راهبرد ایران در برابر دو قطبی نوین

ایران به عنوان مبدأ و مبدع بیداری اسلامی کماکان نقش اول را در هدایت مهمترین پدیده قرن اخیر بر عهده دارد و برای تمامی بازیگرانی که در دو قطبی نوین جهانی حضور دارند، برنامه و راهبرد دارد.

خبرگزاری شبستان: بی‌تردید بیداری اسلامی مهمترین رخداد قرن حاضر است که تمامی معادلات حاکم بر نظام بین‌الملل را دگرگون ساخته و دسته‌بندی‌هایی را که تا پیش از این بر عرصه جهانی حاکم بود، تغییر داده است. شاید مشهودترین تغییرات را بتوان در خاورمیانه مشاهده کرد که با وقوع بیداری اسلامی عرصه بر رژیم غاصب صهیوینستی بیش از هر وقت دیگری تنگ شده است. اساسا رژیم صهیونیستی اشغالگر در طول حیات نامشروع خود هیچگاه تا به این حد منزوی نبوده است. بررسی تاریخ این رژیم غاصب نشان می‌دهد که صهیونیست‌ها همواره در منطقه از متحدانی برخوردار بوده‌اند. در بدو اشغال فلسطین که اعراب و در رأس آنها جمال عبدالناصر با توسل به ایدئولوژی‌های پان عرب از در تقابل با اسرائیل برآمدند، صهیونیست‌ها ایران و رژیم طاغوت را در کنار خود می‌دیدند و تلاش داشتند با برقراری روابط نزدیک با پهلوی‌ها، از منزوی شدن بیشتر در منطقه ممانعت به عمل آورند. اما پس از انقلاب اسلامی ایران در سال 1979، اسرائیل مهمترین پایگاه خود در منطقه را از دست داد و مورد انزجار بیش از حد اکثر جوامع آزاداندیش جهان قرار گرفت اما مصر که تا پیش از این اولین دشمن رژیم صهیونیستی محسوب می‌شد، با امضای قرارداد کمپ دیوید میان انور سادات و مناخیم بگین، عملا به اردوگاه رژیم صهیونیستی پیوست. به واقع اسرائیل ایران را از دست داد اما در مقابل مصر را به دست آورد.
در چند سال اخیر بدون شک در میان کشورهای عربی گرم ترین وصمیمانه ترین روابط را مصر با اسرائیل داشت و حسنی مبارک رئیس جمهور سابق مصرکه وارث سیاست های منطقه ای وبین المللی انورسادات بود از نزدیکان مقامات تل اویو بحساب می آمد بطوری که وجود رژیم مصرحاشیه امنی را برای رژیم صهیونیستی بوجود آورده وهمچنین قاهره درنقش واسطه میان تل آویو و پایتخت های عربی عمل می کرد واز این جهت اسرائیل ازعملکرد مصردر دوران حسنی مبارک همانند دوران انورسادات رضایت فراوان داشت وطبیعی بود که هرگونه تغیر وتحول در مصر با استقبال اسرائیل همراه نخواهد بود ازاین رومقامات رژیم صهیونیستی بطور دقیق و لحظه ای حوادث مصر را رصد می کردند اما با بیداری اسلامی عملا مصر هم از صف حامیان رژیم صهیونیستی جدا شده است. خصوصا که در حال حاضر اخوان المسلمین به عنوان گروهی که همیشه بر مقاومت علیه رژیم صهیونیستی تأکید داشته‌اند، (حتی حماس به عنوان شاخه‌ای از این گروه محسوب می‌شود) در انتخابات به پیروزی رسیده است. همچنین حمله به سفارت رژیم صهیونیستی و انهدام‌ مکرر خطوط لوله صادرات گاز مصر به اسرائیل حکایت از این دارد که انقلابیون این کشور اندک رابطه‌ای با صهیونیست‌ها را بر نمی‌تابند. لذا در شرایط کنونی قطب بندی‌های منطقه پس از بیداری اسلامی دگرگون شده و به ضرر جبهه استکبار تغییر یافته و اسرائیل در حال حاضر بدترین موقعیت را در منطقه دارد و بر عکس جبهه مقاومت قدرتمندتر از هر زمان دیگری به نظر می‌رسد.
در چنین شرایطی رهبر معظم انقلاب اسلامی هم در خطبه‌های 14 بهمن از قطب بندی‌های جدید در نظام بین‌الملل سخن گفتند. به فرموده معظم له دو قطبى سرمایه‌دارى و کمونیزم که جنگ بر سرقدرت و ثروت بود پایان یافته و امروز، دو قطبى میان مستضعفین جهان به رهبرى جنبش مسلمین با مستکبران به رهبرى آمریکا و ناتو و صهیونیزم است.
در این میان شناسایی بازیگران هر یک از این دو قطب از اهمیتی ویژه برخوردار است. به واقع به نظر می‌رسد که قطب مستضعفین جهان را کشورهایی تشکیل می‌دهند که با آمریکا و صهیونیسم بین‌الملل مرزبندی آشکار و شفافی دارند، هر چند که این کشورها ممکن است الزاما هم مسلمان نباشند. با این تعریف به نظر می‌رسد که کشورهای آمریکای لاتین نظیر ونزوئلا، کوبا، بولیوی، اکوادور و نیکاراگوئه هم که سال‌های با هژمونی امپریالیسم آمریکا مقابله کرده‌اند، در این دایره می‌گنجند. با این حال رهبری این قطب بر عهده جنبش مسلمین است که با بیداری اسلامی ظهور و بروز یافته است. در میان مسلمانان هم احزاب اسلامگرا و جوانان و ملت‌ها که در مقابل دیکتاتورها قیام کرده‌اند، از اهمیتی قابل توجه برخوردارند.
اما قطب دوم یعنی مستکبرین را غرب تشکیل می‌دهد. کشورهای اروپایی که دنباله‌رو ایالات متحده محسوب می‌شوند،‌ بخش قابل توجهی از این پازل محسوب می‌شوند. کشورهایی که اکثرا از اعضای پیمان آتلانتیک شمالی به رهبری آمریکا به شمار می‌آیند و در مقابله با اسلامگرایان از اقدام نظامی هم فروگذاری نمی‌کنند. رژیم صهیونیستی هم بخش مهم دیگری از این پازل می‌باشد که اساسا کشورهای غربی و آمریکا منافع خود در خاورمیانه را حول محور این رژیم غاصب تعریف کرده‌اند. جدا از این‌ها، باید دیکتاتورها و احزاب دولتی حاکم بر کشورهای میزبان بیداری اسلامی را هم جزء قطب مستکبرین به شمار آورد که در واقع کارگزاران غرب و ایالات متحده در منطقه محسوب می‌شوند.
در این میان به نظر می‌رسد که استراتژی جمهوری اسلامی به عنوان ام القرای جهان اسلام هم برای هر کدام از این قطب‌ها و زیر مجموعه‌هایشان متفاوت است. تحلیل فرمایشات مقام معظم رهبری نشان می‌دهد که جمهوری اسلامی یک استراتژی سه شاخه را علیه غرب و آمریکا، رژیم صهیونیستی و همچینن دیکتاتورهای حاکم بر کشورهای عربی به اجرا می‌گذارد. شاخه اول این استراتژی در تقابل کامل با رژیم صهیونیستی تعریف شده و تحت هر شرایطی چه جنگ و چه غیر آن، جمهوری اسلامی از کشورهای و گروه‌هایی که علیه صهیونیست‌ها به مبارزه بر می‌خیزند، حمایت می‌کند. چنانکه در جریان جنگ 33 روزه و جنگ 22 روزه هم که به شکست آشکار صهیونیست‌ها انجامید،‌ جمهوری اسلامی حمایتی همه جانبه از گروه‌های مقاومت داشته است.
شاخه دوم استراتژی که غرب و ایالات متحده را هدف قرار می‌دهد، استراتژی تقابل به مثل است. به این معنی که جمهوری اسلامی تهدید این کشورها را با تهدید و هر گونه حمله نظامی آنها را با حمله پاسخ خواهد داد. سومین شاخه استراتژی جمهوری اسلامی هم که علیه دیکتاتورهای منطقه تدوین شده،‌ حمایت معنوی از انقلابیون کشورهای میزبان بیداری اسلامی است.
به واقع خطبه 14 بهمن رهبر معظم انقلاب نشان داد که مهمترین هدف غرب که با اعمال فشارهای همه جانبه بتوند ایران را به انفعال وادار کند و عملا جمهوری اسلامی را از معادلات منطقه حذف کند، با شکست مواجه شده است و ایران به عنوان مبدأ و مبدع بیداری اسلامی کماکان نقش اول را در هدایت مهمترین پدیده قرن اخیر بر عهده دارد و برای تمامی بازیگرانی که در دو قطبی نوین جهانی حضور دارند، برنامه و راهبرد دارد.

پایان پیام/
 

کد خبر 105341

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha