جنگ به روایت یک آزاده اهل روستای امره ساری

نیروهای عراقی کم‌کم پیشروی کردند امکانات ما تمام‌شده بود، تجهیزات نظامی نداشتیم، برخی شهید شدند و ما خلع سلاح شدیم، خط شکسته شد و اسیر شدیم؛ ما را پیاده به سمت بغداد راهی کردند، حدود ۹ روز در راه بودیم از ۱۰۰ نفر حدود ۶۰ نفر در طول راه شهید ‌شدند .

خبرگزاری شبستان- مازندران؛ هفته دفاع مقدس بهانه‌ای شد تا به یاد رشادت‌ها و دلاور مردی‌های بچه‌های جبهه بیافتیم، از سرداران بزرگ جنگ گرفته تا کوچک‌ترین سرباز که بند پوتین هم‌رزمانش را می‌بندد.

 

از خاطرات دفاع مقدس هر چه بگوییم کم است، راویان دوران جنگ ۸ ساله ایران و عراق درد و دل‌های بسیار دارند، خانواده شهدا، جانبازان و آزادگان بزرگ از پایان دوران جنگ تاکنون به بیان خاطرات پرداختند.

 

ما در خبرگزاری شبستان این بار به سراغ رزمنده‌ای رفتیم که خاطرش به گوش کمتر کسی رسیده باشد، این آزاده از دوران تلخ اسارتش و ناامیدی که به امید تبدیل شد ناگفته‌های جالبی بیان می‌کند که شمارا به خواندش دعوت می‌کنیم.

 

«خلیل هاشمی» متولد سال ۱۳۴۵، متولد روستای امره در ساری است، وی از سال ۱۳۶۵ تا ۱۳۶۷ با عنوان پرسنل کادر نیروی انتظامی عازم جنگ شد و به منطقه جنگی در کرمانشاه رفت، ازاینجا به بعد را از زبان خودش بشنویم.

 

وی می‌گوید؛ به خاطر دارم در خط مقدم ۱۵ کیلومتری خاک عراق فکه مستقرشده بودیم، بچه‌های لشکر ۲۱ حمزه خاک عراق را تصرف کرده بودند و ما خط نگهدار مرز بودیم، حدود ۱۷ روز استقرار که داشتیم پس‌ازآن در یک عملیات، بدون داشتن سلاح مناسب حدود هشت‌ساعتی استقامت کردیم، در این میان من مجروح شدم یک‌بار قبلش هم از ناحیه ساق پا مجروح شده بودم بعد از استراحت پزشکی برگشتم.

 

*پیاده‌روی ۹ روزه که جان ۶۰ نفر را گرفت

هاشمی با بیان اینکه شدت آتش دشمن و هجوم تیرهای مستقیم صحنه های منحصر به فردی از جنگ را نشان می داد، یادآور می‌شود؛ نیروهای عراقی کم‌کم پیشروی کردند امکانات ما تمام‌شده بود، تجهیزات نظامی نداشتیم، برخی شهید شدند و ما خلع سلاح شدیم، خط شکسته شد و اسیر شدیم، تعدادمان کم نبود، ما را پیاده به سمت بغداد راهی کردند، حدود ۹ روز در بین راه بودیم گاهی پیاده و مقداری هم با خودروی جنگی منتقل شدیم، در این روزها جز آب به ما غذایی ندادند تعداد بسیاری از رزمندگان در همان طول راه شهید می‌شدند و پیکرشان با تریلی جمع می‌شد، از ۱۰۰ نفر حدود ۶۰ نفر شهید شدند.

این آزاده ساروی ادامه می‌دهد؛ بالاخره به رومادیه از شهرهای بغداد رسیدیم عراقی‌ها آمدند ما را به خط کردند و بعد به درون آسایشگاه بردند، حدود ۱۰ بخش مختلف دارد در هر قسمت ۱۰۰ اسیر جنگی حضور داشت، پس از ۹ روز تحمل گرسنگی برایمان آش آوردند.

 

*خاطرات روزهای سخت اسارت 

 وی متذکر می‌شود؛ پس از گذر ۶ روز سخت درحالی‌که همان لباس‌های جنگی مندرس را بر تن داشتیم، صلیب سرخ یکدست لباس آورد که برای ۶ ماه پوشیدیم، غذای درست‌وحسابی نمی‌دادند، حمام نبود، سرویس بهداشتی محدود بود، گاهی شب می‌خوابیدیم صبح که بیدار می‌شدیم می‌دیدیم چند نفر بیدار نمی‌شوند همان‌جا به شهادت رسیدند.

 

هاشمی از تلخ‌ترین خاطرات می‌گوید؛ درون آسایشگاه اخبار جنگ تنها چیزی بود که ردوبدل می‌شد، زمانی که عراق به ایران حمله می‌کرد به ما شیرینی می‌دادند ولی زمانی که ایران حمله می‌کرد و پیروز می‌شد ما را به‌صورت دسته‌جمعی کتک می‌زدند، چنان‌که گویی چوپان گوسفندان را می‌زند، ۶ ماه اول بدترین دوران اسارت بود.

 

*پایان غیرمنتظره ۲۵ ماه اسارت

این رزمنده آزاده، اضافه می‌کند؛ پس‌ازاین مدت با ورود صلیب سرخ اوضاع کمی تکان خورد، من هیچ امیدی به برگشت از اسارت نداشتم با خودم می‌گفتم همین‌جا خواهم مرد، ولی تعدادی از اسرا که از قدیمی‌های آسایشگاه بودند حدود ۱۰ و برخی ۱۸ سال اسیر بودند(از سال ۱۳۵۳ دوران شاه) به آزادی امیدوار بودند.

 

وی یادآور می‌شود؛ با ورود صلیب سرخ به ما کتاب‌های مذهبی و قرآن دادند، من که ۶ ماه نتوانسته بودم به‌راحتی نماز بخوانم شروع به خواندن نماز و قرآن کردم، تلویزیون آوردند، اخبار را دنبال می‌کردیم، حدود ۲۵ ماه که از دوران اسارتم گذشت، ایران قطع‌نامه ۵۹۸ عراق رد قبول کرد و آتش‌بس شد آنجا بود که نوری از امید در دلم روشن شد، تا سال ۶۹ طول کشید تا آزادمان کنند.

 

*آزادی با جانبازی ۳۰ درصدی

هاشمی ادامه می‌دهد؛ خلاصه پس از ۲۵ ماه اسارت مرزها را بازکرده که ما را راهی ایران کردند،اینک من با جانبازی ۳۰ درصدی، کوهی از خاطرات جبهه درحالی‌که شهادت صدها نفر را با چشمم دیدم و شهادت نصیبم نشد بازگشتم، ازدواج‌کرده و به کارم در کادر نیروی انتظامی ادامه دادم، حدود ۲۴ سال خدمت کردم و بازنشسته شدم.

 

این آزاده در پایان ابراز می‌کند؛هفته دفاع مقدس به مقام معظم رهبری(مدظله‌العالی) مردم ایران مردمان ولایتی استان مازندران نیروهای مسلح تبریک می‌گویم و همواره برای حفظ انقلاب استوار می‌مانم.

 

به گزارش شبستان، اسارت، اسارت است چه یک روز باشد چه چند سال، حس اسارت را همچون پرندگان در قفس فقط کسانی درک می‌کنند که در آن شرایط حضور داشتند، دلگویه‌هایشان بسیار است و بسیاری را بیان نمی‌کنند، خوبی‌اش قسمت پایانی کار یا همان آزادی است.

 

کد خبر 977068

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha