این روزها آسمان تب دار است

این روزها، مکتب اسلام پر التهاب ترین دوران خود رااز صدر اسلام تا سال دهم هجرت سپری می کند حتی آسمان هم گرفته و سرخی لحظه غروبش بسیار نمایان تر است. پیامبر در آستانه پیوستن به معبود خود است ولی نگران از آینده...

خبرگزاری شبستان//قم

این روزها، مکتب اسلام پر التهاب ترین دوران خود را از صدر اسلام تا سال دهم هجرت سپری می کند حتی آسمان هم گرفته و سرخی لحظه غروبش بسیار نمایان تر است. پیامبر در آستانه پیوستن به معبود خود است ولی نگران از آینده اسلام و مسلمین. حضرت محمد (ص) میان شادی پیوستن به پروردگار خویش و نگرانی آینده امت خویش لاجرم شیرینی وصال را با غم بزرگ نگرانی های بعد از این جرعه جرعه می نوشد. این روزها بزرگ پیام آور بهترین دین از ادیان آسمانی از جانب خداوند سبحان، در بستر بیماری است و هر از چند گاهی که سوزش تب در وجودش کمی فروکش می کند به میان امت می رود. محمد (ص) پیام آور خوبی ها، راست کرداری ها و اخلاص در رفتارها خلق و خویی نیکو داشت و با هرکس به مقتضای ظرفیت وجود رفتار می کرد. با کودک کودکانه راه را می پیمود و با جوان نیز پرنشاط گفتگو می کرد.

 

خداوند در حق رسول مکرمش محمد بن عبد الله (ص) می فرماید: "انک لعلی خلق عظیم". "به راستی که بر خلق عظیمی هستی" (سوره قلم آیه 4).

بنده ناتوان چه می تواند در حق پیامبری که سراپا فضیلت و رحمت و منبع خیر و نیکی و بزرگواری است. بگوید؟ آنچه می گویم قطره ای است از دریا. خوی پیامبر (ص) و رفتار آن بزرگوار و کردار آن حضرت، سرمشق مسلمین و بلکه نمونه عالی همه انسانها است و در حقیقت تجسم اسلام. پیغمبر (ص) به همه مسلمانان با چشم برادری و با نهایت مهر و محبت رفتار می کرد. آنچنان ساده و بی پیرایه لباس می پوشید و بر روی زمین می نشست و در حلقه یاران قرار می گرفت که اگر ناشناسی وارد می شد، نمی دانست پیغمبر (ص) کدام است.


ایشان بر نظافت مومن تاکید ویژه ای داشتند و در عین سادگی، به نظافت لباس و بدن خیلی اهمیت می دادند. وضوی پیامبر (ص) همیشه با مسواک کردن دندان ها همراه بود. از استعمال عطر دریغ نمی فرمود. همیشه با پیر و جوان مؤدب بود. همیشه در سلام کردن پیش دستی می کرد. تبسم اصل فراموش نشدنی در سیره اوست، ولی از بلند خندیدن پرهیز داشت. به عیادت بیماران و تشیع جنازه مسلمانان زیاد می رفت. مهمان نواز بود. یتیمان و درماندگان را مورد لطف خاص قرار می داد. دست مهر بر سر یتیمان می کشید از خوابیدن روی بستر نرم پرهیز داشت و می فرمود: "من در دنیا همچون سواری هستم که ساعتی زیر سایه درختی استراحت کند و سپس کوچ کند".

با همه مهر و نرمی که با زیردستان داشت در برابر دشمنان و منافقان بسیار شدت عمل نشان می داد. در جنگ ها هرگز هراسی به دل راه نمی داد و از همه مسلمانان در جنگ به دشمن نزدیک تر بود. از دشمنان سرسخت مانند کفار قریش در فتح مکه عفو فرمود و آنها هم مجذوب اخلاق پیامبر (ص ) شدند و دسته دسته به اسلام روی آوردند. از زر و زیور دنیا دوری می کرد. اموال عمومی را هرچه زودتر بین مردم تقسیم می کرد و با آن که فرمانروا و پیامبر خدا بود، هرگز سهمی بیش از دیگران برای خود برنمی داشت.

 

ولی این روزهای پایانی ماه صفر درد و بیماری طاقت نور خدا بر روی زمین را فرسوده ولی او همچنان سعی می کند با لبخند از اهل بیت و عیادت کنندگان پذیرایی کند. او وصیت هایی دارد که در لحظات پایانی عمر پربرکت این چنین در حضور جمع رو به حضرت علی (ع)اعلام می کند و به داماد خود می فرماید:

علی جان نزدیک تر بیا، سپس زره و شمشیر و خاتم و مهرش را به علی(ع) داد و فرمود: "برو منزل". پس از لحظاتی بیماری ایشان شدید شد و آنگاه که حالش بهتر شد، علی(ع) را ندید. به همسران خود گفت: "برادرم و صاحبم بیاید" آنان به ابوبکر گفتند و او آمد و باز پیامبر(ص) جمله را تکرار کرد و این بار به سراغ عمر رفتند و عمر آمد، ولی پیامبر(ص) فرمود: "برادرم و صاحبم بیاید". "ام سلمه" فرمود: "علی(ع) را می طلبد، به او بگویید بیاید". علی(ع) آمد و مدتی با هم به طور خصوصی و در گوشی صحبت کردند. وقتی از علی(ع) پرسیدند، پیامبر(ص) چه گفت؟
در پاسخ فرمود: به من هزار باب علم که از هر بابی هزار باب دیگر منشعب شده بود، آموخت و چیزهایی را به من سفارش کرد که انجام خواهم داد.


پیامبر(ص) در همان حال چند مرتبه فرمود: "ما ظن محمد بالله لو لقی الله و هذه عذره عنده"
حضرت محمد (ص) در روزهای آخر نیز از "بلال" خواست تا مردم را در مسجد حاضر کند. خطبه ای خواند، بعد از مردم خواست اگر کسی حقی از او به گردن دارد، مطالبه کند. هیچ کس پاسخی نداد تا سه بار پیامبر(ص) تکرار کرد تا اینکه غلامی بنام "عکاشه" برخاست و حقی را از ایشان مطالبه کرد، به قصد انتقام از پیامبر(ص)، شلاقی آماده کردند، ولی همین که خواست قصاص کند بر بدن حضرت افتاد و شروع به گریه کرد و ایشان را عفو نمود و پیامبر(ص) فرمود او رفیق من در بهشت خواهد بود.
سپس به حضرت علی(ع) دستور داد، آن پول ها را که نزد یکی از همسران بود، بگیرد و میان فقرا تقسیم کند.
لحظه وداع کم کم می رسد؛

کمی آن سو تر فاطمه (س) رو به پدر نشسته و دنیا را با همه تعلقاتش بدون پدر حتی لحظه ای نمی خواهد. در دل تردید دارد، نسبت به وفای جامعه عرب بعد از پدر، انگار اوضاع پس از فراغ شیر خدا را کاملا درک می کند. این دریافت ها به اندازه ای سخت و ناگوار است که سرور بانوان بهشتی و بزرگ بانوی هر دو عالم حتی با وجود داشتن عشق همسر و فرزندان خود به ماندن پس از پدر حتی به اندازه لحظه ای رضا ندارد...


در نگاه پر حرارت و بی رمق پدر به دنبال نوری از انوار الهی است تا بداند این سوگ نامه و داستان فراغ تا کی ادامه خواهد داشت... فضای اتاق آکنده از بغضی است که خیلی زود و حتی قبل از پرکشیدن روح ملکوتی پیام آور دین مبین اسلام از سوی خداوند باری تعالی، آغاز شده و مادر حسن (ع) و حسین (ع) که می داند این قوم بعد از پدر چه بر سر اهل بیت پیامبر (ص) می آورند از خداوند می خواهد تا نباشد و آن روزگاری را که پدر خبر آن را از عالم غیب به او و خانواده اش داده را به چشم ببیند. انگار نمی خواهد، باور کند، شقاوت جامعه خشک و خشن عرب را...انگار به چشم می بیند رفتارهای وقیحانه با همسر دخت پیامبر را و می بیند جام زهر آگینی را که از روی کینه و به واسطه همسر به حسنش می خورانانند و انگار می بیند لحظه بی وفایی کوفیان و ماندن حسین (ع) و یارانش در صحرای کربلا به پای عهدی که با خدا بسته اند. در این لحظه اشک از چشمانش جاری می شود چرا که حضرت علی اصغر نوه بی گناه خود را می بیند که چگونه در تیررس دشمنان قرار می گیرد، دشمنانی که بعد از پدر نقاب از چهره برداشته و علنا دانه به دانه گل های باغچه زندگانی حضرت محمد (ص) را پرپر می کنند...


بالاخره پدر اشک ها را بر گونه دختر دردانه خود می بیند و با آن حال و ضعف جسمانی او را به نزدیکی خود می خواند تا دلداریش دهد. گفتگوهایی آغاز می شود که در جریان آن ابتدا گریه حضرت فاطمه(س) شدت می یابد. آنگاه حضرت محمد (ص) مطلبی را به ایشان می گوید و حضرت تبسم می کنند.


بعد از این جریان همسر مکرم امیرالمومنین (ع) در پاسخ سؤال حاضران در خصوص کیفیت این گفت و شنود و گریه و خنده ها چنین می گوید:
خبر پدرم از فوت ایشان بر اثر همین درد باعث شدت یافتن گریه ام شد و در باب شادی و تبسمم هم ایشان فرمودند: پیامبر فرمودند تو اولین کس از اهل بیت (ع) من هستی که به من ملحق می شود و این بود که من تبسم کردم.


بالاخره روح پاک پیغمبر (ص) به آسمان پر کشید و در حالی که سر در دامان حضرت علی (ع) داشت به نزد پرودگار خود شتافت.


و ... سپس در قبری که توسط "ابوعبیده جراح" و "زید بن سهل" آماده شده بود و در همان حجره ای که وفات یافته بود، در خانه خودش به خاک سپرده شد.

 
پایان پیام/

 

کد خبر 100900

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha