خبرگزاری شبستان _اهواز، «علیرضا وفا» اولین صحافی مستقل شهر اهواز و استان خوزستان است که کارگاه صحافی خود را از سال ۱۳۴۹ تاسیس کرده است.
وفا سال ۱۳۲۷ در اهواز چشم به جهان گشود و در کار صحافی ۶۰ سال سابقه دارد و از پیشکسوتان این هنر در خوزستان به شمار میرود.
وی علاوه بر کار صحافی، نویسنده نیز هست و تاکنون بیش از ۱۲۰ داستان کوتاه و رمان از وی به چاپ رسیده است.
وقتی وارد مغازه صحافی او میشویم بوی کاغذ باطله ما را به دوران قدیم میبرد و حس خاصی را به منتقل میکرد؛ این پیرمرد ۷۰ ساله آنقدر زیبا و با زبانی شیوا از زمان قدیم خاطره تعریف میکرد که گویی همگی با هم به زمان قدیم سفر کردیم.
با «علیرضا وفا» به گفتوگو در خصوص هنر صحافی سنتی و جایگاه آن در جهان امروز پرداختیم که حاصل آن را در ذیل میخوانیم.
چگونه وارد این عرصه و کار صحافی شدید؟
وفا: پدرم در چاپخانه خوزستان که اکنون هم یک مخروبه است، کار میکرد من علاقه خاصی به کاغذ باطله و چاپخانه داشتم به همین دلیل از پنج سالگی به همراه پدرم به چاپخانه میرفتم حتی در خلال درس خواندن نصف روز را به چاپخانه میرفتم تا زمانی که پدرم از دنیا رفت و به اجبار در چاپخانه مشغول کار شدم و در همین حین شبانه دیپلم خود را گرفتم. به علت علاقه زیادم تصمیم به تاسیس چاپخانه گرفتم و با توجه به اینکه رشته اصلی من صحافی بود این هنر شغل اصلی من شد، البته بقیه کارها مثل فرمبندی و حروفچینی را دوره دیدم و تاکنون هم با وجود داشتن کارگر بیشترین کارها را خودم انجام میدهم.
در این کارگاه چند نفر را مشغول به کار کرد؟
وفا: از تاسیس این کارگاه ۶ نفر را مشغول به کار کردم که اکنون همه آنها بازنشسته شدند و یا به علت کم شدن کار همه آنا از کارگاه رفتند اما یکی از کارگرها ۴۰ سال است همچنان در کنار من کار میکند.
امروزه مراجعهکنندگان به صحافی نسبت به گذشته چقدر تغییر کرده است؟
وفا: در زمان گذشته کار بسیار زیاد بود و علاوه بر سفارشات از شهرهای استان از خارج استان هم سفارش داشتیم مثلا شعبههای تامین اجتماعی شهرهای خارج از استان مانند جهرم، بوشهر و ... کارهای خود را به من میسپردند و خیلی شلوغ بودیم و در آمد خوبی هم داشتیم اما کمکم که کامپیوتر آمد کاغذ برداشته شد مثلا من در گذشته صحافی پایاننامه دانشجویی بیشمار داشتم حتی ۲۴ ساعته برای پایاننامه کار میکردم اما اکنون حتی یک پایاننامه هم نیست و همه بهصورت لوحفشرده شده است؛ در یک زمانی صحافکارهایی که کامپیوتری کار میکردند هم زیاد شد اما آنها هم به علت ورشکستگی تعطیل کردند چراکه سنتی کار نکردند و بلد نبودند ولی من از کودکی سنتی کار کردم و عقیده به ماشین صحافی ندارم و کار با دست را بیشتر دوست دارم و تاکنون هم همین کار را ادامه دادم.

در خصوص صحافی قرآن و ادعیه مساجد توضیح دهید.
وفا: فرسودهترین مفاتیح و قرآن را صحافی میکنم؛ خیرینی از قدیم تاکنون برای صحافی قرآن به کارگاه بنده مراجعه میکردند، در قدیم افسر شهربانی تعدادی کارتن قرآن از مسجدی آورده بود تا من آنها را صحافی و به مسجد تحویل دهم که از جمله خیرین آن زمان بود؛ اکنون هم کسانی هستند که از شهر ویس ملاثانی قرآن میآورند، همچنین فردی دیگر ۳۰ قرآن مسجد را برای صحافی میآورد؛ بیشترین کار ما قرآن و مفاتیح است اما در سه سال گذشته کارمان خیلی کم شده مخصوصا در این مدت کرونا صحافی بسیار کم شده است. از دیگر کارهای ما تولید لوح تقدیر است که در کرونا این مورد هم کم شده البته خود را برای بعد از کرونا آماده کردهایم چون هم برنامهها زیاد میشود هم اینکه تقدیر از کادر درمان را در پیش رو داریم.
در خصوص کتابهایی که منتشر کردهاید توضیح دهید.
وفا: کتاب اول خود را سال ۱۳۴۵ به نام «چلچلهها پرواز میکنند» و همچنین مجموعه داستانی را در ۹ نوول یا قصه کوتاه در چاپخانه ماد موسسه اعتباری دانشگاه تهران به چاپ رساندم؛ کتاب دوم را سال ۱۳۴۷ بهنام «شکوه و جلال» چاپ انتشارات حافظ در اهواز، کتاب سوم به نام «دختر بندر» انتشارات سنجری تهران خیابان لالهزار کوچه ملی، کتاب چهارم با پنج چاپ مجدد بهنام «دختری با چشمهای کبود» را به چاپ رساندم.
از دیگر کتابهایم میتوان از «فروغ زندگی رازها و قصه ها»، «دختر دوستداشتنی من» و «پیوند الفت» نام برد و همچنین سال ۱۳۹۸ کتاب کم حجم «تاریخ سینما» در اهواز را به چاپ رساندم و اخیرا هم کتاب «پسر اهواز» را شامل هزار و ۶۰۰ صفحه دستنوشته و بعد از تایپ به احتمال زیاد به ۷۰۰ صفحه میرسد که باید ناشری با بنده همکاری کند تا آنرا چاپ کنم زیرا امروزه استقبال از کتاب کم شده است؛ این کتاب در خصوص دوره مصدق است تا به امروز و در خلال داستان آن یک قصه عشقی بسیار طولانی وجود دارد که خلاصه بسیار کوتاهی از آن برداشت شده است.

از چه زمانی نویسندگی علاقمند شدید و این هنر را آغاز کردید؟
وفا: از نوجوانی در مدرسه زنگ انشا را دوست داشتم و لذت میبردم و همیشه مورد تشویق قرار میگرفتم، همچنین در جشنهای مدرسه شرکت میکردم و نمایشنامههایی مینوشتم تا اینکه معلم کلاس ششم مرا تشویق به چاپ داستانهایم کرد که من هم یکی از قصهها را برای مجله هفتگی تهران مصور ارسال کردم و چاپ شد و توانستم سه جلد کتاب جایزه ببرم.
اسم اصلی من علیرضا وفا است ولی قبل از انقلاب رسم بود هر کس برای خود نام مستعاری داشته باشد و من چون پدرم عبدالسید مظلوم نام داشت برای کتابهای خود رضا مظلومی وفا را انتخاب کردم و تا سالهای قبل از این نام استفاده میکردم اما پس از انقلاب نام اصلی خود را بهکار بردم.
در طول تمام زندگی خود همیشه دستم در جیب خودم بوده و از درآمد کاری و هنری خود امرار معاش کردهام مثلا علاوه بر اینکه صحافی کتابهای همکلاسیام را انجام میدادم داستان هم مینوشتم و آنها را به فروش میرساندم.
آیا شهرداری از شما مالیات دریافت میکند؟
وفا: ملک مغازه از خودم است ۲ اتاق در بالای مغازه دارم که سالها ۶ کارگر در طبقه بالا بهعنوان کارگاه در آن کار می کردند و شهرداری بابت آن از من عوارض سطوح میگرفت، بیش از ۱۰ سال این عوارض را سالیانه پرداخت میکردم تا ۲ سال پیش اخطار کردند یا بالا را تعطیل کنید یا باید به قیمت روز ملک خودت را از شهرداری برای استفاده تجاری بخرید که من با توجه به اینکه کارم کم شده بود قسمت دوم را پذیرفتم و به همین علت مجبور به تعدیل نیرو شدم چراکه توان پرداخت پول به شهرداری را نداشتم و کلا جلوی طبقه بالا را سیمان گرفتم و بازرس هم پس از بررسی آن را تایید کرد.
در پایان اگر سخنی ناگفته دارید، بفرمایید.
وفا: باید بگویم طی این سالها کتابهای گران بسیاری به دست من رسیده، آنقدر زیاد بودند که نمیتوان از آنها نام برد؛ نایابترین کتابهایی که به دستم رسیده و آن را مطالعه کردهام مجلات و روزنامههای سال ۱۳۲۲ است و هنوز هم هر مطلب تاریخی را میخوانم از آن لذت میبرم. هماکنون کتاب درسی ششم ابتدایی مربوط به سال ۱۳۰۸ را برای صحافی نزد من آوردهاند که مطالب آن بیش از سال آخر دانشگاه ارزش دارد.
در کلام آخر باید بگویم بنده دوست ندارم این شغل سنتی از بین برود اما متاسفانه دیگر کار آنچنانی برایش نیست و همچنین هزینهها با در آمد صحافی نمیخواند، اکنون همه چیز ماشینی شده و کسی به خودش زحمت کار دستی را نمیدهد ولی هنوز هم هستند کسانی که به کتابهای قدیمی، قرآنهای خطی و چاپ سنگی علاقهمندند و نزد من مراجعه میکنند تا قرآن و کتاب یادگاریاش را مرتب و جلدبندی کنم.
نظر شما