به گزارش خبرگزاری شبستان؛ اسناد براندازی نظام توسط میرحسین موسوی برای اولین بار از سوی سید عباس شکری معاون سابق وزیر اطلاعات منتشر شد.هفته نامه 9 دی به مدیر مسئولی حجت الاسلام حمید رسایی در دومین شماره خود طی گفتگویی مبسوط با معاون سابق وزیر اطلاعات اسناد تکان دهنده و عبرت آموزی از اقدامات براندازانه میرحسین موسوی که از چندین سال قبل از فتنه 88 شروع شده بود، منتشر کرده است. بنا به اهمیت موضوع بخش اول این گفتگو تقدیم میگردد.
مقدمه و معرفی مهمان
همین الان آنها مشغول کارند. در حال حاضر جاسوسهای آمریکا و انگلیس مشغول کارند و در میان مردم و دستگاههای مختلف قصد ضربه زدن به انقلاب و نظام را دارند ... همیشه و در همه جا خطر از ناحیه نفوذ اطلاعاتی دشمن بیشتر است ... در قضیه جنگ هم اگر ما بیشتر می زدیم و کمتر می خوردیم به خاطر این بود که کار اطلاعاتی شایسته ای انجام می دادیم ...
اینها بخشی از عبارتی اند که امام خامنه ای خطاب به سربازان گمنام امام عصر (عج) فرموده اند. همین عبارات کوتاه کافی بود تا ما را به اصرار از مسئولان وزارت اطلاعات وا دارد تا بخشی از ناگفته های خود را برای اولین بار بگویند.
گفتگوی این هفته با یکی از معاونین سابق و مشاورین فعلی وزیر اطلاعات است . میهمان این هفته را به دلیل شرایط شغلی اش نمی توانیم معرفی کنیم، همین اندازه بدانید که سید عباس شکری خودش را یک بسیجی معرفی می کند، فراکسیون انقلاب اسلامی مجلس هشتم هم در 9 دی امسال از خدماتش تشکر کرد.
شکری از بچه های قدیمی دوران جنگ و از همکاران و دوستان سردار مشفق در دوره دفاع مقدس است. از برخی دوستان مشترکشان که پرسیدیم گفتند: «اینا بچه های جنگن، بچه ستاد جنگم نبودن ، بچه نوک پیکان جنگ بودن ، کارشون هم تو جنگ تخریبچی بود، تو تخریب هم تخصص اصلیشون انفجارات بود.»
گفتگوی این هفته گفتگو با یک تخریبچی است. یعنی گفتگو با یکی از همانهایی که هم مین های دشمن را خنثی کرده و هم برای آنها مین کاشته. شکری اما بعد از جنگ هم همان رسته تخریب را ادامه داد ولی در میدان جنگ نرم. تخریچی جنگ نرم ما هم در این سالها و بویژه در فتنه 88 مین های جنگ نرم را خنثی کرده و هم در این میدان برای فتنه گران مین کار گذاشته . جنس مصاحبه شکری با «9 دی» از همین موارد است، هم مین گذاری و هم خنثی کردن مین ! بخوانید اما مواظب باشید پایتان روی مین نرود ...
آغاز گفت و گو
جناب آقای شکری ! با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، بدون مقدمه عرض کنم که هفته نامه 9 دی همانطور که از هویت نامش پیداست بنا را بر این گذاشته که موضوعات را با صراحت دنبال کند و از میهمانان صفحه گفتگو هم می خواهد که با توجه به انتظار مخاطبان این نشریه بی پرده سخن بگویند ...
بسم الله الرحمن الرحیم . البته این روش و منش خوبی است ولی اقتضا شغلی ما این را می طلبد که به میزانی که شرایط کاری اقتضا می کند سخن بگوییم . البته امیدوارم روزی برسد که این اقتضاآت برطرف شود و بر اساس شعاری که برخی سر میدهند یعنی "دانستن حق مردم است" ما هم بتوانیم مردم را از پشت پرده برخی از اقدامات مطلع کنیم .
انشاءالله . ببینید بیش از یک سال و نیم از انتخابات ریاست جمهوری دهم و دقیقا یک سال از دفع فتنه هشت ماههای که در تاریخ انقلاب و ایران بیسابقه بود میگذرد. هنوز برخی ها قضایای پارسال را از جنس یک دعوای سیاسی و انتخاباتی میدانند، برخی دیگر نیز تحلیلهای ارایه شده درباره برانداز بودن جنس فتنه 88 را بهانه دولتیها و اصولگرایان برای محو کامل رقیب سیاسی خود ارزیابی میکنند. سؤال این است که شما به عنوان یک مقام امنیتی که البته در دوره فتنه سال قبل مسئولیت مستقیمی در این باره داشتید ، چطور وقوع چنین اتفاق بزرگ در صحنه سیاسی کشور آن هم با بهره هایی از بدنه داخلی و درون خانوادگی جمهوری اسلامی را توجیه میکنید؟
برای پاسخ به این سؤال باید کمی جریان فتنه را ریشه یابی کنیم . من سئوال می کنم مگر اصل حادثه عاشورای امام حسین (ع) یک شبه اتفاق افتاد؟
اتفاقا ما هم دنبال همین ریشه ها و زمینه های پیدایش فتنه 88 هستیم و قطعا برای خوانندگان نشریه 9 دی جالب خواهد بود اگر بفرمایید ریشه فتنه از کجا آغاز شد ؟
از مجموع اطلاعات موجود در پایانه اسناد استراتژیک وزارت اطلاعات اینگونه دریافت می شود که توسط مرکزیتی از اول انقلاب تا به حال فتنه های بسیار بزرگ و پیچیده طراحی و تولید و عملیاتی شده است و البته در این فتنه ها بسیاری از عناصر داخلی به عنوان پیاده نظام آن مرکزیت نقش آفرینی کرده اند و شاید خودشان هم متوجه نشده اند!
اگر امکان دارد آن مرکزیت را معرفی کنید؟
بدیهی است که ما الان نمی توانیم به تمام ابعاد آن اشاره کنیم ولی اگر بخواهم اشاره کوتاهی کنم باید بگویم که این مرکزیت یک پدیده منحصر به فرد، پیچیده، چند وجهی و دارای فرآیندهای متفاوت است که راس اصلی آن به سازمانهای جاسوسی آمریکایی، انگلیسی و رژیم اشغالگر قدس می رسد.
یعنی تا به حال این مرکزیت شناسایی نشده ؟
موضوع به این سادگی که شما فکر می کنید نیست . من شاید در جواب باید بگویم که بله متأسفانه به طور کامل شناسایی نشده ،چون نشانه های اصلی و داخلی آن تا سالها قبل خودش را لو نداده بود .
اگر ممکن است بیشتر توضیح دهید، چرا؟!
پس از ناکامیهای پی در پی دشمنان نظام در دهه اول انقلاب به خاطر محوریت ولایت فقیه و شخص حضرت امام ، این مرکزیت عملیات هوشمند و فتنهای بزرگ علیه امام را طراحی و اجرا کرد. در آن مقطع بعد از ریاست جمهوری بنی صدر ملعون جریانی به نام خط سه در داخل شکل گرفت و با جسارت تمام آقای منتظری را در مقابل حضرت امام علم کرد. در آن مقطع حساس وزارت اطلاعات با شناخت دقیق و عمیق ماهیت این جریان فتنه وارد عمل شد و به شاخه نظامی و عملیاتی آن را ضربه زد که مهدی هاشمی معدوم در رأس آن بود ولی بعدها بویژه پس از ارتحال حضرت امام ، متأسفانه شاخه سیاسی این جریان که به شدت از امام کینه به دل داشت و با رهبری آیت الله خامنه ای هم مخالف بود با جسارت تمام به دلیل خوش خیالی برخی از مسئولان عالی رتبه به تدریج وارد دستگاه اجرایی کشور شد و در لایه های حساس و استراتژیک سیاسی و اقتصادی کشور نفوذ کرد .
جناب آقای شکری شما گفتید وزارت اطلاعات شناخت عمیقی از این جریان پیدا کرد، پس چرا با کل جریان برخورد نکرد؟
نفوذ بخش مؤثر این جریان در بخشهایی از حاکمیت از یک سو و همچنین نفوذ این جریان در راس برخی از مراکز حساس اجازه برخورد با شاخه سیاسی این جریان را نداد و متأسفانه حمایتهای برخی از شخصیتها که اتفاقا در فتنه 88 نیز نقش محوری و در حقیقت رهبری فتنه را داشتهاند موجب در امان ماندن آنان شد.
این جریان چه اهدافی را دنبال میکرد؟
اهداف بلندمدتشان تغییر نظام و قانون اساسی بود ولی برای رسیدن به هدف بزرگ اولیه نیاز به بسترسازی و ایجاد آمادگی در درون جامعه داشتند. آنان به دنبال تغییر باور، تغییر افکار، تغییر رفتار و در نهایت تغییر ساختار نظام بودند. عناصر کلیدی آن جریان معتقد بودند به دلیل عدم کارایی استراتژی براندازی نظامی باید از حالت پیکار نظامی به حالت پیکار فرهنگی سیاسی تبدیل وضعیت دهند برای همین صراحتا میگفتند که برای براندازی نظام باید فرهنگ مردم را تغییر داد و استراتژی جدید مبارزه فرهنگی است.
مهمترین دستاورد این جریان چه بود؟
پس از سالهای بسیار سخت و سرنوشت ساز دفاع مقدس که بیشترین فشار به طبقه مستضعف کشورمان وارد شد تنها چیزی که عاید این جریان شد ایجاد یک طبقه مدرن و ثروت اندوز بود. البته توفیقاتی هم در استحاله فرهنگی سیاسی جامعه داشته اند.
برگردیم به سؤال اول ، چرا فتنه 88 اتفاق افتاد؟ چه جریاناتی در آن نقش داشتند؟
بنده بر اساس اطلاعاتی که دارم عناصری که در فتنه 88 نقش داشته اند را به چهار دسته تقسیم می کنم :
دسته اول: بیگانگان با محوریت آمریکا، اسراییل و انگلیس که بیشترین نقش عملیاتی در داخل کشور را انگلیسی ها به عهده داشتهاند به دلیل اینکه آمریکایی ها و اسراییلی ها در داخل کشور پایگاهی به اسم سفارت ندارند و بیشتر نقش هدایتی و رهبری این فتنه را بعهده داشته اند.
دسته دوم: ضد انقلاب سنتی داخل و خارج از کشور شامل افراد، جریانات، تشکل هایی با گرایشات مثل :
1. اسلام گرایی التقاطی مانند منافقان، لیبرال دموکرات (نهضت آزادی و ...) اسلامگرایان سوسیال دموکرات (جنبش مسلمانان مبارز و ....) اسلام گرایان سوسیالیست (بنیصدر و ...)
2. ملی گرایان لیبرال دموکرات (جبهه ملی داخل کشور و خارج از کشور ملیگرایان سوسیال دموکرات و سوسیالیست
3. چپگرایان سوسیال دموکرات، سوسیالیستها و کمونیستها
4. مشروطه خواهان و سلطنت طلبان.
دسته سوم: ضد انقلاب جدید که این دسته نیز از زمان دولتهای سازندگی و اصلاحات کم کم ادبیات خودشان را به ادبیات اپوزیسیونی تبدیل کردند. این جریان با شعار زیبای تبدیل معاند به مخالف و مخالف به موافق عرصه را برای جولان فرهنگی- اجتماعی ضد انقلاب پیشین و فعالان تجدید نظر طلب سیاسی اجتماعی جدید فراهم کرد. این تحول هم پروژه بود و هم پروسه، در این مرحله واژه هایی مانند فعال سیاسی به جای ضد انقلاب و پس از آن فعال اجتماعی (مانند فعال دانشجویی، فعال کارگری، فعال حقوق بشر و ...) در عرصه عمومی ظاهر شد، فعالان سیاسی و اجتماعی با گرایشات مشابه گردهم آمدند و شبکه های حقیقی و مجازی را در قالب سازمانهای غیر دولتی یا همان (ان جی او ها و تشکلهایی در حوزههای مختلف صنفی) به وجود آوردند.
دسته چهارم: خواص بی بصیرت بودند که متأسفانه سیاست نفوذ و رخنه سرویسهای اطلاعاتی در طول سالهای گذشته در بین نزدیکان و بستگان درجه یک برخی از شخصیتها و رجال سیاسی مذهبی کشور، عامل اصلی بازدارندگی ایشان در مقابله با جریان فتنه بود . از طرفی کینه جویی ها و حسادت های سیاسی باعث شد تا این شخصیت ها تحت تاثیر القات اطرافیانشان قرار بگیرند و متأسفانه حتی در مواردی شاهد همراهی و حتی رهبری این شخصیت های با نفوذ توسط همین اعضای خانواده بودیم. اما عامل اصلی و مقوم و شتاب دهنده تهدیدات در فتنه 88 علیه نظام و انقلاب اسلامی ، آمریکا بوده که با استفاده از همه توان و دولتهای هم پیمان و سه عامل دیگر اقدام به انجام یک کودتای مخملی کرد .
دسته پنجم هم فرقه های نوظهوری است که ریشه و پیشینه آنها استعماری است مانند انجمن حجتیه و بهائیت و ...
با این دسته بندی که شما کردید تقریبا همه دشمنان جمهوری اسلامی از ابتدا تاکنون و برخی جریانات به اصطلاح خودی یا داخلی را در فتنه 88 سهیم میدانید ! به نظر خودتان این کمی اغراق آمیز نیست؟ می خواهم بگویم که اینها با هم تناسب ندارند برخی از اینها در تعارض با هم هستند.
این که چطور جریانات متفاوت از نظر فکری، از نظر معرفتی، از نظر ارزشی گفتمانی با همدیگر در فتنه 88 به اتفاق نظر رسیدند، یگانه عمل کردند، اشتراک در هدف پیدا کردند، اشتراک در رویه پیدا کردند و در یک جبهه قرار گرفتند ، همان نکته مهمی است که باید تبیین شود. یکی از عناصر التقاطی اینها یعنی سروش میگوید این جبهه سبز یک طرفش سکولاریزم فلسفی است و طرف دیگرش ارزشگرایانی که خودشان را بیشتر و پیشتر از همه با امام تعریف میکردند ! چگونه این جبهه به اتفاق و انسجام و یگانگی و همنوایی رسیدهاند؟! وقتی از این عنصر منافق سؤال میکنند منظورت از سکولاریزم فلسفی چیست ، میگوید سکولاریزم فلسفی اساسش بر مادیگرایی استوار است ماتریالیست نفی هرگونه الوهیت و قومیت برای انسان و جهان، یک طرف این طیف اینها هستند که هیچ ارزشی را برنمیتابند و طرف دیگر کسانی هستند که خود را ارزشگرا و منادی اندیشه های حضرت امام (ره) میدانند و خود را مقرب تر از همه به اندیشه های امام میدانند؟!
آیا این چهار دسته به صورت تشکیلاتی با هم ارتباط داشتند، یعنی موضوع فتنه در ایام انتخابات ریاست جمهوری از قبل برنامه ریزی شده بود؟
سؤال جالبی را مطرح کرده اید که اتفاقا در بسیاری از محافل این سؤال از ما مطرح شده است. ببینید ماهیت جریان فتنه در قالب جنگ هوشمند که ترکیبی از جنگ نرم و سخت است قابل توصیف و تبیین است. این جنگ مانند جنگ کلاسیک دارای هدف، استراتژی، تاکتیک، برنامه ریزی عملیاتی، فرماندهان عالی، طراحان، افسران و سربازان است. هدف غایی این جنگ هوشمند تغییر نظام مبتنی بر ولایت فقیه و ایجاد جمهوری اسلامی قلابی در منطقه خاورمیانه بود. در دکترین این جنگ ائتلاف جریانهای معاند، مخالف، معارض، خواص بیبصیرت با ائتلاف جهانی و منطقهای علیه نظام قابل فهم است!
یعنی این خواص بی بصیرت می دانستند ...
شاید بسیاری از آنها ندانسته در این حلقه قرار گرفته اند ولی الان در حال بازی در زمین آنها هستند. استراتژی این فتنه ایجاد اختلال در نظم موجود و ناکارآمدسازی نظام و ایجاد جنبش فراگیر اجتماعی علیه نظام بود. تاکتیکهای دشمن در فتنه 88 خلق و مصادره مناسبت های ملی و مذهبی، سایه سازی رهبری، سایه سازی مرجعیت، سایه سازی روحانیت، ایجاد شبکه ها و نهادهای اجتماعی سکولار، ایجاد کانونها و جریانهای عرفانی و مذهبی جعلی ، ایجاد فرقه های کلاسیک و نوظهور بود.
بنابراین طی یک فرآیندی مرکزیت هدایت فتنه توانسته در بستر انتخابات از دستههای ذکر شده بهره ببرد اینکه بگوییم همه اینها به صورت سیستمی و تشکیلاتی با هم مرتبط بودهاند و همه جریانات داخلی فتنه مستقیم وصل به سازمان جاسوسی سیا بودهاند و مستقیم از سوی آنان هدایت میشدهاند؟ خیر، این را من نمی گویم ولی عرض کردم دشمن از بستری که در زمان سازندگی و اصلاحات برایش در کشور فراهم شد طرح نفوذ و رخنه را در برخی خواص به اجرا درآورده و متاسفانه بیشترین بهره را نیز در جنگ هوشمند از این گروه برد.
بنابراین بخشی از این جریان به طور غیر مستقیم و به عنوان موتور محرک و پشت پرده بخشی دیگر عمل میکرده است؟
جریان خارج و داخل می خواستند که یک تفکر جنبش گونه را به جامعه ایران تحمیل بکنند، به آنها جرأت بدهند، اعتماد به نفس بدهند که می توانید در مقابل نظام بایستید. هدف مشترک این جریان داخلی و خارجی هم این بود که بگویند احمدینژاد نه، چون احمدینژاد توی این چهار سال خیلی از بنیانهای آنها را در سطح جهان به چالش گرفته بود، محل بیداری های فراوان شده بود، نسبت به استراتژی آمریکا در خاورمیانه چالش بنیادین به وجود آورده بود و نمی گذاشت استراتژی آنها در سطح خاورمیانه به پیش برود. هدف دوم این بود که بنیاد ولایت فقیه و ولی فقیه را در کشور تضعیف نمایند، هدف سوم شکستن اقتدار نظام در داخل و همچنین در فضای بین المللی بود. غرب استراتژی اش برای خاورمیانه سکولاریسم است، رسما هم اعلام کرده و دهها پروژه تا الان اجرا کرده که بتواند سکولاریسم را در خاورمیانه تقویت کند.
مگر الان در خاورمیانه به جز ایران سکولاریسم حاکم نیست؟ غرب چه مشکلی در این زمینه دارد؟
مشکل غرب موج اسلام خواهی و به قول مقام معظم رهبری بیداری اسلامی است که بنیاد سکولاریسم در خاورمیانه را به شدت تهدید میکند و این موج برآمده از جمهوری اسلامی ایران است. اخیرا در گزارش سازمان سیا تئوری اسلام میانه رو برای خاورمیانه و کشورهای اسلامی ارایه شده و مفصل گفته اند در تونس، عراق، افغانستان، مالزی، ایران، مصر، سوریه، ترکیه و پاکستان چه کار کرده اند تا الگوی سکولاریسم را بتوانند به پیش ببرند و نوعی اسلام حداقلی را ترویج کنند.
پس طرح آینده آنها برای ایران و تمام خاورمیانه سکولاریسم است یعنی برای خنثی کردن موج بیداری اسلامی که بر پایه فرهنگ و اعتقادات مردم مسلمان منطقه سوار است، غرب و به طور مشخص آمریکا جدایی و مفارقت کامل بین ساحت دین و ساحت سیاست را دنبال میکند، این تئوری مرکزیت فتنه است. عوامل آنان در داخل هم متأسفانه به یک نوعی از سکولاریسم اسلامی رسیده اند، این از آن برچسب های ناچسبی است که اتفاق افتاده است ! از آن پارادوکسهایی است که دارد اتفاق میافتد. از یک سو اجزای بنیانهای سکولاریسم و لیبرالیسم را گرفتند و از سوی دیگر بعضی از ارزشهای دینی را مطرح می کنند اینجاست که یک نوع تفاهم متقابل تئوریک بینشان به وجود آمد و آن هم سکولاریسم اسلامی است که در سکولار بودن با هم تفاهم دارند و سکولاریسم پادگفتمان حکومت دینی و نظام دینی است، از این نظر اینها را به تفاهم متقابل رسانده است. این عوامل باعث شد این جریانات با هم پیوند بخورند. اینها با توهم خودشان فکر کردند حالا که نیروی نمانده که جمهوری اسلامی بتواند با اتکا به آن ادامه حیات دهد. مردم دو دسته شده اند و بخشی از ساختار سیاسی جدا شده اند ، اختلافات که در ساختار سیاسی رو به تعمیق و گسترش است، فشارهای بین المللی که روز به روز گسترش پیدا میکند ، فضای رسانهای بین المللی علیه نظام است. بنابراین رهبری زیر این فشار تسلیم خواهد شد، این علتی بود که اینها را به هم پیوند داد که البته یوم الله 9 دی این فرضیه دشمن را باطل کرد.
ببخشید جناب آقای شکری این تحلیل را کمی بدبینانه نمی دانید؟ آیا برای این تحلیلتان که بسیار تکاندهنده هم هست، شواهد و قرائن و سند و مدرکی هم دارید؟
این فقط یک تحلیل نیست بلکه کالبدشکافی یک سناریوی کامل و مدرن است. اسناد و مدارک آن هم متقن و معتبر است. یکی از اسناد که از موارد مهم انحراف عقیدتی میرحسین موسوی و باند او نیز هست، جزوه الگوی زیست مسلمانی اوست که توسط مؤسسه جمعیت توحید و تعاون تهیه شده و موسوی بارها در صحبتهای انتخاباتی خود از آن نام برده. حرف اصلی این جزوه همان ادعای دروغ استحاله طلبان مبنی بر «چالش بین جمهوریت و اسلامیت» و «ایجاد انسداد در نظام دینی» است! مؤسسه موسوی وظیفه این جزوه را در یافتن راهی برای برونرفت از انسدادهای موجود ذکر می کند! یعنی با جبههگیری در برابر اصل ولایت فقیه که ستون خیمه جمهوری اسلامی است به ارایه جایگزین آن می پردازد و صد البته، مسیری که نشان می دهد مسیر طی شد در غرب است یعنی برپایی یک نظام لیبرال دموکراسی تحت عنوان منافقانه «عقلانیت جمعی توحیدی» است!
با دقت روی این عبارت فکر کنید، در این جزوه ذکر میکنند که «پیدا کردن راه برونرفت از انسدادهای موجود با توسل به کتاب و سنت و باز تفسیر معرفت و تجربه دینی – و نه خود دین- و الگوی اجتماعی آن یعنی عقلانیت جمعی توحیدی صورت خواهد گرفت» اما در تمام طول جزوه شما به ندرت مطلبی از اسلام و بویژه موضوع ولایت و امامت مشاهده میکنید.
در ابتدای جزوه و مقدمه آن نیز به نحو افراطی به موضوع رویکرد عقلانی جزوه اشاره میکنند به نحوی که در حدود 20 صفحه اول بیش از 12 مرتبه بر رویکرد عقلانی تحقیق خود و حدود 12 مرتبه نیز از سایر مشتقات آن مانند مدلهای عقلانی، بررسی عقلانی، تحلیل عقلانی، ابزارهای عقلانی، منظومه عقلانی، شاخصهای عقلانی، عقلانیت متعارف و ... استفاده میکنند. گویا دیگران در تحقیقات خود از رویکردهای غیر عقلی و احمقانه بهره گیری میکنند! البته واضح است که تأکید افراطی آنها بر رویکرد عقلانی و نیز عقلانیت جمعی به دلیل بی اعتنایی آنها به کتاب و سنت است که منافقانه فقط اسمی از آنها آورده ولی در سرتاسر کتاب و جزوه حضور واقعی آنها دیده نمیشود.
کمی بیشتر درباره این به اصطلاح «عقلانیت جمعی توحیدی» توضیح میدهید؟
در سرتاسر این جزوه آنچه دیده میشود یک کشور و حتی جهان کاملا بی عیب و نقص و مدینه فاضله در سایه تشکیل یک نظام لیبرال دموکراسی تحت عنوان عقلانیت جمعی توحیدی است! ذکر کلمه توحیدی نیز برای خالی نبودن عریضه است والا با توجه به توضیحاتی که میدهند، مشخص میشود، توحیدی صرفا صفت است و نه قید، یعنی چون مردم مسلمان هستند! خود به خود لیبرال دموکراسی آنها نیز اسلامی میشود! یعنی همان حرفهای سروش و کدیور و دیگر فتنه گران و پیش از اینها بازرگان و گروهک نهضت آزادی.
والا اگر منظورشان واقعا مردمسالاری دینی باشد، جمهوری اسلامی ایران مصداق کامل و واقعی آن است و این همه یقه درانی برای عقلانیت جمعی توحیدی معنی ندارد. عقلانیت جمعی توحیدی موسوی و باند او یا همان نسخه جدید لیبرال دموکراسی آنطور که در این جزوه توصیف کرده اند، قرار است که تمام شئون زندگی را پوشش دهد به طوری که تحقق مطالبات اساسی اجتماعی، عمل به پیمان با خدا !، تمهید تدابیر، ساماندهی جامعه، سرعتبخشی زندگی سعادتمندانه، ساختن جهانی آباد، اخلاقمدار و خدامحور، رسمیت یافتن حقوق و تکالیف فردی و اجتماعی، زنده نگه داشتن امر به معروف و نهی از منکر، منزلت واقعی شهروندان، شنیده شدن همه صداها، امکان برقراری نسبتی متعادل بین فرد و جمع، استقرار آمیزهای از اصالت فرد و جمع، ممانعت از استبداد اکثریت، تدبر و تعمق در فضای علمی و کارشناسانه، تعامل در صحنه زندگی اجتماعی، تبیین چیستی و حدود تساهل و مدارا، شکوفایی اندیشه و آزادی بیان، شکوفایی استعدادهای علمی- فنی و اقتصادی، حرمت مالکیت معنوی، شکوفایی و برپایی مکارم اخلاق، تعامل گسترده با جامعه جهانی، رفاه و تکفل اجتماعی، جامعه مبتنی بر عدالت، استقرار زیرساختهای عدالت، اساس هویت مستقل، تعیین سرنوشت فردی و اجتماعی، پاسخگو نمودن جامعه، تبدیل یک منظومه اندیشهای به نظم توحیدی، عمل صالح، میزان دخالت دولت در امور، پیشرفت و تحول، تعیین و تشخیص موقعیت جامعه، کوشش پرنشاط انسان، ساماندهی ملی، تعریف منافع و تدابیر، محکومیت متخلفان، پرهیز از رد و پذیرش مطلق سنت و تجدد، تعیین نقشهای چهارگانه دولت، سامان هنجارها- وفاق اجتماعی- رسیدن به عدالت را فقط از طریق عقلانیت جمعی توحیدی قابل تحقق میدانند ؟! یعنی این عقلانیت جمعی توحیدی چیزی است که همه این مسایل برشمرده شده از طریق آن قابل حل و دستیابی است.
ببخشید فکر کنم لازم باشد تا کمی عینی تر این مباحث را مطرح کنید. اگر ممکن است نمونه هایی را به عنوان شاهد مثال بیاورید.
برای مثال میتوان به یکی از بروشورهای تبلیغاتی موسوی که در خرداد 88 توسط دفتر کوشک تهیه شده و حاوی صحبتها، مواضع و برنامههای او است، اشاره کرد و موارد انحرافی آن را بر مبنای آنچه که ذکر شد، مشاهده نمود:
- جهت ایجاد یک تعامل سازنده در نظام بین الملل، راهی جز تنش زدایی و اعتمادسازی وجود ندارد.
- جهان به منزله یک دهکده جهانی است و باید با تغییرات جهانی همراه شد و نظام مدیریت جهان امروز را پذیرفت و با آن حرکت کرد.
- برای خروج از اقتصاد تک محصولی، راهی جز تنش زدایی، اعتمادسازی و رابطه با نظامهای مالی، اقتصادی و سیاسی جهان حاضر وجود ندارد.
- اینجانب در همه مقاطع ، فکر میکردم و هنوز نیز بر این نظر هستم که ما انقلاب کردیم که یک فرد در پست و مقام خود همیشگی و جاودانی نباشد !
این بخش از سخنان موسوی بسیار شبیه ادعاهای ابراهیم یزدی سرکرده گروهک نهضت آزادی است که اگر به بهترین انسان هم حداکثر اختیارات را بدهیم آن هم به صورت مادام العمر، این سرآغاز دیکتاتوری و فساد است.
اگر اجازه دهید من نکته مهمی را عرض کنم ادبیاتی که این جزوه عقلانیت جمعی توحیدی دارد و قسمتی از آن را شما بیان کردید ما را به یاد ادبیات حزب توده و مارکسیستهای مسلمان انداخت. چقدر این عقلانیت جمعی توحیدی شبیه جامعه بیطبقه توحیدی است! آیا این جزوه بیانگر استمرار حیات و تکامل یافتن افکار انحرافی اوایل انقلاب نیست که امام راحل بارها بر بطلان آنها تاکید کردند و ظاهرا این جریان در طول این سالهای دراز ، چراغ خاموش و در بالاترین سطوح جمهوری اسلامی به حیات خود ادامه داده است؟ تهیه این جزوه مربوط به چه زمانی است؟ ببینید آقای شکری برخی تحلیلگران و چهره های سالهای نخست انقلاب که تعدادی از آنها نیز به خیل شهدا پیوسته اند مثل شهید آیت و شهید دیالمه، معتقد بودند که موسوی از ابتدا تحت تأثیر حزب توده و جریانات مسلمانان مبارز بوده است. باید دید موسوی و باند او، با این انحراف عقیدتی، در حوزه سیاسی به دنبال چه چیز بوده اند؟
می توان از جلسات خصوصی ولی مکتوب و مستند آنها، مشخص کرد که هدف اینها از شرکت در انتخابات برای کمک به مردم نبوده بلکه به دنبال تغییر نظام دینی بودند. یکی از جلسات مستمر سران فتنه، جلسات پنجشنبه های موسوی بوده است. در جلسه 25/1/85 ، استراتژی خود را «اجتماعی کردن گفتمان» ذکر می کنند و گفتمان را «جنگ برای بازپسگیری مواضع از دست رفته» تعریف می کنند، مواضع از دست رفته ای مانند بسیج، مردم، مساجد و دانشجویان.
یک عنصر اطلاعاتی و امنیتی میتواند از این مباحث تلویحا براندازی نرم نظام دینی را استنباط کند اما فعلا ما چنین قضاوتی نمی کنیم تا ببینیم آیا مواضع آنها شفافتر خواهد شد؟
دقیقا شش ماه بعد، یعنی در تاریخ 20/7/85 مجددا در جلسه ای با مسئولیت شخصی موسوی، موضوع براندازی نرم نظام را صریحا مطرح می کنند و می گویند: «اسقاط نظام از طریق بازتولید انقلاب 57 غیرممکن است اما پاشنه آشیل نظام ، انقلاب نرم است»!سپس برخی ویژگیهای انقلابهای رنگی را برمی شمارند، مانند گرایشات لیبرالی، دفاع از دموکراسی و حقوق بشر، شکلگیری در کریدورهای قدرت، آشکار و بزرگ کردن تقلب و ... اما وقتی به استراتژیهای و تاکتیکهای انقلابهای نرم میپردازد، ضمیر را به «ما» برمیگردانند و می گویند «تاکتیکهای ما برای براندازی نظام دینی ایران» که این تاکتیکها عبارتند از : 1. با اجتماعات گفتوگو کنیم، 2. مردم باید به علایق غیرمعمول (!) ترغیب شوند (که دکتر امیری توضیح میدهد یعنی امروزی شویم) 3. یاری همگان را بپذیریم (که دکتر مدنی توضیح میدهد ما مرزبندی با هیچ جا نداریم) 4. ماهیت رژیم مستقر را افشا کنید و رازها را بیرون بریزید، 5. باید با تخریب و تحریف، چهره رژیم منفور شود، 6. از شمایل شیعی پرستانه و تقدس آنها پرهیز شود، 7. به هراس اخلاقی دولت دامن بزنید، 8. نامی کوتاه، فانتزی و جوانپسند انتخاب کنید، 9. دختران جوان با لباسهای روشن را در صف جلو قرار دهید، 10. از آوازها و سرودهای دسته جمعی مهیج بهره بگیرید، 11. اماکن عمومی را پارلمان مردم کنید و ...
این عناوینی که ذکر می کنید در جزوه زیست مسلمانی موسوی آمده یا در جای دیگری ذکر شده ؟
همه اینها در جلسات پنج شنبه جریان نفاق جدید با مدیریت شخص میر حسین موسوی مطرح شده و نشان میدهد که جلسه شش ماه پیش آنها در مورد اجتماعی کردن گفتمان نیز در واقع برنامه ریزی برای براندازی بوده نه صرفا شرکت در انتخابات. یعنی باند موسوی بعد از خارج شدن اصلاح طلبان از قدرت در سال 84، تصمیم به شرکت در انتخابات با هدف ادامه و استمرار روند براندازی استحاله طلبانه گرفت و جلسات پنجشنبه های موسوی همانگونه که مشاهده شد در این مسیر حرکت میکرد.
آقای شکری خب این اسناد بسیار تکان دهنده است، دیدگاه خود موسوی در این جلسات چه بوده و اظهارنظر کرده است؟
موسوی در جلسه 26/7/86، امکان ایجاد چپ جدید را مطرح می کند و میگوید: «برای تغییر، باید ایده جدید ترکیبی از چپ مارکسیستی و اسلام مطرح شود»، «شعارها باید تغییر داده شود» ، «از تجربه اول انقلاب هم (!) میتوان استفاده کرد»
همین موسوی درست شش ماه بعد یعنی در تاریخ 22/1/87 میگوید: «چپ جدید را حذف کنیم و قرائت امام خمینی بیاید»! تقریبا نوعی نفاق فرقانی را از خود بروز میدهد.
ادامه دارد ...
نظر شما