خبرگزاری شبستان: آزادی مفهومی آشنا است شاید به گزافه نباشد بگوییم هر فردی مرتبه ای از آزادی را به طور غریزی می شناسد. این معنای علی رغم ظاهری اراسته ابهامات فراوانی را نیز به یدک می کشد و همین ابهام باعث شده نظریات و آراء فراوانی در باب آزادی مطرح شود و انقلاب هایی در طول تاریخ رخ دهد.
آزادى چیست؟ آیا بشر احتیاج به آزادى دارد؟ در معنای خاص آزادى یعنى اینکه انسان رها باشد از قید و بندهایى که مانع رشد و تکامل و فعالیت هاى او به سوى کمال باشد.
به دیگر بیان انسان هر آنچه را بخواهد و سدی در برابر او قرار گیرد در حقیقت مانعی در برابر آزادی او قرار گرفته شده. آزادی در جایی مطرح است که حیاتی باشد و اختیار؛ اگر موجودی فاقد حیات باشد و یا آنکه موجودی صاحب اراده و اختیار نباشد چنین موجودی شانیت اتصاف به آزادی را ندارد یعنی نه شایسته است گفته شود چنین موجودی آزاد است و نه آنکه مجبور است. جبر و آزادی در قبال حیات و اختیار مطرح می شود. از مشخصات انسان آزادی است.
گیاه و حیوان احتیاج به آزادى دارند یعنى نباید مانعى در خارج وجود داشته باشد و عدمالمانع- به قول طلبهها کافى است. یک گل در یک گلدان و یا در یک باغچه باید مانعى در کنارش و در هر جا نباشد براى اینکه او رشد کند، ریشه بدواند و شاخ و برگ پیدا کند. حیوان هم چنین است. ولى انسان به آن جهت که موجودى مسئول و مختار و آزاد است و موجودى است که سرنوشتش به خودش واگذار شده، آزاد است.
حیوان و نبات اگر مانعی و قیدی و سدی نبود به رشد و کمال خود ادامه می دهد اما انسان اگر مانع نبود یک ویژگی مهم دیگر هم دارد تا با افزودن آن عمل انسان معنادار شود و آن را از غیر خود متمایز کند و آن اختیار و اراده است. بر اساس همین ویژگی است که یک معنای جدید متصور است یعنی آزادی خواهی و آزادگی . هیچ مخلوقی آزادی خواه و آزادی طلب و آزاد اندیش و آزاده نیست جز انسان. تنها انسان است که با اختیار خود آزادی خواه و آزاداندیش می شود. اما همین انسان اگر اسیر تمایلات و خواسته های حیوانی و نباتی شود از اوج تعالی به ادنا مرتبه حیوانی بلکه پایین تر از حیوانی سقوط می کند. چنین انسانی در حقیقت و در نفس الامر از انسانیت تنزل می کند. او اختیار خویش را به متاع ناچیز شهوت فروخته است. دیگر او آزادیخواه و آزاداندیش و آزاده نیست. به تعبیر قرآن چنین انسانی:
أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ ۚ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ ۖ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا [٢٥:٤٤]
آیا گمان میبری بیشتر آنان میشنوند یا میفهمند؟! آنان فقط همچون چهارپایانند، بلکه گمراهترند!
این گفته را شنیده ایم که اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید. آن فردی مسلمان است که آزاد و رها باشد و با اختیار خویش دین را پذیرا شود.
پروفسور ماربین، فیلسوف و خاورشناس آلمانی می گوید: من معتقدم که رمز بقا و پیشرفت و تکامل مسلمانان به خاطر شهید شدن حسین (ع) است.
عبد الرحمن شرقاوی ( نویسنده مصری اورده است : حسین (ع) شهید راه دین و آزادگی است. نه تنها شیعه باید به نام حسین (ع) ببالد، بلکه تمام آزاد مردان دنیا باید به این نام شریف افتخار کنند.
مهاتما گاندی رهبر استقلال هند گفته است: من زندگی امام حسین (ع) ، آن شهید بزرگ اسلام را به دقت خوانده ام و توجه کافی به صفحات کربلا نموده ام . اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز باشد ، بایستی از سرمشق امام حسین (ع) پیروی کند.
آزادی خواهی از ممیزات و خاصه انسان است. آزادگی برخواسته از حیات و اراده و آزادی است. آزادی نوعی حق است یعنی آنکه انسان از حق آزادی برخوردار است و نباید این حق با ایجاد حصار و بند به بند کشیده شود. اما پر واضح است که حق در ازاء تکلیف است. به دیگر بیان هر حقی مستلزم تکلیف و وظایفی است. نمی توان حقی را برای مخلوقات تصور کرد در حالی که در ازاء این حق تکلیفی وجود نداشته باشد. حق مفهومی متضاف است که متعلق می خواهد.
بنابر این خصوصیت می توان دو تمایز عمده را میان اندیشه دینی و غیر آن در باب حق آزادی تصور کرد. ابتدا آنکه تمامی حقوق به خداوند یکتا باز می گردد؛ تمامی موجودات حقوق خود را از خداوند متعال دریافت کرده اند. اگر موجودی صاحب حق است صاحب و مالک حقیقی آن خداوند است و دیگر موجودات در سایه خداوند حق دار می شوند. برای مثال در مباحث سیاسی در اندیشه اسلامی باور بر این است که حق حکومت برای خداوند است و دیگر موجودات در سایه مشیت الهی و اراده خداوند متعال صاحی حق حاکمیت می شوند.
حال شاید گفته شود پس در اندیشه دینی نیاز به حاکم نیست چرا که لاحکم الالله. مشابه این سخن را در زمان امام علی علیه السلام خوارج مطرح کردند. خوارج مدعی بودند هیچ حکمی نیست مگر برای خداوند و از آن چنین نتیجه گرفتن که ما نیاز به حاکم نداریم. هر آنچه خداوند حکم کند ما به آن عمل می کنیم. در حقیقت خوارج خواستار هرج و مرج بودند و آزادی مطلق را طلب می کردند و برای فرار از حکومت علی علیه السلام از دین به عنوان ابزار بهره بردند.
بر اساس آنچه گذشت در این جهت میان اندیشه دینی و اندیشه غیر دینی تمایر است که حق و حاکمیت و آزادی در حقیقت موهبتی است الهی به انسان و دیگر جانداران. خداوند است که انسان را صاحب حق کرده است.
چنین نیست که انسان آزادی و حقوقی فراتر از حقوق الهی برای خود تصور کرده و دیگران را ملزم به احترام به آنها کند. خداوند بر اساس علم بی کران خود مصالح عام و خاص بشر را می داند لذا حقوق و آزادی را برای او تعریف کرده و دیگران را ملزم به احترام به حقوق می کند. انسان صاحب حق حیات است و دیگران حق تجاوز به آن را ندارند. اما همین حق حیات که از جانب خداوند است اگر خوب استفاده نشود خاوند حکم به سلب ان کرده است. اگر فردی مومنی را به عمد به قتل رساند او دیگر صاحب حق حیات نیست و می بایست بر اساس احکام الهی با آن برخورد شود. با توجه به آن چه گذشت حق آزادی اگر چه محترم است اما بر اساس مصالح عام و خاص بشریت بر اصولی حاکم است. چه این اصول را محدود کننده حقوق و آزادی ها بنامیم و چه آن را محدود کننده ندانیم بایست این ایده را بپذیریم که آزادی مطلق نیست و ارزش مطلق ندارد بلکه در سایه احکام الهی و تکوین الهی محقق و معنادار است. در اندیشه غرب ازادی را ارزش مطلق داده و برای آن در ظاهر حدی قائل نیستند اگر چه در حوزه عملا آن را را با محدودیت های فراوانی مواجه ساخته اند.
پایان پیام /
نظر شما