگ و منشی همسوی با آن خواهند داشت. اگر مردمی زبان خود را از دست بدهند، فرهنگ و منش خود را از دست داده اند. آن سرزمنی که زبانشان از میان رفته است، دیری است که فرهنگ خود را از دست داده‌اند. نمونه‌های تاریخی فراوانی در این زمینه داریم و برای مثال مصر سرزمنی است باستانی و فرهنگی گران سنگ و دیرینه داشته است. اما مصری امروز از آن فرهنگ باستانی چندان آشنایی دارد که من ایرانی. چون زبان خود را از دست داده است.

 

وی افزود: اگر ما ایرانیان هنوز با تاریخ و فرهنگ خود می‌زییم و در هر روز آن را می‌آزماییم و باز می یابیم، از آنجاست که زبان خود را از دست نداده ایم. حسنین هیکل، روزنامه نگار و منتقد معروف مصری، در این مورد جمله جالبی دارد که در گفتگو با یکی از ایرانیان بلند پایه در مصر بر زبان رانده است. او در پاسخ به این سوال که چرا فرهنگ مصری از میان رفت و فرهنگ ایرانی هنوز به حیات خود ادامه می‌دهد گفته بود: شما بخت آن را داشته‌اید که فردوسی شاهنامه را بسراید و ما از این بخت بی‌بهره بوده‌ایم.» اگر فردوسی شاهنامه را نمی‌سرود شاید ما نیز امروز به زبان فارسی سخن نمی‌گفتیم و زبان فارسی را در دیرین کده‌ها (موزه‌ها) می‌جستیم. کارکرد زبان ژرفتر، نغزتر و بنیادی‌تر از آن است که ابزار پیوند میان انسان‌ها باشد.

 

این استاد دانشگاه همچنین درباره ویژگی های زبان فارسی گفت: من از سر شناخت زبان‌هایی که می‌شناسم، دانشورانه می‌گویم نه از سر شیفتگی که زبان فارسی یکی از ناب‌ترین زبان‌هاست از دیدگاه زبان‌شناختی. پویاترین و پیشرفته‌ترین زبان است. بسیاری از زبان‌های زنده جهان در روزگاری به سر می‌برند که از دید زبان شناختی، زبان فارسی هزاران سال از آن گذشته است. برای مثال به تفاوت زبان فارسی با آلمانی، فرانسوی و اسپانیایی می‌پردازم. در بسیاری از زبان‌های دنیا مانند واژه سه گونه دارد: مذکر، مونث و خنثی. این تقسیم بندی چه سودی برای زبان دارد و این چه فرقی دارد که برای مثال این میز مذکر، مونث یا خنثی باشد و کدامین کارکرد زبان شناختی را در بر خواهد داشت. اینکه خورشید در برخی زبان‌ها مذکر یا مونث دانسته می‌شود، چه کمکی به زبان می‌کند؟ شما زمانی که در آلمانی جمله‌ای را می‌نویسد دارید همسازه (معادله)ای را حل می‌کنید زیرا که باید به بخش‌های مختلف آن توجه داشته باشید.

 

وی تاکید کرد: این موارد در زبان فارسی حتی در دوره پهلوی هم نبوده است زیرا نیازی نداشته است که این گونه باشد. نکته دیگر در مورد زبان فارسی، ساختار گوش نواز، خنیایی و آهنگین آن بود که من از مدت‌ها پیش به آن باور داشتم و در همایشی بر من ثابت شد. زبان فارسی به راستی گنجینه است. گفته می‌شود که زبان فرانسوی زبانی خنیایی است اما در برابر زبان فارسی درمانده و وامانده است. و تلفظ «ق» فرانسوی واقعا درشتناک است.

 

کزازی درباره بهره گیری از برخی واژه‌های بیگانه در گفتار و نوشتار خود، توضیح داد: من سره نویس و سره‌گو به این معنا که هرگز هیچ واژه بیگانه‌ای به کار نبرم نیستم. گاهی این واژه‌های بیگانه بر زبان من روان می‌شوند زیرا من بیش از آنکه سره‌گرای باشم، سخن سنج هستم. زبان برای من پدیده‌ای هنری و زیبا شناختی است و نمی‌پذیرم که به هر بها و شیوه واژه فارسی و ایرانی را به کار برم. از دید من برای برخی کلمات بیگانه برابر فارسی هست اما از دید من آن واژه فارسی برابر با آن واژه بیگانه نیست. نمونه آن هم واژه «معنی» است. من این واژه را بسیار به کار می‌برم در حالی که برابر فارسی آن «چَم» است و چند واژه دیگر هم داریم. ساختار آوایی این واژه «چَم» در چشم من زیبا نیست. از این روست که هیچ زبان سره‌ای در هیچ جای دنیا وجود ندارد. به نظر من زبان فارسی در وهله اول نه نیاز به وام واژه‌ها دارد و در وهله دوم این وام واژه‌ها به زبان فارسی زیان می‌رسانند، زیرا همسان با زبان فارسی نیستند و درشتناک هستند. من این واژه‌ها را بیابانی می‌نامم زیرا هنوز رام نشده‌اند.

 

"ساخت برابرهای فارسی برای کلمات علمی" از دیگر پرسش هایی بودکه کزازی درباره آن گفت: توانایی یک زبان برای ترجمه یک مساله و لزوم بیان محتوای تفکر مساله دیگری است. آیا واژه‌سازی برای واژه‌های مربوط به تکنولوژی که در اروپا ساخته می‌شوند و در دنیا گسترده می‌شوند، موانعی را برای گسترش و پیشرفت دانش ایجاد نمی‌کنند؟ آیا این گونه نیست؟ که کزازی در پاسخ به او گفت: من چنین دیدگاهی ندارم. مگر اینکه بیانگارید که زبان های اروپایی پیوندی رازآلود و جاودانی با تکنولوژی‌های فن آورانه دارند و در زبان فارسی آن پیوند وجود ندارد. پیداست که چنین نیست. اگر بپذیریم که ما بی‌کران می‌توانیم در زبان فارسی واژه‌سازی کنیم پیداست که در هر قلمروی از جمله فن‌آوری می‌توان واژه ساخت. برای نمونه در همایشی در تاجیکستان با عنوان «فارسی زبان علم» شرکت کرده بودم و در آن همایش سخنرانی‌ای در این زمینه و توانمندی زبان فارسی در قلمرو واژه سازی در حوزه علوم و فن آوری ایراد کردم. در آنجا گفتم که من برای واژه «سیبرنیتیسین» برابر فارسی «پیونددان» را انتخاب کرده‌ام. «سیبرنیتیسین» به معنای استاد سیبرنتیک است. یکی از استادان تاجیک در برابر این واژه‌سازی من اعتراض کرد که این کجا و آن کجا؟ گفتم چرا می‌انگارید که «پیوند دانی» نمی‌تواند همسنگ «سیبرنیتک» باشد مگر این واژه از کجا آمده است؟ واژه‌ای است خدا گونه و بافته‌ای است جدا بافته؟ یک دانش نو پدید آمده است و کسی که این دانش را پایه نهاده است نامی برای آن برگزیده است.

 

کزازی یادآور شد: یکی از برجسته‌ترین نمود خودباختگی، خودباختگی فرهنگی است. ما ایرانیان به آن دچار بوده و هنوز هم هستیم و می‌انگاریم که زبان بومی ما همسنگ زبان های دیگر نیست. نمونه دیگر اینکه واژه «نگار ابزار» برای ماشین تحریر ساخته می‌شود و کارمندی که با ضربات سریع بر روی کلیدهای آن متنی را می‌نویسد که از این نام آوای ضربات این نویسنده کلمه «تایپیست» ساخته می‌شود. حال ما در ایران برای تایپیست برابر فارسی «تاپگرد» می سازیم و منتقدین می‌گویند که این کجا و آن کجا؟ آیا ما این نام آوای «تاپ» را نداریم. این کلمه که از آسمان نیامده بلکه از ضرباتی که بر روی انگشت دانه‌ها و کلیدها فرود می آمده کلمه «تایپیست» ایجاد شده است. اما گوش شنوایی نیست.

 

پایان پیام/

 

 

کد خبر 111720

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha