نورماس؛ استخری که بر روستای «کلاچ خندان» می تابد

کلاچ خندان، روستایی در شهرستان شفت است که با وجود داشتن جاذبه طبیعی آبگیر نورماس، بکر و ناشناخته مانده است.

خبرگزاری شبستان_ رشت، مهری شیرمحمدی، آخرین روزهای تابستان و محدودیت های سفر به‌خاطر شیوع ویروس کرونا، پای رفتن به مسیرهای طولانی و شلوغ را می‌بندد ولی رفتن به یک آبگیر دنج و آرام در نزدیکی مرکز استان، آرامشی از جنس نور عطا می‌کند. آسایشی همچون آبگیر «نورماس».

 

جاده شهرستان شفت را به قصد دیدن روستای «کلاچ خندان» طی می‌کنم. تابلوی جیرده- که بتازگی به عنوان روستای ملی سفال از سوی میراث فرهنگی انتخاب شده است- ما را به دیدن سفال و دیگر دست سازه‌های گلی این روستا فرا می‌خواند. اما همه این سفالینه‌های زیبا، ساخت جیرده نیست. در امتداد کانال آب بر، به طرف روستای «خرطوم» می روم. روستایی که در گذشته گل بیجارش را برای پخت سفال بکار می‌بردند و سفالگرانش، دست ساخته‌های خود را برای فروش به بازار هفتگی «جیرده» می بردند و اینگونه بود که جیرده گوی سبقت را برای ثبت ملی روستای سفال ربود.

 

بعد از مسجد روستای خرطوم بالا و کنار جاده اصلی روستا، کارگاه و سفال فروشی «مصطفی لقمانی» قرار دارد. از او آدرس استخر طبیعی نورماس را می‌پرسم. می‌گوید: « امتداد جاده را تا دکل مخابرات برو، بعد از پل آهنی رودخانه به ابتدای روستای کلاچ خندان می‌رسید. از سمت کارخانه برنجکوبی، به سمت شالیزارهای روستا رفته و تا بقعه سید ذکریا و گورستان و مسجد روستا پیش بروید.» در میان صدای کارخانه برنجکوبی، مردان کشاورز با چای تازه قهوه خانه روستا، خستگی از تن بدر می‌کنند. گونی‌های جوی برنج در حاشیه کارخانه شالیکوبی، منتظرند تا پوست گرفته و سفید شود.

 

 

تابلوی روستای کلاچ خندان و خوش آمدگویی به زادگاه «شهید حسین لقمانی» نزدیک کارخانه شالیکوبی نصب شده و مسیر را نشان می دهد. به حکم آنکه مسیر هم بخشی از سفر است، از جاده پیچ درپیچی که سکوت جنگل را می‌شکند، به سمت مزارع روستا می‌رویم. بوی دود کولوش و فل سوخته در بیشتر مزارع برنجی که برداشته شده به مشام می رسد. جابجا باقیمانده کولوش‌های خرد شده وسط جاده ریخته شده و مرغ و خروس‌های اهالی آخرین دانه‌های خرد شده برنج را لابه لای کولوش‌ها می‌جویند. خانه‌های تازه ساخت و ویلاهای پر رنگ و نقش، بر خانه‌های بومی باقیمانده روستا پوزخند می‌زند. خانه‌هایی با در و پنجره‌های چوبی و سقف سفال سر وسط باغ و بیجار و من محو تماشای اینهمه زیبایی، سکوت و آرامش روستا می‌شوم.

 

جاده ما را به گورستان روستای کلاچ خندان می‌برد. گورستان بر بلندای تپه‌ای است که مسجد روستا هم بر آن ساخته شده است و کمی آن سو تر بقعه‌ کوچک «سید ذکریا» آرامش و سکوت جنگل را دو چندان می‌کند و همانند دیگر بقعه‌های گیلان، درختان تنومند آزاد بر دیگر درختان جنگلی تازه رسته فخر می‌فروشند. اما، این وقت سال سکوت وادی خاموشان را هیچ کلاغی نمی‌شکند و من در عجب نام روستا هستم. کلاچ در گیلکی به معنی «کلاغ» است. آیا کلاغ ها در این وادی بر عمر بر باد رفته ما می‌خندند و یا بر تکرار چرخ زندگی این دنیا. آیا این روستا کلاغ های زیادی داشته است؟ آیا کلاغ‌ها بر آدم‌ها می‌خندند و یا شاید هر دو با هم و به هم می‌خندیدند.

 

 

یکی از اهالی روستا می‌گوید:« «کلاچ» در زبان گیلکی همان کلاغ و زاغ است. او نمی‌داند چرا نام روستا کلاچ خندان است ولی همینقدر می‌داند که در گذشته جنگل‌های این منطقه بسیار انبوه بوده است و شاید همان زمان‌ها کلاغ‌ها در روستا زیاد بوده است.»

 

حمید استوار می‌افزاید: «حدود ۱۵سال پیش به‌خاطر نام استخر روستا، یعنی نورماس، اسم کلاچ خندان را به «نور ده» تغییر دادند. ولی این نام جا نیفتاد و اهالی همان نام قدیم را ترجیح دادند.» کلاچ خندان در کتاب « نامگذاری و وجه تسمیه آبادی‌های گیلان» هم سرزمین پر از کلاغ های شلوغ و پرسرو صدا ذکر شده است.

 

 

یکی از اهالی، برای زیارت بقعه و فاتحه اهل قبور آمده است. از وی درباره وجه تسمیه نام روستا و آبگیر می‌پرسم. به صاحب بقعه اشاره می‌کند و می‌گوید: «در روایت‌های محلی آمده است، در گذشته‌های دور نجاری- که جا و منزل درستی برای زندگی نداشت- شب‌ها در اتاقک همین بقعه می‌خوابیده است. اما به نسب صاحب مزار به دیده تردید می‌نگریست. یک روز سحر برای وضو گرفتن نزدیک آبگیر روستا می‌رود و مردی را می‌بیند که آن نزدیکی است و از او درباره صاحب مزار می‌پرسد. مرد به او می‌گوید: آب این استخر از نور ماست. وقتی مرد از وضو گرفتن فارغ می‌شود، سر بر می‌گرداند و می‌بیند کسی آن اطراف نیست وقتی برای اهالی داستان را روایت می‌کند، اهالی می‌گویند تو صاحب بقعه را دیده‌ای و از آن زمان نام استخر را نورماس می‌گذارند.»

 

اگرچه در تمام مسیر خرطوم تا کلاچ خندان، آبگیرها و استخرهای متعددی وجود دارد، اما وقتی جاده، انبوه درختان جنگل را تا انتهای بقعه می‌شکافد و جایی که جاده تماما خاکی می‌شود، یک آن نوری از استخر بزرگ کلاچ خندان و از دشت وسیع اطرافش بر همه جا می‌پاشد و تاریکی و سایه‌انداز درختان بلند را تحت تاثیر قرار می‌دهد و شاید این وجه تسمیه ناشی از تلالو نور خورشید بر سطح دریاچه باشد.

 

خورشید به غروب نزدیک می‌شود و آخرین شعله‌های شهریور ماه بر آب آرام آبگیر کلاچ خندان می‌تابد. به‌قدری روشن و تابان که نور دریاچه را دو چندان می‌کند. دورتا دور استخر مردمان خسته از محیط‌های شهری، برای دمی آسودن اتراق کرده‌اند. در یک ضلع، تصویر درختان تنومند جنگل‌های کلاچ خندان و دیگر روستاهای اطراف بر آبگیر می‌تابد و در دیگر سو کوه‌های شفت که در سایه فرو رفته‌اند، تصویر آبی رنگ خود را بر آبی فیروزه‌ای آب می‌تابانند. صدای شادی و هیاهوی دخترکی از کناره آبگیر به گوش می‌رسد. وقتی قلاب ماهیگیری پدرش با ماهی کوچکی از آب بالا می‌آید. دخترک پدر را تشویق می‌کند و مرد برای خوشایند دلبندش دوباره تکه‌ای نان به آبتک قلاب وصل می‌کند و آبتک دوباره در آب می‌افتد. اندکی پیاده روی در کنار استخری که به عنوان مرکز پرورش ماهی اجاره داده می‌شود.

 

 

ولی معلوم نشد چرا ماهی ها مرده‌اند و جسدشان را آب به کناره‌ای افکنده است. آب مایه حیات است و هر کس تلاشی برای زنده ماندن ندارد، این مایه حیات او را پس می‌زند، به کناری می‌افکند که اینجا، جایی برای دل مردگان نیست. اینجا در کلاچ خندان «نورماس» دل‌های تیره را جلا و روشنی می‌دهد.

کد خبر 1091387

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha