نهضت علمی امام هشتم شیعیان، علی بن موسی الرضا علیه السلام

من نیز همان گونه که یوسف و دانیال (ع)مجبور شدند تا ولایت و حکومت را از ظالم زمان خود قبول کنند، مجبور شده‏ام. خداوندا، حکومتى نیست جز حکومت تو و من ولایتى ندارم جز آنچه از طرف تو به من اعطا شود.

خبرگزاری شبستان: روایت شده است که عدّه‏اى از اهل مدینه گویند: حضرت رضا علیه السّلام در مدینه در پنجشنبه 11 ربیع الاوّل به سال 153 هجرى و 5 سال بعد از وفات امام صادق علیه السّلام متولّد شدند. و در «طوس» در قریه‏اى بنام «سناباد» از آبادى‏هاى «نوقان» وفات کردند. عیون أخبار الرضا ع-ترجمه غفارى و مستفید، ج‏1، ص: 35
امام رضا علیه السّلام 29 سال و 2 ماه داشتند که به امامت رسیدند و آغاز امامت ایشان با ادامه حکومت هارون الرّشید معاصر بود، پس از هارون، محمّد امین پسر زبیده مدّت 3 سال و 25 روز حکومت کرد.
سپس امین خلع شد و عمویش ابراهیم بن شکله را به مدّت 14 روز به جاى او قرار دادند، سپس امین از حبس آزاد شد و مجدّدا براى او از مردم بیعت گرفتند، این بار 1 سال و 6 ماه و 23 روز پادشاهى کرد، سپس عبد اللَّه مأمون 20 سال و 23 روز پادشاهى کرد، و در این مدّت بود که حضرت رضا علیه السّلام را بدون رضایت ایشان و بعد از تهدید آن حضرت به قتل، ولیعهد قرار داد. مأمون‏ براى این کار، بارها و بارها به حضرت اصرار کرد (1) ولى ایشان در هر بار امتناع مى‏فرمودند تا اینکه بالأخره حضرت خود را در خطر مرگ دیدند، و دعا کردند که ترجمه آن چنین است:
«بار خدایا، تو مرا از اینکه خود را با دست خویش به هلاکت اندازم، نهى فرموده‏اى، او مرا مجبور کرده است بگونه‏اى که اگر ولایت عهدى او را نپذیریم در خطر کشته شدن قرار گیرم، من نیز همان گونه که یوسف و دانیال علیهما السّلام مجبور شدند تا ولایت و حکومت را از ظالم زمان خود قبول نمایند، (به این کار) مجبور شده‏ام، خداوندا، حکومتى نیست جز حکومت تو، و من ولایتى ندارم جز آنچه از طرف تو به من اعطا شود. مرا در اقامه دین و احیاء سنّت پیامبرت محمّد صلى اللَّه علیه و آله موفّق فرما. زیرا توئى مولى و یاور من، و چه خوب مولى و یاورى هستى!».
سپس حضرت رضا علیه السّلام ولایت عهدى را از مأمون‏ قبول کردند مشروط بر این که کسى را عزل و نصب نکنند، هیچ آداب و رسوم و سنّتى را تغییر ندهند و فقطّ دورادور کارها را نظارت نموده و اظهار نظر فرمایند.
مأمون نیز از همه مردم- چه خواصّ و نزدیکان و چه مردم عادى- براى حضرت رضا علیه السّلام بیعت گرفت.
و هر گاه از حضرت رضا علیه السّلام فضیلت، علم و حسن تدبیرى بروز مى‏کرد، رشک و حسد مأمون را برمى‏انگیخت و باعث مى‏شد کینه حضرت رضا علیه السّلام را به دل گیرد که عاقبت نتوانست تحمّل کند و با نیرنگ، حضرت را مسموم نموده، شهید کرد. امام شناسى، ج‏16-17، ص: 203
حضرت از راه بصره، و از آنجا به اهواز، و سپس از نیشابور، وارد خراسان شدند، و مدّت سفر در بین راه چند ماه به طول انجامید . چون حضرت در خراسان وارد گردید و مأمون با او همنشین شد، مأمون به امام اظهار کرد که: او مى‏خواهد از خلافت تنازل نماید، چون امام را دریافته است که به جهت فضائلى که دارند، سزاوارتر به مسند خلافت مى‏باشند. امام در پاسخش روى این زمینه گفت:
إنْ کَانَتِ الْخِلَافَةُ حَقّاً لَکَ مِنَ اللهِ فَلَیْسَ لَکَ أنْ تَخْلَعَهَا عَنْکَ وَ تُوَلِّیَهَا غَیْرَکَ! وَ إنْ لَمْ تَکُنْ لَکَ فَکَیْفَ تَهَبُ مَا لَیْسَ لَکَ؟!
«اگر خلافت حقِّى الهى است براى تو، بنابراین چنان توانى ندارى تا آن را از خود بیرون کنى و به غیر خودت بسپارى! و اگر حقّ الهى تو نمى‏باشد پس چگونه مى‏بخشى چیزى را که مال تو نیست؟!»
مأمون گفت: در این صورت قبول مى‏نمائى ولایت عهد خلافت را. «آن حضرت با شدیدترین وجهى و أکیدترین بیانى، از قبول ولایت عهد امتناع نمودند.»
مأمون به امام علیه السّلام گفت: «ما با اختیار خودت تو را بدینجا نیاورده‏ایم، و با اختیار خودت نیز ولایت عهد را به تو نمى‏سپاریم! و سوگند به خدا اگر ولایت عهد را قبول ننمائى تحقیقاً گردنت را مى‏زنم!»
امام علیه السّلام هیچ چاره‏اى جز قبول نیافت، مگر آنکه با مأمون شرط نمود که أبداً دخالت در شئون دولت نکند. و مأمون این شرط را از وى پذیرفت و امر کرد تا مردم با امام رضا علیه السّلام به ولایت عهد بیعت کنند، و سِکّه به اسم او ضرب نمود، و مراسم دلپذیر و دل انگیزى را إجراء نمود. شعراء براى تهنیت از بلاد و نواحى وفود مى‏کردند، و مأمون نیز عطایاى جزیل به ایشان مى‏داد، و براى تمام شهرها مکتوب کرد که: از مردم براى ولایت عهد امام رضا علیه السّلام بیعت بگیرند.
مأمون با این تدبیر ولایت عهد براى امام رضا علیه السّلام پیروز گردید. به واسطه این عمل نفوس شیعه آرام گرفت .
چون خبر ولایت عهد امام رضا علیه السّلام به عباسیّین در بغداد رسید، از کار مأمون رنجیده شدند چون از نتیجه و مقصد واقعى مأمون مطّلع نبودند. لهذا به جهت خلع بیعت با او، و بیعت با عمویش: ابراهیم بن مهدى که به نوازندگى و غناء شهرت بسزائى داشت اجتماع نمودند.هنگامى که مأمون با کید و مکر و خورانیدن سمّ به امام رضا علیه السّلام به مراد خویشتن فائق آمد، به بنى عبّاس در بغداد نوشت: «آنچه را که شما از امر ولایتعهد على بن موسى ناپسند مى‏دانستید از میان برداشته شد، و آن مرد بمرد!»
یکی از حوادث مهم حیات امام رضا علیه السلام مناظره با اندیشمندا ن و علمای دیگر مذاهب بود .میتوان اقدامات حضرت را نهضتی علمی دانست .مأمون در نظر داشت با آن مناظراتِ علما و دانشمندان، از درجه و منزلت امام کاهش دهد، و به جهت قبول ولایت عهد قدر و مرتبتش را تنزّل دهد، و به مردم، درست نشان دهد که: دنیا به او بى رغبت است و اگر وى به دنیا بى رغبت بود ولایت عهد را قبول نمى‏کرد. اما جریان امر بر خلاف پندار مأمون واقع شد. اسحاق بن حماد گفت: مأمون مجالس مناظره تشکیل میداد و مخالفین اهل بیت را جمع میکرد و با آنها در باره امامت علی ابن ابى طالب امیر المؤمنین و برترى او از تمام صحابه بحث میکرد تا بدین وسیله خود را نزدیک بحضرت رضا علیه السّلام نماید حضرت رضا علیه السّلام باصحاب و دوستانى که بآنها اعتماد داشت میفرمود گول کارهاى او را نخورید جز او دیگرى مرا نخواهد کشت چاره‏اى ندارم باید صبر کنم تا آن زمان فرا رسد. عیون: ج 2 ص 184
مأمون ارباب کلام و متکلّمین را جمع مى‏نمود، و در باب خلافت أمیر المؤمنین علیه السّلام با آنها مناظره مى‏کرد، ولیکن پس از آنکه حضرت امام رضا علیه السّلام را سمّ‏ خورانید و صداى جرسهاى علویّین و شیعیان خاموش شد، آن باب مناظرات را به کلّى مسدود نمود، گویا أصلًا آن محاجّه‏ها در صفحه تاریخ نبوده است، و آن حُجَّتها أبداً در عالم ظهور و بروزى نداشته است. امام شناسى، ج‏16-17.
اورده اند در یکی از گفتگوهای حضرت با علمای ادیان دیگر ، حضرت رو بطرف جاثلیق رهبر نصرانیان نموده فرمود: آیا انجیل دلالت بر نبوت پیغمبر اسلام محمّد بن عبد اللَّه دارد یا نه؟
جاثلیق گفت: اگر دلالت میداشت ما انکار نمیکردیم فرمود سکته‏اى که در سفر سوم است چیست؟ جاثلیق جواب داد یکى از اسماء خدا است که جایز نیست اظهار کنم فرمود اگر من برایت ثابت کنم اسم حضرت محمّد و اوصاف او است و اینکه عیسى باو اقرار داشته و بنى اسرائیل را بظهورش بشارت داده قبول خواهى کرد جاثلیق گفت: اگر این کار را بکنى قبول میکنم من انجیل را رد نمیکنم.حضرت رضا علیه السّلام فرمود اینک توجه کن بسفر سوم که در آن بشارت‏ حضرت عیسى بظهور حضرت محمّد است. شروع کرد بخواندن سفر سوم از انجیل تا رسید باوصاف حضرت رسول فرمود این شخص را که توصیف میکند کیست؟
جاثلیق پرسید چه صفتى را بیان مینماید فرمود جز آنچه خدا توصیف کرده نمى‏گویم. صاحب شتر و عصا و رداء است پیغمبر درس نخوانده ایست که نامش در تورات و انجیل ذکر شده، امر بمعروف و نهى از منکر مینماید آنچه پاکیزه است حلال میداند و هر چه ناپاک است حرام مینماید گرفتارى و بندهاى گران آنها را بر میدارد براه راست و طریق استوار هدایت میکند.
فرمود تو را بحق عیسى روح اللَّه و کلمه خدا قسم میدهم آیا این صفات را در انجیل راجع به پیغمبر ما نمیخوانید در این هنگام جاثلیق سر بزیر انداخت و در فکر فرو رفت. متوجه شد اگر انکار انجیل کند کافر مى‏شود.گفت: صحیح است این اوصاف در انجیل هست و عیسى چنین بشارتى را داده ولى در نزد نصرانیان ثابت نشده که همان شخص پیغمبر شما است فرمود اینک که انکار انجیل نکردى و اقرار باین اوصاف نمودى سفر دوم را توجه کن که در آن از محمّد و جانشین او و دخترش فاطمه و حسن و حسین فرزندانش یاد نموده.جاثلیق و رأس الجالوت گفتند صحیح است موسى و عیسى بشارت بظهور چنین پیغمبرى داده‏اند ولى ثابت نشده براى ما که همان محمّد شما است یا دیگرى است.
حضرت رضا فرمود: اکنون که در شک افتادید بگوئید آیا پیغمبرى را قبلا یا بعدا از فرزندان آدم تاکنون بنام محمّد خداوند مبعوث نموده جز پیغمبر ما؟یا مى‏یابید چنین اوصاف را در کتاب پیغمبرى جز حضرت محمّد؟ از این جواب عاجز شدند. گفتند بر ما جایز نیست اقرار کنیم آن محمّد همین‏ محمّد شما است زیرا چنانچه اقرار به محمّد و وصى او و دختر و فرزندانش حسن و حسین بنمائیم ما را مجبور بداخل شدن در اسلام مینمائید.
حضرت رضا بجاثلیق فرمود خدا و پیغمبر را گواه میگیرم که در امانى از طرف ما آنچه مخالف طبع تو است متوجه تو نشود، جاثلیق گفت اکنون که امان دادى این پیغمبرى که اسم او محمّد است و این وصى که نامش علی است و دخترش که فاطمه نامیده مى‏شود و آن دو فرزندى که موسوم بحسن و حسین هستند در تورات و انجیل و زبور نامشان ثبت است.
در بخش دیگز از گفتگو ها می خوانیم : علی بن موسى الرضا علیه السّلام سفر اول را تلاوت نمود تا رسید بنام محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام فرمود تو را بخدا قسم میدهم آیا این نامها در زبور نیست؟....
حضرت رضا علیه السّلام فرمود اکنون فلان سفر را از تورات را توجه کن. آن جناب شروع بخواندن تورات کرد رأس الجالوت از تلاوت حضرت در شگفت بود همین که رسید بنام محمّد صلى اللَّه علیه و آله و سلم رأس الجالوت گفت راست است. این احماد و ألیا و بنت احماد و شبر و شبیر (تفسیر این اسامى محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین مى‏شود) حضرت رضا علیه السّلام تا آخر آن قرائت نمود. پس از تمام شدن تلاوت، رأس الجالوت گفت بخدا قسم اى پسر محمّد اگر ریاستى که بر تمام یهود پیدا کرده‏ام مانع نمى‏شد دستور تو را پیروى میکردم بخدائى که تورات را بر موسى و زبور را بر داود نازل کرده کسى را ندیده‏ام تورات و انجیل و زبور را بهتر از شما تلاوت کند و نه بهتر و شیرین‏تر از شما تفسیر نماید.....( ر.ک: زندگانى حضرت امام رضا ع)
روح الله دارائی

پایان پیام/

کد خبر 101082

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha