خبرگزاری شبستان-آران و بیدگل، سال ۱۳۵۲ در آران و بیدگل به دنیا آمد. پدرش اعتقاد داشت یا فرشته نباید درس بخواند یا نهایتا دختر که به سن تکلیف برسد، بیش از پنج کلاس حق مدرسه رفتن را ندارد.
تازه او یک سال زودتر از همسن و سالهای خودش راهی مدرسه شده بود. انقلاب که میشود اوضاع فرق میکند. سالها به سرعت میگذرد. دخترک داستان ما قد میکشد و سالهای تحصیلی را یکی پس از دیگری با موفقیت پشت سر میگذارد.
او که عاشقانه به درس و مشق مشغول شده، اینبار با شرط بعدی پدر روبرو میشود: اینکه دخترش تا زمانی که درس بخواند، از ازدواج خبری نخواهد بود. او هم از خدا خواسته از پدر تشکر میکند، همراهیش را به فال نیک میگیرد و راه خود را انتخاب میکند.
سرانجام با رتبه ۳۰۰۰ رشته پرستاری دانشگاه تهران قبول میشود. یک ماه از سال تحصیلی دانشگاه در تهران سپری نشده، در مواجهه با شرایط نامساعد و گرفتاری خانوادگی، سرنوشت قهرمان داستان ما تغییر میکند. ناچار با شرایط پیشآمده از تحصیل بازمیماند ولی شور و علاقهاش را فراموش نکرده، به قبولی در رشته مورد علاقهاش یعنی پزشکی فکر میکند.
مجددا در کنکور شرکت کرده و اینبار با رتبه ۶۶۶ در رشته پزشکی دانشگاه کاشان قبول میشود. چه بهتر از این؟ با وضعیت موجود کنار خانواده میماند و کمکحال ایشان است.
سال ۱۳۷۸ با عشق و علاقه به شغلش، فارغالتحصیل میشود و برای ۶ ماه به بخش کویرات و شهر ابوزیدآباد از توابع شهرستان آران و بیدگل میرود. مجددا به زادگاهش برمیگردد و از سال ۱۳۷۹ تا ۱۳۸۰ بهعنوان پزشک اورژانس در تنها بیمارستان شهر مشغول خدمت میشود.
هنوز دنبال نقشه دیگریست که سالها دغدغهاش بوده است. گویا دست تقدیر برای خانم دکتر که حالا همسر و مادر شده، سرنوشت جدیدی را تعیین کرده است. وی به استان کرمان میرود و در شهرستان منوج و عنبرآباد انجام وظیفه میکند. در سالهای ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۶ به عنوان پزشک خدمت میکند و اینبار به عنوان استخدام به استان هرمزگان مهاجرت میکند. خدمت در مناطق محروم و دورافتاده از مرکز مثل شهرستان حاجیآباد آن استان به مدت ۳ سال نشان از روحیهی خستگیناپذیر و کویری اوست.
وی که پس از سالها دوری به کاشان باز میگردد بهعنوان پزشک نوزادان مرکز شبیهخوانی همچنان مشغول فعالیت است. بعد از آن با سه فرزند، بهعنوان اولین پزشک خانم در بخش ۱۱۵ زادگاهش ورود پیدا میکند.
همکاران ایشان که معتقد بودند فعالیت در اورژانس ۱۱۵ مشکلات و دردسرهای خاص خودش را دارد و تا بهحال پزشک خانم همکار این مجموعه نبوده، اوایل خبر از روحیهی مردانه و سختکوشی خانم دکتر نداشتند تا آنجا که در موقعیت قرار گرفته و ماموریتهای خانگی، سرکشی و حاضرشدن بر بالین بیماران بدحال را قبول میکند و سختترین ماموریتها را با شجاعت میپذیرد و به سرانجام میرساند.
با ورود ایشان و خدماتی را که در پست جدید از خود بهجای میگذارد، باعث و بانی میشود تا دیگر پزشکان خانم نیز بتوانند به مرکز فوریتهای پزشکی ۱۱۵ قدم بگذارند و این یک گام جدید و رو به جلو برای او بود.
به گفته خانم دکتر، روستای عنبرآبادی که در ۷۰ کیلومتری شهرستان کرمان و با شرایط بسیار سخت معیشتی واقع شده، از او مردی ساخته که شرارت اشرار و مبارزهی نیروی انتظامی با قاچاقچیان، دلهره و ترس را از او دور کرده است.
روزها، ماهها و سال پشت سر هم میگذشت و قهرمان داستان ما به چیزی غیر از این فکر میکرد. تا اینکه در رشتهی تخصصی طب اورژانس پذیرفته شد و برای ادامه تحصیل به نقطهای دوردست عزیمت کند.
استان سیستان و بلوچستان مقصد بعدی او بود و کماکان برای فراگیری بیشتر زحمت رفتوآمد بین تهران و اصفهان را بهجان میخرید و نهایت در سال ۱۳۹۷ پس از فراغت تحصیل مجددا به زادگاهش برمیگردد. حالا او بهعنوان متخصص طب اورژانس؛ پزشکی مجرب، کار بلد، سردی و گرمی دوران چشیده، مفتخر است که در بیمارستان سیدالشهدا (ع) آران و بیدگل انجام وظیفه میکند.
طی دو سال و اندی وضعیت کرونا زده، فرشته نجات بسیاری از بیماران بدحال کرونایی بوده و هست. خستگی از جان و تنش میبارد ولی وقتی با حسن نیت و صبورانه معاینهات میکند و تنها جملهاش این است: «به خدا خسته شدیم، بریده ایم ولی تا جان داریم از هیچ تلاش و کوششی فروگذار نیستیم. عاشق مردم و بیمارانی هستیم که به ما مراجعه میکنند».
دکتر «فرشته سعدآبادی» سخنش را این گونه به پایان می رساند: هر آنچه در خدمت به بیماران کرونایی تلاش می کنم، انجام وظیفه است.
سعید بوجار آرانی، هنرمند و فعال فرهنگی هنری
نظر شما